من امشب يه حرفی دارم.
با اين اتش نشان ها كه دل همه براشون خونه ثوابشو اونا ببرن.
مي خام بگم شما كه وظيفتون خاموش كردن اتيش بود رفتين تو دل آتيش گرفتار شدين آوار رو سرتون خراب شد.
اما اي جوونا اي فدايي هاي زهرا من يه بانويي ميشناسم كه آتيش جهنمو خاموش ميكنه ولي خودش بين شعله ها گير افتاد.
اوار روي سرش خراب شد.
در روي زهرا افتاد.
روضم همين دو بيته.
// گل جاي خود دارد اي كاش اهن در اتش نمامد //
// من دوست دارم حتي دشمن در اتش نماند //
اين آتش نشانا مي گن ما فدای زهرا بشيم.
راه گريزي ندارم ميسوزم و مينويسم.
صد مرد آتش بگيرند يك زن در آتش نماند.