بسم الله الرحمن الرحیم
خبر داری تب کردم ای بابا
خبر داری پر دردم ای بابا
خبرداری که گوشواره هامو توی خیمه گم کردم ای بابا
خبر داری چهل منزل پی تو میگردم ای بابا
خبر دارم افتادی از نیزه
خبر داری افتادم از ناقه
از اون شب که دشمن منو میزد
هنوز ای بابا صورتم داغه
خبر سنگینه عدو بی دینه
دیگه چشم من نمیبینه
چرا اینقدر قلبم اشوبه
دلم داره تو سینه میکوبه
چرا صورتت زخمیه سنگه
رو لبهاتم انگاری جای چوبه
نپرس از من از احوالم
توخوب باشی حال من خوبه
نداری تو عمامه من معجر
موهات سوخته موی منم سوخته
شدم جون بر لب
میرم من امشب
حلالم کن عمه جون زینب