شب بیست و چهارم
۲۷ خرداد
رمضان [۱۴۳۸ - ۱۳۹۶]
استان فارس، شهرستان نورآباد
بحث شماره ۲۴:
▪️حکمت دوازدهم نهج البلاغه:
《وَ قَالَ ع تَذِلُّ الْأُمُورُ لِلْمَقَادِيرِ حَتَّى يَكُونَ الْحَتْفُ فِي التَّدْبِير.》
🔹مقدمه:
امروز از نظر رقم به هفدهمین رقم از احادیث امیر المومنین رسیده ایم.
مقدمه اول:
آدمی گرچه موجودی است مختار و در کارها بر اساس تصمیم گیری و عزم و اراده عمل میکند و آهنگ عمل را میسراید.
آدمی مختار است و خداوند قدرت تصمیم گیری به او داده است.
هم در اعتقادات آزاد گذاشته و هم در فضایل و رذایل و هم در عمل.
در اعتقاد بشر آزاد است.
در اینکه از نظر اخلاق چگونه باشد آزاد است.
🔸مرحوم ملا مهدی نراقی در ابتدای کتاب جامع السعادات بحثی در رابطه اخلاق دارد که اساسا اخلاق قابل پذیرش و انسان قابل تزکیه است یا نیست؟ آیا انسان میتواند خلق خود را عوض کند یا خیر؟
آیا میتوان بخل را به سعادت و جود تبدیل کند.
بعد میفرماید : روح انسان پاک است. و هر اخلاقی را میتواند بپذیرد. اخلاق انسان مثل سنگ است.
البته اگر اخلاقی به صورت عادت در انسان رشد کند.
امام هادی علیه السلام میفرماید:
《 وَ قَالَ ع رِيَاضَةُ الْجَاهِلِ وَ رَدُّ الْمُعْتَادِ عَنْ عَادَتِهِ كَالْمُعْجِزِ.》
برگرداندن کسی که عادت به کاری عادت کرده، عملی معجزه آمیز است.
پس آدمی موجودی است مختار، حتی دانشمندان پا را فراتر گذاشتند. و میگویند حتی حیوان که خوی درندگی دارد، می آید فوتبالیست میشود.
انسان میتواند خلقش را تغییر دهد.
مقدمه دوم
درست است آدمی مختار است، و با اختیار عزم میکند و اراده، لکن آدمی یک موجودی است محدود.
همه چیزها انجام میدهد و تصور میکند که این عمل به خیر اوست ، در صورتی که در واقع به ضرر اوست.
گاهی چون انسان جاهل است و به همه امور آگاه نیست، گاهی با اختیار کاری انجام میدهد به این امید این عمل به نفعش هست، در صورتی که به ضرر او است.
امام علیه السلام میفرماید:
《وَ قَالَ ع تَذِلُّ الْأُمُورُ لِلْمَقَادِيرِ حَتَّى يَكُونَ الْحَتْفُ فِي التَّدْبِير.》
میفرماید
جمله اول:
《 تَذِلُّ الْأُمُورُ لِلْمَقَادِيرِ 》
امور و کارها ذلیل و در دست مقدرات هستند.
مقدرات چیزهایی هست که ما نمیدانیم. و نمیدانیم که این شخص در زندگی تقدیرش چیست؟
برخی مقدرات دست خود انسان است
(معنای مقدرات چیست؟ مقدرات به معنای خوشبختی و بدبختی به دست خوده انسان است، خودش رقم میزند سعادت و شقاوتش را، اما شاکرا و اما کفورا ، )
اما یک سری از مقدرات در اختیار انسان نیست
اما یک سری مقدرات هست که این در اختیار انسان نیست، مثلا کسی میخواهد به جایی رود و به نقطه ای رود، و چون بسته بودن راه را نمیدانسته.
انسان چون نمیداند و جاهل است، برنامه ریزی کند اما مقدرات اجازه نمیدهند که آن برنامه ای که در زندگی ریختید در زمان معین اجراء شود.
مثل خراب شدن ماشین و جلو گیری ...
جمله دوم:
《 حَتَّى يَكُونَ الْحَتْفُ فِي التَّدْبِير 》
حتف یعنی مرگ
گاهی در تدبیر و دور اندیشی و برنامه ریزی ، مرگ سراغ او می آید.
و مرگ مقدری است که این مقدر در اختیار انسان نیست.
.
🔹راجع به شان نزول این فرمایش نکته جالبی است:
کجا فرموده اند این کلام را؟
چون این کلمات امیر المومنین این ها را در نهج البلاغه گرداوری کرده
بدون اینکه شان نزول را نقل کند، روایت آمده است.
🔸بر اساس نقل شیخ مفید در ارشاد ، ایامی که در کوفه بودند استاندار حضرت در خراسان، دو زن را فرستاد کوفه، و نوشت برا امام که این دو زن از خاندان یزدگرد هستند، هر دو خواهر هم و دختران یزدگر.
یکی از این دخترها را دادند به امام حسین. و دیگری را دادند به محمد بن ابی بکر.
امام حسین از شهربانو صاحب یک پسر شد و آن حضرت سجاد است.
محمد بن ابی بکر هم از خواهر این زن صاحب یک پسر شد به نام قاسم.
قاسم بن محمد و امام سجاد پسر خاله همدیگرند. و از عجائب تاریخ این است، این دو زن به مجرد زایمان کردند، مادر حضرت سجاد تا زایید، از دنیا رفت. و شهربانو کربلا نبوده. و مادر قاسم به مجرد از زائیدن قاسم، از دنیا رفت.
قاسم پسر محمد بن ابی بکر، از فقهاء مدینه است، و از اصحاب امام سجاد علیه السلام است.
بنابرین این شهربانو، میشود عروس امیر المومنین ایرانی است.
🔹شان نزول این حدیث:
وقتی ایشان را آوردند خدمت امیر المومنین در کوفه، ایشان عجم زبان است. عربی نمیتواند صحبت کند.
وقتی ایشان را آوردند نزد امیر المومنین، امام علی علیه السلام فرمودند، پدر تو یزدگرد آیا به تو مطلبی را گفته که به یاد داشته باشی؟
گفت: پدرم به من میگفت اگر مقدرات بخت برگشت و تقدیر چیز دیگری بود، انسان هرچه تلاش کند، تلاشش بی فایده است.
حضرت فرمود این حرف حرف درستی است.
این حدیث را به شهربانو گفتند.
و امام مطلب
منصور دانقی
وقتی سر کار آمد شروع کرد بچه های امیر المومین را قتل قمع کردن.
نوه امام حسن مجتبی ع به نام محمد نفس زکیه در مدینه به قتل رسوند. که ایشان مشهور به قتیل احجار الزیت.
برادری دارد ایشان به نام ابراهیم بن عبدالله. ایشان در منطقه ای به نام (با خمراء) قیام کرد.
چون پدرش رو منصور زندان کرده بود. و منصور با اینها نامردی کرد ، چون منصور قبل از آنی که به قدرت برسد دست بیعت داده بود با فرزندان عبدالله محض، دو مرتبه بیعت کرده بود.
محمد نفس زکیه در مدینه قیام کرد، در عصر امام صادق و کشته شد.
در باخمراء مردم بصره او را همراهی کردند. قیام کردند.
منصور نشسته بود در (حیره) . هنگام غذا به ایشان خبر دادند.
از سر غذا بلند شد و گفت تا وقتی من دشمنم را از پا درنیارم. غذا بر من حرام خواهد بود.
صحنه جنگ با خمراء بوجود آمد.
لشکریان ابراهیم زیاد بود جمعیتشون. و شکست فاحشی به منصور دادند.
.