حدیث پنجم
سخنران: حجت الإسلام والمسلمین سید حسین حسینی قمی
موضوع سخنرانی: گذشت
بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحيم
یکی از دستورهای بسیار مهم دینی که در آیات و روایات و سیرهی اهل بیت علیهم السلام فراوان دیده میشود «گذشت» است که متأسفانه امروز در جامعهی ما کمیاب شده است.
بی هیچ مقدمهای سراغ نمونههایی از سیرهی امیر مؤمنان میرویم. هنگام بیان حکمت 429 نهجالبلاغه ــآن هم نه در دوران خانهنشینی، بلکه در دورهی خلافت مسلمانان و حکومتشان بر بخشی از خاورمیانهــ حضرت جملهی بسیار زیبایی گفتند. یکی از شنوندگان از دشمنان اهل بیت بود و به جای طیب الله و بارک الله گفتن، جسارت کرد و گفت قاتَلَهُ الله، مرگ بر علی. بعد جملهی دیگری هم افزود: قاتله اللهُ کافرا، مرگ بر این کافر. به نوشتهی سید رضی رضوان الله تعالی علیه، فَوَثَبَ القوم، مردم به خشم آمدند. جسارت به امیر مؤمنان و خلیفهی مسلمانان و امام متقین در اوج قدرت و حکومت؟ نسبت کفر؟ آرزوی مرگ؟ مردم هجوم آوردند که گوینده را مجازات کنند. اما حضرت فرمودند عجله نکنید، رُوَیدا، آرام باشید؛ إنّما هو سبٌّ بِسَب هو عفوٌ عن ذنب، دشنام داده است، میتوانم جواب بدهم یا از گناهش بگذرم، من گذشتم. دقت کنید که امام نه در دوران خانهنشینی، بلکه در دورهی حکومت بر بخشی از خاورمیانه ــعراق، مصر، ایران، یمن و حجازــ و در اوج قدرت اجازه نداد دشنامگو را مجازات کنند.
در نامهی 23 نهج البلاغه میخوانیم که امام وقتی در ماه رمضان در بستر شهادت بودند به فرزندانشان سفارش کردند که إن اَبقَ فَأنا ولیُّ دَمی، اگر من از ضربت ابن ملجم زنده ماندم، ولی خون خودم هستم و میدانم چه کنم، وَ إن اَفنا إن اَعفُ فَلعَفوُ لی قُربَهٌ و لَکُم حسنهٌ، اما اگر شهید شدم یادتان باشد که اگر از او بگذرید وسیلهی تقرب من به پروردگار خواهد بود و حسنه و پاداشی برای شما. یعنی امیر مؤمنان به وارثان و فرزندانشان میفرمایند که اگر من به شهادت رسیدم، گذشت از قاتل وسیلهی تقرب من به پروردگار می شود. البته میدانید که بعد از شهادت امیر مؤمنان سلام الله علیه فضای کوفه چنان سنگین شد که حتی اگر وارثان امام از خونشان میگذشتند، مردم از ابن ملجم نمیگذشتند. با این همه، حضرت چنین سفارشی کردند. الحِلمُ عَشیره، حضرت به کسانی که میگفتند ما غریبیم و طایفهای نداریم میفرمودند بردبار باشید، بردباری خودش عشیره است، همه با شما هستند.
امیرالمؤمنین در حکمتی دیگر میفرمایند اول عِوَضِ الحلیم عَن حِلمِه اَنَّ النّاسَ اَنصارُهُ علی الجاهل، اولین دستاورد آدم بردبار این است که مردم طرف او را میگیرند. یعنی حلم و بردباری فقط برای ثواب و پاداش نیست و حتی در دنیا هم آثارش را میبینیم. شاید در دعواهای خیابانی دیده باشید که یکی بردبار است و سکوت میکند، اما دیگری فریاد میزند و دشنام میدهد. مردم طرف چه کسی را میگیرند؟ میگویند این شخص چه بردبار است، پس حق با این است، دیگری چرا فریاد میزند؟ به فرمودهی امیر مؤمنان، اولین دستاورد حلیم از حلمش این است که مردم طرف او را میگیرند. جایی دیگر هم حضرت خطاب به کسانی که دلشان میخواهد حلیم باشند، اما نمیتوانند میفرماید تمرین کنید، إن لَم تَکُن حلیما فَتَحَلَّم. با تمرین حلم و بردباری حتما به حلم و بردباری خواهید رسید.
در سورهی مبارکهی یوسف داستان حضرت یوسف را خواندهاید؛ یوسفی که به تعبیر مرحوم علامه طبرسی رضوان الله علیه در مجمع البیان هجده سال در اثر ظلم برادرهایش در زندان بود؛ برادرهایی که او را به چاه انداختند. وقتی هم از چاه بیرون آمد، او را به بردگی فروختند، آن هم به تعبیر قرآن شَرَوهُ بَثَمَنٍ بَخس. هجده سال بیگناه در زندان بود. وقتی برادرهایش به خدمت او آمدند و یوسف را شناختند، حتی عذرخواهی هم نکردند؛ تعبیر قرآن نیست که عذرخواهی کرده باشند. فقط گفتند ما اشتباه کردیم. حضرت یوسف فرمودند: لاتَثریبَ علیکُم الیوم، اشکالی ندارد، یَغفِر الله لکم، خدا شما را بیامرزد، إذ أنتم جاهِلون، نادان بودید و خدا از شما میگذرد. پدرش یعقوب پرسید یوسف، پسرم، در آن سالهای سخت بر تو چه گذشت؟ برادرها با تو چه کردند؟ پاسخ داد که پدر جان، لاتَسئَلنی عَمّا فَعَلَ بی إخوَتی، از من نپرس برادرهایم با من چه کردند، وَسئَلنی عَمّا فَعَلَ الله، از لطف خدا بپرس. این سیرهی انبیا و اولیا و دستور دین است و امیدواریم به «گذشت» برگردیم.