نور پگاه احمد مختار ، فاطمه ست
پشت و پناه حیدر کرّار ، فاطمه ست
در آسمان چشم خدابینِ مرتضی
خورشید روز و ما شب تار فاطمه ست
فرمانروای عالَم ارواح اگر علی ست
فرمانروای عالَم انوار، فاطمه ست
حُسنی که در نهایتِ مستوره بودنش
آئینه را نموده گرفتار، فاطمه ست
در ساحت مقدّس او جای نقص نیست
از هر لحاظ، مظهر دادار فاطمه ست
هم نسخه ی جلالیه ی " رَبُّنا الجَلیل"
هم اسوه ی ائمّه ی اطهار، فاطمه ست
فهمیدم از حدیث کسا، جمع اهل بیت
یک حلقه اند و مرکز پرگار، فاطمه ست
ذکر نبی ست " ناد علی " وقت کارزار
ذکر علی به عرصه ی پیکار، فاطمه ست
هرگز نمی خورد به زمین بیرق علی
تا در صف نبرد، علمدار، فاطمه ست
محتاج یاری اَحدی نیست حیدرش
تا یاور همیشه مددکار، فاطمه ست
ما را که مُهر مِهر علی خورده بر جبین
در عرصه ی حساب، خریدار، فاطمه ست
نفرین به آن گروه که در چشم شورشان
مانند خار، باعث آزار، فاطمه ست
مظلومه ای که ذرّه ای از رنج های او
یک ذرّه نیست قابل انکار، فاطمه ست
آن کس که جای روی خودش در شهادتش
از خون خضاب شد در و دیوار، فاطمه ست
تنها کسی که در دل آتش به حرمتش
خَم شد بلندی قدِ مسمار، فاطمه ست
در شلوغی گذرها غالباً
سخت خواهد بود تنها رد شدن
وای اگر دعوا نباشد تن به تن
مانده باشد بین سیصد مرد! زن
جنگ جنگ عصمت و بی عصمتی ست
فاطمه بر اسم حیدر غیرتی ست
شعله بالا رفت زهرا جا نزد
حرفی از سازش به کافرها نزد
پشت پا بر غربت مولا نزد
جز به خون این حکم را امضا نزد
حکم صادر کرد با خون اینچنین
هست علی تنها امیرالمومنین
اهرمن هیزم بدست آمد اگر
فاطمه بسته است چادر بر کمر
گر گرفته بین آتش میخ در
باز اما میکند سینه سپر
صدهزاران میخ پیش او کم است
فاطمه در راه حیدر محکم است
تا که دود شعله شد از در بلند
گشت دیگر ناله ی کوثر بلند
از زمین دیگر نشد پیکر بلند
زیر پا افتاده اما سربلند
نیمه جان هم باز او صاحب لواست
چادر خاکی او مشکل گشاست
گرچه هرروضه مکرر میرسد
روضه روضه حرف دیگر میرسد
این حماسه کی به آخر میرسد
ارث مادر تا به دختر میرسد
کربلا زهرای خیمه زینب است
روز دشمن از وقار او شب است
گوشه گودال تنها میشود
گرچه می افتد زمین پا میشود
زینب کرار دنیا میشود
دین زصبرش باز احیا میشود
در اسیری سرفرازی میکند
صبر او با مرگ بازی میکند