هر حرکتی که درتاریخ ورق می خورد، باید بعد از آن وقایعی صورت بگیرد تا این حرکت را جاودانه کند؛ و الا در همان تاریخ باقی می ماند و پایان می پذیرد.
از جمله این حرکت ها، حرکت حضرت اباعبدالله الحسین است؛ که اگر حرکت عمیق و قدرتمند حضرت زینب کبری (س) نبود؛ اگر خطبه های قراء و سخنان پر صلابت و محکم حضرت زینب (س) و امام سجاد (ع) نبود، مسلماً کربلا در کربلا باقی می ماند...
بعد از مبعث رسول اکرم (ص) اگر اتفاقاتی همچون حوادثی که بعد از شهادت پیامبر اکرم (ص) اتفاق افتاد، رخ نمی داد؛ اگر مقاومت بعضی افراد نظیر حضرت خدیجه کبری (س) و حضرت امیرالمؤمنین (ع) نبود؛ مسلماً مبعث باقی نمی ماند و یقیناً دین اسلام انقدر پر صلابت نمی ماند.
یکی از اشخاصی که بعد از بعثت رسول اکرم (ص) بسیار نمود کرد و حرکت بسیار عمیقی داشت، وجود نازنین حضرت ابوطالب بود.
علت اختیار و انتخاب این بحث :
در رده ی اول پاسخ به یک شبهه است؛ شبهه ای مبنی بر اینکه ابوطالب تا آخر عمرش به دین اسلام گرایش پیدا نکرد.
در رده ی دوم، نزدیک بودن فوت ایشان به عید مبعث.
و در رده ی سوم اینکه، اثبات شخصیت ابوطالب نکته ی عمیقی در بحث مبعث دارد.
ایمان حضرت ابوطالب طبق اسناد و منابع شیعه، متقن هست و صد در صد جای ردی ندارد. اما چیزی که در این موضوع خلل وارد می کند، روایاتی است که در منابع غیر معتبر اهل سنت آمده است.
وقتی که به منابع معتبر اهل سنت مراجعه می کنیم، مشاهده می کنیم افرادی همچون ذهبی که راوی شناس و رجال شناس اهل سنت هست؛ با بررسی اسناد این روایات، این اسناد و روایات را جعلی اعلام می کند...
اما نکاتی در رابطه با ایمان حضرت ابوطالب
اولین نکته، جعلی بودن روایت هایی است که مبنی بر عدم ایمان حضرت ابوطالب هست.
اینجا یک سؤال بوجود می آید که چرا دشمنان عدم ایمان حضرت ابوطالب را مطرح می کنند...
علت اصلی آن این است که، دشمنان نتوانستند اوصاف شامخ امیرالمؤمنین، هیبت و مقام والای حضرت علی (ع) را انکار کنند و به همین دلیل تصمیم گرفتند پدرش را متهم به کفر کنند، تا او را تخریب کنند.
آنان بسیاری از روایت ها را سوزاندند و گفتند که می ترسیم این روایات با قرآن مخلوط شود. اما با این وجود این روایات به دستشا ن رسیده و در کُتُب اصلی شان نقل شده است ( در کتاب هایی ظیر کتاب احمد بن حنبل و یا صحیح بخاری و ... ). وقتی دیدند که حتی بزرگان خودشان نتوانستند روایت هایی را که در شأن امیرالمؤمنین هست انکار کنند؛ تصمیم گرفتند که آباء و اجداد او را تخریب کنند.گفتند پدرش را به کفر متهم کنیم، ابوطالب را مشرک جلوه دهیم، تا علی (ع) تخریب کنیم...
دومین نکته، اشعاری است منتصب به حضرت ابوطالب، که هم اهل سنت و هم شیعیان به آن اشاره کرده اند.
این اشعار حکایت از این دارد که ابوطالب به ایمان گرایش پیدا کرده است.
نمونه هایی از این اشعار
« ألم تَعْلموا أنّا وَجَدْنا محمداً نبياًّ كَموسى...» آیا میدانید حضرت رسول اکرم (ص) را به عنوان نبی پیدا کردیم و قرار دادیم، همانطور که حضرت موسی را شما اهل کتاب قرار دادید و ما در کتاب ها ورق زدیم و دیدیم...
« یا شاهِدَ الله عَلَى فَاشهَد اَنِّى عَلَى دینِ النَّبىّ اَحمَد ...» ای شاهد خدا و ای مَلَکی که شاهد من هستی؛ شهادت بده که من بر دین رسول اکرم (ص) هستم...
سومین نکته، این است که از خود پیغمبر اکرم (ص) روایت داریم؛ می فرمایند: جبرئیل نزد من آمد و فرمود خداوند آتش را به سه کس حرام نمود؛ اولی پشتی که بر آن بودی، یعنی پدرانت (صلبٌ اَنزَلَک) دوم مادرانت (و بَطنٌ حَمِلَک) سوم که مربوط به حضرت ابوطالب هست (و حِجرٌ کَفِلَک).
بعد از فوت عبدالمطلب، حضرت ابوطالب رسول اکرم را پرورش دادند و کفالت او را بر عهده گرفتند.
و به این روایت در اصول کافی اشاره شده است.
چهارمین نکته، شهادتین قبل از مرگ حضرت ابوطالب هست؛ که عباس بن عبدالمطلب عموی پیامبر و خلیفه ی اول به این اشاره کرده اند «أنَّ أباطالب ما ماتَ حتّی قالَ شهادتین ...» که ابوطالب نمرد، تا اینکه شهادتین را به جا آورد.
و ما میدانیم کسی که تا قبل از مرگش شهادتین را به جا بیاورد، بر دین رسول اکرم (ص) از دنیا رفته است.
پنجمین نکته، شفاعت پیغمبر از حضرت ابوطالب هست.
پیامبر اکرم (ص) فرمودند: « إذا كان يوم القيامة شفعت لأبي وأمي وعَمّي أبي طالِب» پدرم و مادرم و عمویم ابوطالب را در روز قیامت شفاعت خواهم کرد.
اما نکته ای که بسیار مهم است؛ این است که چرا حضرت ابوطالب ایمان خودشان را کتمان کردند.؟
پاسخ این سؤال یک کلمه بیشتر نیست و آن هم تقیه است.
در روایتی امام صادق (ع) فرمودند: ابوطالب همچون اصحاب کهف که ایمان خود را پنهان می داشتند و تظاهر به شرک می کردند؛ دو پاداش می دهد؛ هم، چون ایمان آورد و هم، چون در جایی کتمان ایمان کرد.
لذا در بحث تقیه، کتمان کردن بعضی چیز ها دلیل بر از بین بردن آن ها نیست؛ کتمان در یک برهه ی زمانی و در بعضی مکان های خاص واجب هست.
در بحث تقیه هم نه باید افراط داشت و نه باید تفریط داشت؛ بلکه باید میانه ر
سومین نکته، این است که از خود پیغمبر اکرم (ص) روایت داریم؛ می فرمایند: جبرئیل نزد من آمد و فرمود خداوند آتش را به سه کس حرام نمود؛ اولی پشتی که بر آن بودی، یعنی پدرانت (صلبٌ اَنزَلَک) دوم مادرانت (و بَطنٌ حَمِلَک) سوم که مربوط به حضرت ابوطالب هست (و حِجرٌ کَفِلَک).
بعد از فوت عبدالمطلب، حضرت ابوطالب رسول اکرم را پرورش دادند و کفالت او را بر عهده گرفتند.
و به این روایت در اصول کافی اشاره شده است.
چهارمین نکته، شهادتین قبل از مرگ حضرت ابوطالب هست؛ که عباس بن عبدالمطلب عموی پیامبر و خلیفه ی اول به این اشاره کرده اند «أنَّ أباطالب ما ماتَ حتّی قالَ شهادتین ...» که ابوطالب نمرد، تا اینکه شهادتین را به جا آورد.
و ما میدانیم کسی که تا قبل از مرگش شهادتین را به جا بیاورد، بر دین رسول اکرم (ص) از دنیا رفته است.
پنجمین نکته، شفاعت پیغمبر از حضرت ابوطالب هست.
پیامبر اکرم (ص) فرمودند: « إذا كان يوم القيامة شفعت لأبي وأمي وعَمّي أبي طالِب» پدرم و مادرم و عمویم ابوطالب را در روز قیامت شفاعت خواهم کرد.
اما نکته ای که بسیار مهم است؛ این است که چرا حضرت ابوطالب ایمان خودشان را کتمان کردند.؟
پاسخ این سؤال یک کلمه بیشتر نیست و آن هم تقیه است.
در روایتی امام صادق (ع) فرمودند: ابوطالب همچون اصحاب کهف که ایمان خود را پنهان می داشتند و تظاهر به شرک می کردند؛ دو پاداش می دهد؛ هم، چون ایمان آورد و هم، چون در جایی کتمان ایمان کرد.
لذا در بحث تقیه، کتمان کردن بعضی چیز ها دلیل بر از بین بردن آن ها نیست؛ کتمان در یک برهه ی زمانی و در بعضی مکان های خاص واجب هست.