حاج میثم مطیعی

۷ مهر ۱۳۹۶ 4410 0 نظر

روضه

نيگام ميكني دوس دارم آب شم
‎ميخوام از خجالت برم توو زمين
‎بجز گريه چيزي ندارم بگم
‎پشيمونم از كار زشتم، همين

‎چقد سخته احساس شرمندگي
يكي قفلو از بغض من وا كنه
‎زمان كاشكي سمت عقب برميگشت
‎زمين كاش زير پام دهن وا كنه

مسير تورو بستم از هر طرف
‎عذابم ميده صحنه ي اون گناه
‎بقرآن دوست دارم از عمق دل
‎ببخشين حلالم كنين روم سياه

‎يه جفت حلقه ي اشك دور چشام
‎يه جفت چكمه ي جنگي رو گردنم
‎اجازه بدي برميگردم پيشت
‎ميخوام اشتبامو تلافي كنم

‎همونجوري كه مادرت دوس داره
‎ميخوام از غم عشق تو پر بشم
‎همنجوري كه مادرم دوست داشت
‎مث روز اول، بازم حر بشم

منو توي آغوش گرمت بگير
بيا و قبول كن پشيمونيمو
‎با دسمال زردت بيا و ببند
‎دل خسته و زخم پيشونيمو
روضه
منبع: مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي: ج 1 ص 153
 
كانَ الحُسَينُ بنُ عَلِيٍّ عليه السلام سَيِّدا زاهِدا وَرِعا صالِحا ناصِحا حَسَنَ الخُلُقِ، فَذَهَبَ ذاتَ يَومٍ مَعَ أصحابِهِ إلى بُستانِهِ، وكانَ في ذلِكَ البُستانِ غُلامٌ لَهُ اسمُهُ صافي، فَلَمّا قَرُبَ مِنَ البُستانِ رَأَى الغُلامَ قاعِدا يَأكُلُ خُبزا، فَنَظَرَ الحُسَينُ عليه السلام إلَيهِ وجَلَسَ عِندَ نَخلَةٍ مُستَتِرا لا يَراهُ، فَكانَ يَرفَعُ الرَّغيفَ فَيَرمي بِنِصفِهِ إلَى الكَلبِ ويَأكُلُ نِصفَهُ الآخَرَ، فَتَعَجَّبَ الحُسَينُ عليه السلام مِن فِعلِ الغُلامِ، فَلَمّا فَرَغَ مِن أكلِهِ قالَ: الحَمدُ للّهِ رَبِّ العالَمينَ، اللّهُمَّ اغفِر لي، وَاغفِر لِسَيِّدي وبارِك لَهُ كَما بارَكتَ عَلى أبَوَيهِ، بِرَحمَتِكَ يا أرحَمَ الرّاحِمينَ. فَقامَ الحُسَينُ عليه السلام وقالَ: يا صافي، فَقامَ الغُلامُ فَزِعا، وقالَ: يا سَيِّدي وسَيِّدَ المُؤمنينَ، إنِّي ما رَأَيتُكَ فَاعفُ عَنّي. فَقالَ الحُسَينُ عليه السلام: اجعَلني في حِلٍّ يا صافي لِأَنّي دَخَلتُ بُستانَكَ بِغَيرِ إذنِكَ. فَقالَ صافي: بِفَضلِكَ يا سَيِّدي وكَرَمِكَ وسُؤدَدِكَ تَقولُ هذا. فَقالَ الحُسَينُ عليه السلام: رَأَيتُكَ تَرمي بِنِصفِ الرَّغيفِ لِلكَلبِ وتَأكُلُ النِّصفَ الآخَرَ، فَما مَعنى ذلِكَ؟ فَقالَ الغُلامُ: إنَّ هذَا الكَلبَ يَنظُرُ إلَيَّ حينَ آكُلُ. فَأَستَحي مِنهُ يا سَيِّدي لِنَظَرِهِ إلَيَّ، وهذا كَلبُكَ يَحرُسُ بُستانَكَ مِنَ الأَعداءِ، فَأَنَا عَبدُكَ وهذا كَلبُكَ، فَأَكَلنا رِزقَكَ مَعا. فَبَكَى الحُسَينُ عليه السلام وقالَ: أنتَ عَتيقٌ للّهِ، وقَد وَهَبتُ لَكَ ألفَي دينارٍ بِطيبَةٍ مِن قَلبي. فَقالَ الغُلامُ: إن أعتَقتَني فَأَنَا اريدُ القِيامَ بِبُستانِكَ. فَقالَ الحُسَينُ عليه السلام: إنَّ الرَّجُلَ إذا تَكَلَّمَ بِكَلامٍ فَيَنبَغي أن يُصَدِّقَهُ بِالفِعلِ، فَأَنَا قَد قُلتُ: دَخَلتُ بُستانَكَ بِغَيرِ إذنِكَ، فَصَدَّقتُ قَولي، ووَهَبتُ البُستانَ وما فيهِ لَكَ، غَيرَ أنَّ أصحابي هؤُلاءِ جاؤوا لِأَكلِ الثِّمارِ وَالرُّطَبِ، فَاجعَلهُم أضيافا لَكَ و أكرِمهُم من أجلي أكرَمَكَ اللّهُ يَومَ القِيامَةِ، وبارَكَ لَكَ في حُسنِ خُلُقِكَ و أدَبِكَ! فَقالَ الغُلامُ: إن وَهَبتَ لي بُستانَكَ فَأَنَا قَد سَبَّلتُهُ‏ لِأَصحابِكَ وشيعَتِكَ.
 
ترجمه: به نقل از حسن بصرى: حسين عليه السلام سَرورى بى‏رغبت‏ به دنيا، پارسا، شايسته، خيرخواه و خوش‏خو بود. روزى با ياران خود به بوستانش رفت كه غلامى به نام «صافى» در آن بود. چون حسين عليه السلام به نزديكى بوستان رسيد، ديد كه غلام، نشسته و نان مى‏خورَد. به او نگريست و پشتِ درخت خرمايى پنهان شد تا او را نبيند. غلام، هر گِرده نانى كه برمى‏داشت، نيمى از آن را براى سگ مى‏انداخت و نيم ديگر را مى‏خورد. حسين عليه السلام از كار غلام، شگفت‏زده شد. چون [غلام‏] غذايش را خورد، گفت: ستايش، خداى را، پروردگار جهانيان! خداوندا! مرا بيامرز و سَرورم را بيامرز و برايش بركت بياور، همان گونه كه براى پدر و مادرش مبارك كردى، به رحمتت، اى مهربان‏ترينِ مهربانان! حسين عليه السلام برخاست و فرمود: «اى صافى!». غلام، ترسان برخاست و گفت: اى سَرور من و سَرور مؤمنان! شما را نديدم. مرا ببخش. حسين عليه السلام فرمود: «اى صافى! تو مرا حلال كن كه بدون اجازه‏ات وارد بوستانت شده‏ام». صافى گفت: به فضل و كَرَم و سَرورى‏ات چنين مى‏گويى، اى سَرور من! حسين عليه السلام فرمود: «تو را ديدم كه نيمى از گِرده نان را براى سگ مى‏اندازى و نيم ديگر را مى‏خورى. معناى آن چه بود؟». غلام گفت: اى سَرور من! هنگامى كه نان مى‏خوردم، اين سگ به من نگاه مى‏كرد و من، از نگاهش به من، خجالت مى‏كشيدم و اين، سگِ توست كه بوستانت را از دشمنان، حراست مى‏كند. من، بنده توام و اين، سگِ توست. پس روزى‏ات را با هم خورديم. حسين عليه السلام گريست و فرمود: «تو را در راه خدا آزاد كردم و با طيبِ خاطر، دو هزار دينار به تو مى‏بخشم». غلام گفت: اگر چه آزادم كردى؛ امّا كارهاى بوستانت را انجام مى‏دهم. حسين عليه السلام فرمود: «مرد، اگر سخنى مى‏گويد، سزاست كه با كارش آن را تصديق كند. من گفتم: بدون اجازه‏ات به بوستانت وارد شده‏ام و گفته‏ام را تصديق مى‏كنم. بوستان و هر چه را در آن است، به تو بخشيدم، جز آن كه اين يارانم براى ميوه و خرما خوردن آمده‏اند. آنان را ميهمان كن و به خاطر من، بزرگشان دار. خداوند، تو را روز قيامت، بزرگ بدارد و بر خوى خوش و ادبت بيفزايد!». غلام گفت: اگر بوستانت را به من بخشيدى، من هم آن را براى ياران و پيروانت وقف كردم.
زمینه
 
بازم کوچه‌ها با عزای تو غوغاست
بازم هر طرف خیمه‌های تو برپاست
با این پرچما شهر چقدر خوب و زیباست
چقد آقام آقاست!
جلا می‌گیره تو هیئت دلم هرشب
پر از عشقه پر از غیرت دلم هرشب‌
می‌بنده باز با تو بیعت دلم هرشب
منو از این خیمه بیرون نکن آقا
جز این سفره جایی مهمون نکن آقا
دلِ تنگو با دوریت خون نکن آقا
سند بندگی‌م این روضه‌هاست
شور رزمندگی‌م این روضه‌هاست
آه که زندگی‌م این روضه‌هاست
یا حسین یا حسین بابی انت
یا حسین یا حسین بابی انت
آه حسین حسین بابی انت
 
*** *** ***
بازم دلخوشم که به روضه‌ت رسیدم
که اسمت رو توو روضه بازم شِنیدم
که شهد عزاداریتو باز چشیدم
محرم رو دیدم
 
من از کودکی گرفتار تو بودم
توو بازی‌م حتی عزادار تو بودم
که تو سپاه علمدار تو بودم
 
منو شیر پاک مادر برده هیئت
نون حلال پدرم داده غیرت
خدا رو شکر که دارم این همه ثروت
 
می‌مونیم تا ابد یا ثارالله
می‌خونیم بی‌عدد یا ثارالله
آه بگو مدد یا ثارالله
 
یا حسین یا حسین بابی انت
یا حسین یا حسین بابی انت
آه حسین حسین بابی انت
فرازهایی از وصیت نامه شهید سید حسین روح الامین «دانشجوی دانشگاه امام صادق علیه السلام ؛» 
اي دوستان؛ به دنبال شناخت اسلام برويد چرا که اگر اسلام را شناختيد، اگر امام خمينی (ره) را شناختيد، به آنچه که می خواهيد می رسيد، به خدا و فرداي قيامت فکر کنيد، به آن آتش جهنم و نعمتهاي خدا در بهشت، دست از مال دنيا و هواهاي نفسانی برداريد... اي مردمی که در صحنه هستيد به گلزار شهدا برويد و از اين عزيزان درس بياموزيد و فرزندان خود را چون شهيدان بزرگ کنيد، راه و روش اسلام را ياد بگيريد و سعی کنيد در سياست دخالت کنيد و ببينيد درمملکتتان چه میگذرد.
تنها سفارشم اين است که دست از ياري امام (ره) برنداريد، در جنگ شرکت کنيد، به مستضعفين کمك کرده و دست نوازش بر سر آنان بکشيد...
 
"در عشق اگرچه منزل آخر شهادت است
تکليف اول است شهيدانه زيستن" 
زمزمه
بار دیگر می پیچد، میان میدان
نغمه هل من ناصر، ز کامی عطشان
این
عزیز پیغمبر است، که بی یار و یاور است
نفس های آخر است
یکی یکی ز یارانش، به دشت خون نشان پرسید
زهیر و هانی و مسلم، کجا رفتید؟
(حسین، غریب و تنها)
 
ظهر سوزان صحرا، غریبی تنها
غرق در خون یارانش، به خاک صحرا
آه
نمانده دور و برش، ز مردان لشگرش
کسی غیر از اصغرش
تویی تو یکه و تنها، میان این همه دشمن
به قتلگه چه خواهد شد؟ خدای من
(حسین، غریب و تنها)
سخنان امام حسین با اصحاب در شب عاشورا
المناقب؛ ابن شهرآشوب: ج 4 ص 99
... فَلَمّا كانَ اللَّيلُ قالَ: هذَا اللَّيلُ قَد غَشِيَكُم، فَاتَّخِذوهُ جَمَلًا، ثُمَّ لِيَأخُذ كُلُّ رَجُلٍ مِنكُم بِيَدِ رَجُلٍ مِن أهلِ بَيتي، تَفَرَّقوا في سَوادِكُم ومَدائِنِكُم حَتّى يُفَرِّجَ اللّهُ، فَإِنَّ القَومَ إنَّما يَطلُبُوني، ولَو قَد أصابوني لَهَوا عَن طَلَبِ غَيري... فَقالَ لَهُ إخوَتُهُ و أبناؤُهُ وبَنو أخيهِ وَابنا عَبدِ اللّهِ بنِ جَعفَرٍ: لِمَ نَفعَلُ؟ لِنَبقى بَعدَكَ؟ لا أرانَا اللّهُ ذلِكَ أبَدا، بَدَأَهُم بِهذَا القَولِ العَبّاسُ بنُ عَلِيٍّ عليه السلام، ثُمَّ إنَّهُم تَكَلَّموا بِهذا ونَحوِهِ.
ترجمه: ... چون شب شد، فرمود: «اين، [سياهىِ‏] شب است كه شما را پوشانده است. آن را مَركب خود گيريد و هر كدامتان، دست مردى از خاندانم را بگيرد و در دشت‏ها و شهرهايتان، پراكنده شويد تا خداوند، گشايشى دهد كه اين مردم، در پىِ من هستند و اگر به من دست بيابند، در پىِ ديگران نمى‏روند... برادران، پسران و برادرزادگان حسين عليه السلام و دو پسر عبد اللّه بن جعفر، به ايشان گفتند: چرا چنين كنيم؟ براى اين كه پس از تو بمانيم؟! خداوند، هرگز آن [روز] را به ما نشان ندهد! عبّاس بن على عليه السلام، آغازگر اين سخن بود و سپس، بقيّه آنان، همين سخن و مانند آن را بر زبان آوردند.
 
سلام امام زمان بر سعید بن عبدالله حنفی در ناحیه مقدسه و بیان سخنان او در شب عاشورا
أنساب الأشراف؛ احمد بن یحیی بلاذری: ج 12 ص 248
السَّلامُ عَلى سَعدِ بنِ عَبدِ اللّهِ الحَنَفِيِّ، القائِلِ لِلحُسَينِ وقَد أذِنَ لَهُ فِي الانصِرافِ: «لا وَاللّهِ لا نُخَلّيكَ حَتّى يَعلَمَ اللّهُ أنّا قَد حَفِظنا غَيبَةَ رَسولِ اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَيهِ وآلِهِ فيكَ، وَاللّهِ لَو أعلَمُ أنّي اقتَلُ ثُمَّ احيى ثُمَّ احَرُقُ ثُمَّ اذرى، ويُفعَلُ بي ذلِكَ سَبعينَ مَرَّةً ما فارَقتُكَ، حَتّى ألقى حِمامي دونَكَ، وكَيفَ لا أفعَلُ ذلِكَ وإنَّما هِيَ مَوتَةٌ أو قَتلَةٌ واحِدَةٌ، ثُمَّ هِيَ بَعدَهَا الكَرامَةُ الَّتي لَا انقِضاءَ لَها أبَدا»
فَقَد لَقيتَ حِمامَكَ، وواسَيتَ إمامَكَ، ولَقيتَ مِنَ اللّهِ الكَرامَةَ في دارِ المُقامَةِ، حَشَرَنَا اللّهُ مَعَكُم فِي المُستَشهَدينَ، ورَزَقَنا مُرافَقَتَكُم في أعلى عِلِّيّين‏.
ترجمه: سلام بر سعد بن عبد اللّه حنفى؛ آن كه وقتى حسين عليه السلام به او اجازه داد كه برود، گفت: نه. به خدا سوگند، تو را رها نمى‏كنم، تا خدا بداند كه در نبودِ پيامبر خدا، از تو پاسدارى كرديم. به خدا سوگند، اگر بدانم كه كشته مى‏شوم و بار ديگر، زنده مى‏شوم و سوزانده و قطعه قطعه مى‏شوم و با من، هفتاد بار چنين مى‏كنند، از تو جدا نمى‏شوم تا در راه تو بميرم. چرا چنين نكنم، در حالى كه مُردن يا كشته شدن، يك بار بيش نيست و پس از آن، غوطه‏ور شدن در كرامتى پايان‏ناپذير است. تو مرگ را ديدار كردى و امام خود را يارى نمودى و از خداوند، در سراى اقامت، كرامت دريافت كردى. خداوند، ما را با شما در ميان شهيد شدگان، محشور كند و در برترين جايگاه، همراهىِ با شما را روزى‏مان نمايد.
 
نحوه شهادت سعیدبن عبدالله حنفی
مقتل الحسين عليه السلام؛ خوارزمي: ج 2 ص 17
قالَ الحُسَينُ عليه السلام لِزُهيرِ بنِ القَينِ وسَعيدِ بنِ عَبدِ اللّهِ: تَقَدَّما أمامي، فَتَقَدَّما أمامَهُ في نَحوٍ مِن نِصفِ أصحابِهِ، حَتّى صَلّى بِهِم صَلاةَ الخَوفِ. ورُوِيَ أنَّ سَعيدَ بنَ عَبدِ اللّهِ الحَنَفِيَّ تَقَدَّمَ أمامَ الحُسَينِ عليه السلام، فَاستَهدَفَ لَهُ يَرمونَهُ بِالنَّبلِ، فَما أخَذَ الحُسَينُ عليه السلام يَمينا وشِمالًا إلّا قامَ بَينَ يَدَيهِ، فَما زالَ يُرمى حَتّى سَقَطَ إلَى الأَرضِ وهُوَ يَقولُ: اللّهُمَّ العَنهُم لَعنَ عادٍ وثَمودَ، اللّهُمَّ أبلِغ نَبِيَّكَ عَنِّي السَّلامَ، و أبلِغهُ ما لَقيتُ مِن ألَمِ الجِراحِ، فَإِنّي أرَدتُ بِذلِكَ نُصرَةَ ذُرِّيَّةِ نَبِيِّكَ. ثُمَّ ماتَ فَوُجِدُ بِهِ ثَلاثَةَ عَشَرَ سَهماً سِوى ما بِهِ مِن ضَربِ السُّيوفِ وطَعنِ الرِّماح‏.
ترجمه: حسين عليه السلام به زُهَير بن قَين و سعيد بن عبد اللّه فرمود: «جلوى من بِايستيد». آن دو، با نيمى از ياران حسين عليه السلام پيشِ روى ايشان [در برابر لشكر دشمن‏] ايستادند و حسين عليه السلام با بقيّه يارانش نماز خوف گزاردند. همچنين نقل شده كه سعيد بن عبد اللّه حنفى، جلوى حسين عليه السلام ايستاد و خود را هدف تيرهايى كه پرتاب مى‏كردند، قرار داد و هر چه حسين عليه السلام به چپ و راست مى‏رفت، او هم جلوى حسين عليه السلام مى‏ايستاد تا آن كه بر اثر تيرهايى كه خورده بود، به زمين افتاد، در حالى كه مى‏گفت: خدايا! آنان را همچون عاد و ثمود، لعنت كن. خدايا! سلام مرا به پيامبرت برسان و از درد و رنج زخم‏هايم، به او خبر ده كه من هدفم از آن، يارى فرزندان پيامبرت بود. سپس شهيد شد و افزون بر جاى ضربه‏هاى شمشير و زخم نيزه‏ها، سيزده تير در [بدن‏] او يافتند.
 
اصابت تیر به قلب امام حسین علیه السلام
مقتل الحسين عليه السلام؛ خوارزمي: ج 2 ص 34
فَوَقَفَ [الحُسَينُ عليه السلام‏] يَستَريحُ، وقَد ضَعُفَ عَنِ القِتالِ، فَبَينَما هُوَ واقِفٌ إذ أتاهُ حَجَرٌ فَوَقَعَ عَلى جَبهَتِهِ، فَسالَتِ الدِّماءُ مِن جَبهَتِهِ، فَأَخَذَ الثَّوبَ لِيَمسَحَ عَن جَبهَتِهِ، فَأَتاهُ سَهمٌ مُحَدَّدٌ مَسمومٌ، لَهُ ثَلاثُ شُعَبٍ، فَوَقَعَ في قَلبِهِ... ثُمَّ أخَذَ السَّهمَ و أخرَجَهُ مِن وَراءِ ظَهرِهِ، فَانبَعَثَ الدَّمُ كَالميزابِ، فَوَضَعَ يَدَهُ عَلَى الجُرحِ... ثُمَّ وَضَعَ يَدَهُ عَلَى الجُرحِ ثانِيا، فَلَمَّا امتَلَأَت لَطَخَ بِها رَأسَهُ ولِحيَتَهُ...
ترجمه: حسين عليه السلام كه بر اثر نبرد، كم‏توان شده بود، ايستاد و به استراحت پرداخت. همان هنگام كه ايستاده بود، سنگى آمد و به پيشانى‏اش خورد. خون از پيشانى‏اش، سرازير شد. پارچه‏اى را گرفت تا خون از پيشانى‏اش پاك كند كه تيرى با پيكانِ سه شاخه آهنين و مسموم آمد و در قلبش نشست... سپس، تير را گرفت و آن را از پشت خود، بيرون كشيد. خون، مانند ناودان، از آن سرازير شد...
دم
یا حسین‌ یا حسین‌ گفتن‌ و مردن‌ خوش‌ است‌
جان‌ خود را به‌ دست‌ او سپردن‌ خوش‌ است‌
(یا حسین یا حسین شهید کرببلا)
وقت مردن بیا تو در کنارم حسین
روی ماه تو را دیدن و مردن خوش است
(یا حسین یا حسین شهید کرببلا)
لب‌ شط‌ فرات‌ به‌ یاد سقای‌ عشق‌
تشنه‌ لب‌ بودن‌ و از آن‌ نخوردن‌ خوش‌ است‌
(یا حسین یا حسین شهید کرببلا)
قبر شش‌ گوشه‌ را بغل‌ گرفتن‌ خوش‌ است‌
راز دل‌ با گل‌ فاطمه‌ گفتن‌ خوش‌ است
دم پایانی
یا حسین یا حسین
شعله‌ی عزای تو چراغ کربلای تو
توو دلم روشنه
پرچم قیام تو صراحت کلام تو
تا ابد با منه
درس آزادگی
توو همین مجالس مصیبت مُحرّمه
توو لهوف سیّد و توو مقتل مُقرّمه
یاد من دادی که، زیر بار ستم تا قیامت نرم
یا حسین یا حسین
(یا حسین عزیز فاطمه)
 
*** *** ***
یا حسین یا حسین
باز به من بها دادی به اشک من صفا دادی
مجلست اومدم
پس هنوز امید داری به من که ساده میگذری
گرچه خیلی بدم
یا حسین یا حسین
من کجا لیاقت اقامه عزای تو؟
من کجا و کشتی نجات روضه‌های تو؟
من کجا و حرم؟ خیلی ممنونتم خیلی مدیونتم
یا حسین یا حسین
(یا حسین عزیز فاطمه)
 
*** *** ***
یاحسین یا حسین
كاش مث مدافعا، توو سوريه توو سامرا
هديه ميشد سرم
ارتشت مسلحه، نذاشته پاي ابرهه
وا بشه توو حرم
آرزوم اینه که
جوری که تو دوست داری خدا رو بندگی کنم
آرزوم اینه مث شهیدا زندگی کنم
آرزوم یک کلام: اربعین آقا! کربلا می‌خوام
یا حسین یا حسین
(یا حسین عزیز فاطمه)
 
*** *** ***
حجت بن الحسن
از نجف تا کربلا رو، لابلای موکبا رو
جستجو می‌کنم
بلکه بین زائرا، ببینمت توو کربلا
آرزو می‌کنم
حجت بن الحسن
پرچم تو مژده‌ی قیام پابرهنه هاست
آرزوی قلبی تمام پابرهنه هاست
خون شد از انتظار، این دل بیقرار این دل بیقرار
حجت بن الحسن
(العجل عزیز فاطمه)
 
گزارش 0
برای ارسال نظر وارد شوید و یا ثبت نام کنید.

comments نظرات

هنوز نظری ارسال نشده است.
جدیدترین محبوب ترین داغ ترین
تمام حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به حاج میثم مطیعی می باشد.