شب هفتم دهه اوّل محرّم
شنبه مورخ ١٧-٧-١٣٩٥
مسجد ارك تهران
کاش می شد با لالا آرومت کنم
یا که بی سر صدا آرومت کنم
تو همین جا بمون و هی گریه کن
نکنه نیزه ها آرومت کنم
اخلاق تو و بابا تو می شناسم
ناله های آشناتو می شناسم
نگو این صدای گریه تو نیست
من صدای گریه هاتو می شناسم
خیمه خیمه با شتاب رفتم علی
هرطرف خونه خراب رفتم علی
هفت دفعه هاجر دوید به آب رسید
صددفعه دنبال آب رفتم علی
راستی خندون شدنت مبارکه
مَردِ مِیدون شدنت مبارکه
گریه کردی و همه کِلْ کشیدن
آخْ رجز خون شدنت مبارکه
از کسی سه شعبه خوردی انگاری
بازه چشمات ولی مردی انگاری
عجله داشتی برا بزرگ شدن
سه تا دندون درآوُردی انگاری
یِ خبر فقط برام بیاد بسه
خيلی نه ! یِ خط برام بیاد بسه
حالا که بابات می ره پشت خیام
بند قنداقت برام بیاد بسه