یــا مجتبـی! هنگـامۀ عـزا شد
دامــادی قــاسم بـه کربلا شد
از بـاغ جنـت بیـن شـور و غـوغا
خون سرم بر چهره ام حنا شد
گشته عروسی ام عزا بابا بیا(۲) برس به دادم(۲)
شد حجله گاه عشقم عرصۀ جنگ
نقل سرم شد چوب و نیزه و سنگ
از زنـدگی خـویش سیــرم ای کاش
جــانم بــرون گــردد از ایـن دل تنگ
بنگر به حالم از وفا بابا بیا(۲) برس به دادم(۲)
خــون شد دلم ای روح پیکر من
شد غرقۀ خون از جفا، سر من
زیـــر ســم اسبــم، بــده نجاتم
شکستـه استخــوان پیکـــر من
در بحر خون کردم شنا بابا بیا(۲) برس به دادم(۲)