آمدم ای شاه با کسوت گدایی
بست نشستم بستِ شیخ بهایی
از کودکی دارم ارادت به تو سلطان
آقای ما سلطان علی موسی الرضایی
عاشق و شیداییم، حضرت زهراییم
اگه صدات زدم رضا، زائری روستاییم
به هر دری شد زدم، بدم ولی اومدم
اهل همین نزدیکیام مجاور مشهدم
نشستهام یه گوشهٔ صحن گوهر شاد
گره زدم دلم رو به پنجره فولاد
عجب حریمی داری آقا خونت آباد
" آمدم ای شاه پناهم بده
دور مران از در و راهم بده "
باب الجواد اذن دخول یه چیز دیگهست
اَاَدخُلُ یابنَ الرَسول یه چیز دیگهست
تازه اگه حس کنی بعد کلی گریه
شده زیارتت قبول، یه چیز دیگهست
با زائرای حرم برم کجای حرم
دستم تبرک شده با دیوارههای حرم
مشهده و خادماش، صدای نقارههاش
جونم فدای پرچم و این دست تکون دادناش
خدایی من اینجا به جز پاکی ندیدم
حتی یه بار صحن تو رو خاکی ندیدم
زائریُ از خادمات شاکی ندیدم
" آمدم ای شاه پناهم بده
دور مران از در و راهم بده "
همیشه دست به سینه در خدمتم آقا
سالی یه بارم که شده اومدم آقا
تشنهٔ یک جرعهٔ آب سقاخونم
پشت درم آقا، بفرمایی بفرما
قدم قدم اومدم، ببین بازم اومدم
با کولهای که اربعین بسته بودم اومدم
غریبهای آشنا، حضرت مولا سلام
بذار معرفی کنم، جاموندهٔ کربلا
ببین چجوری گنبد تو کرده خیرم
من اومدم یا گوشهٔ حرم بمیرم
یا کربلای سال بعدمو بگیرم
" آمدم ای شاه پناهم بده
دور مران از در و راهم بده "