حاج منصور ارضی

۲۸ دی ۱۳۹۵ 1961 0 نظر

شعر مناجات با #امام_زمان (عج)
روز پنجم دهه اوّل محرّم
جمعه مورخ ١٦-٧-١٣٩٥
حسينيه صنف لباس فروشان

هر دم از کوی تو آمد خبر سوختگان
خرجی بی کسی ات شد جگر سوختگان

شب اینها سحر گریه ی هجران شده است
رنگی از خواب ندارد سحر سوختگان

درد اگر از تو بیاید همه اش خیرو خوشی است
مزد عشق است بلا در نظر سوختگان

سوختند و همه را سوخته خود کردند
میرسد تا همه عالم اثر سوختگان

مثل پرچم همه جا از تو حکایت دارند
سینه زن جمع شده دورو بر سوختگان

مسجد ارک منا فکه چه فرقی دارد
به کف پای تو افتاده سر سوختگان

همه عمر نشستند ببینند تورا
گذری رد شو تو هم از گذر سوختگان

روز و شب از تو فقط کرببلا میخواهند
عتبات است تمام سفر سوختگان

جدت افتاد ز مرکب همگی افتادیم
سپرش رفت به غارت سپر سوختگان

فرزند كريمم نوه ى زهرايم
بر يارى شاه كربلا مى آيم

دادند به مقام عبداللهى
توحيد مجسّم اند الگوهايم

هركس كه نديده غيرت شير جمل
من نايب او در عصر عاشورايم

با پاى برهنه آمدم تا گودال
آتش زده غربت تو سر تا پايم

گودال نگو شكوه عرش است اينجا
عمريست به روى سينه ى تو جايم

ديدم كه كنار ما دو تا مى گريند
هم مادر ما فاطمه هم بابايم

برخيز عمو به خيمه ها برگرديم
ور نه بخدا شكار لشكر گرديم

افتادى و اوضاع حرم ريخت بهم
با العطش تو جگرم ريخت بهم

دور تو چقدر نيزهدار آمده است
تصوير تو در چشم ترم ريخت بهم

شرمنده ام از نازكى بازويم
با ضربه ى اول سپرم ريخت بهم

از هردو طرف نيزه به پهلويم خورد
يك باره همه بال و پرم ريخت بهم

با پاشنه ى چكمه به رويم كوبيد
رويم چو روى برادرم ريخت بهم

بازيچه ى دست نيزه داران شده ام
تركيب تمام پيكرم ريخت بهم

زير سم اسب ها كنارت بودم
باقىِ تن مختصرم ريخت بهم

گزارش 0
برای ارسال نظر وارد شوید و یا ثبت نام کنید.

comments نظرات

هنوز نظری ارسال نشده است.
جدیدترین محبوب ترین داغ ترین
تمام حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به حاج منصور ارضی می باشد.