شب هجدهم، ۲۲ خرداد
رمضان [۱۴۳۸ - ۱۳۹۶]
استان فارس، شهرستان نورآباد
بحث شماره ۱۸:
▪️حدیث دهم از کلمات قصار امیر بیان ، علی علیه السلام
《وَ قَالَ ع الْحَذَرَ الْحَذَرَ فَوَاللَّهِ لَقَدْ سَتَرَ حَتَّى كَأَنَّهُ قَدْ غَفَر.》
.
🔹برامکه از حج برگشتند. وارد بغداد شدند. شب جلسات همیشگی هارون دائر شد. جعفر برمکی حاضر شد.
هارون می گفت: وقتی آن عیش شیرین است که این جعفر و خواهرم (عباسه) در جلسه باشند. بخاطر همین خواهر خودش را به عقد جعفر برمکی در آورد.
شب مجلس آمده گناه و شرابخواری شد. جعفر برمکی آمد و با هارون شرباخواری کردند . شب را به آخر رساندند. جعفر مست از مجلس هارون بیرون آمد. رفت به کاخ خودش.
هارون خادم خودش را خواست. به نام مسرور . از او پرسید جعفر را دیدی.؟ همان کسی که دیشب پیش من بود. برو به کاخش و سرش را از بدن جدا کن.
و رفت و سر از بدنش جدا کرد.
🔹اما اتفاقاتی که در کاخ جعفر افتاد:
جعفر برگشته به کاخ خودش. و در کاخ خودش باز بزم دیگری بر پا میکند.
مسرور میگه رفتم کاخ جعفر. به جعفر گفتم: من یک ماموریتی دارم. و آن اینکه سرتو از بدن جدا کنم.
جعفر گفت: شوخی کرده.
من با هارون اونقدر به هم نزدیک هستیم که مثل یک روحی هستیم در دو بدن.
🔹خادم برگشت . هارون پرسید جعفر را کشتی؟ مسرور جریان را تعریف کرد.
هارون دوباره مسرور را به کاخ جعفر برگرداند.
🔹و قصر جعفر:
مسرور به جعفر گفت مساله جدی است. و سر جعفر را جدا کرد.
سر جعفر را هم محضر هارون آورد. هارون گفت: من قاتل جعفر را نمیتوانم ببینم. یکی بیاید این را هم بکشد.
بعد دستور داد تمام خاندان برامکه را به زندان انداختند.
تمام اموال توقیف شد و مصادره شد.
و بعد گفت جسد جعفر برمکی را از وسط دو شقه کنند. یک قسمتش را این طرف دروازه و قسمتی را آن طرف.
...
آنچه که باید بگیرم و عبرت شود این است.
.
🔹کسی میگوید وقتی خاندان برامکه از بین رفتند. میگوید من داشتم دفتر محاسبات قصر جعفر برمکی را ورق میزدم. بعد از این ماجرا. چه خرجهایی کردند؟
ورق زدم دیدم مخارج عطریات و عود و بخورات ۱۲ هزار دینار بوده؛ یعنی ۱۲ هزار مثقال طلا.
مخارج تجهیز و دفن فقط ۵ درهم یعنی ۵ مثقال نقره.
چه عجیب است این روزگار.
⭕️این است که امیر المومنین میفرماید:
وَ قَالَ ع الْحَذَرَ الْحَذَرَ فَوَاللَّهِ لَقَدْ سَتَرَ حَتَّى كَأَنَّهُ قَدْ غَفَر
.