حجتالاسلام مهدوینژاد: آنچه داریم محصول تقوایی است که به خرج دادهایم و آنچه نداریم، محصول بیتقوایی ماست./ اگر بخواهیم عاقبت بخیر شویم باید فاتحه تکبر را بخوانیم./ بعضی از ویژگیها است که هم دنیا و هم آخرت انسان را تباه میکند./ یکی از کارهایی که امام حسین(ع) کرده، این است که انسان با روضهاش، متواضع میشود. کسی نمیتواند جلوی امام تکبر کند!
شناسنامه بحث:
موضوع: نقش معنویت و اخلاق در رفع مشکلات فردی، خانوادگی و اجتماعی
سخنران: حجتالاسلام مهدوینژاد
عنوان مراسم: اینجا خیمهای برپاست.
زمان: شب دوم محرم 1441 مصادف با یکشنبه دهم شهریور ماه
مکان: یزد- مسجد آخوندملااسماعیل
هرچه تقوا بیشتر، برکت بیشتر
عرض شد تنها راه حل مشکلات فردی و اجتماعی جامعه بشری این است که انسان به مبدأ عالم هستی (خدا) برگردد و اخلاق الهی و تقوا پیشه کند، خداوند در قرآن فرمود: «وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ»[1]؛ اگر مردمان سرزمینها، تقوا پیشه کنند هر آینه ما حتماً درهای برکت را از آسمان و زمین به روی آنها خواهیم گشود.
اگر میبینیم درهای برکت بسته است و زندگی ما در مضیقه است، چون ما با همة وجود موحد، اهل تقوا و معنویت و اخلاق الهی نشدهایم که اگر شده بودیم مشمول این آیه قرآن میشدیم؛ هر اندازه اهل تقوا و معنویت و ایمان شدیم خدا برکتش را فرستاد. آنچه داریم محصول تقوایی است که به خرج دادهایم و آنچه نداریم یا از دست دادهایم، محصول بیتقوایی ماست.
ریشة سختیهای ما
معنویت یعنی ایمان به خدا و آنچه او فرموده. ایمان است که به انسان معنویت و به کارهای او جهت، معنا و شکل میدهد؛. باید جهت همه کارهایت الهی شود، اگر نشده هنوز ایمانت کامل نشده است. لذا در قرآن میفرماید: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا»[2]؛ ای کسانی که ایمان آوردهاید عمیقتر ایمان بیاورید. هرچه ایمان بیشتر شود، برکات بیشتر میشود و سختیها رخت برمیبندد.
سختیهایی که ما داریم سختیهایی است که خودمان با بیتقوایی برای جامعه رقم میزنیم. وقتی انسان و جامعه اهل تقوا شد فقط سختیهایی باقی میماند که طبیعت زندگی و رشددهنده است، نه سختیهای مزاحم. اخلاق چیشت؟ اخلاق برآمده از معنویت و ایمان است؛ رفتار انسان با خدا و خلق خدا میشود اخلاق.
یکی از اخلاقهای بسیار خطرناک انسان
میخواهیم در مورد یکی از ویژگیهای اخلاقیِ الهی و نقش آن در زندگی صحبت کنیم. اگر بخواهیم از [وجود] رفتارهایی وحشت داشته باشیم یکی از آن رفتارهای بسیار خطرناک، غرور و تکبر است، امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: ببین کبر چه بود که خدا به خاطر آن، سابقه سنگین شیطان در عبادت را نادیده گرفت! در روایت هست هر اندازه کبر انسان زیاد باشد به همان اندازه عقل و فهم انسان کم میشود. چون اجازه نمیدهد فرد غیرخودش را درست ببیند که بعد بخواهد درست تصمیم بگیرد. میخواهد همة عالم بر طبق خواست او رفتار کنند. چون چیزی جز خود نمیبیند نمیتواند واقعیات را درست ببیند.
تکبر و خطرات آن
تکبر چیست؟ تکبر یعنی اینکه دیگران را پست و خود را برتر بدانی، یعنی نظرت خودت را برترین نظر و نظر دیگران را پستترین نظر بدانی. متکبر، جان و مال و خون خود را از جان و مال و خون دیگران برتر میداند. در روایتی آمده: «غَمْصُ اَلْخَلْقِ وَ سَفَهُ اَلْحَقِّ»[3]؛ [تکبر یعنی] اینکه کسی مردم را پست بشمارد و حق را خفیف و ناچیز بداند.
در روایت است متکبر در برابر حق، خودش را به نادانی میزند. یکی دیگر از ویژگیهای آدمهای متکبر این است که برای آدمهای اهل حق، حرف درمیآورد، بدشان را میگوید تا آنها را خراب کند و خودش را برتر جلوه دهد. امام صادق(ع) فرمودند: اگر کسی خودش را برتر از دیگران باور داشته باشد از مستکبرین است. صهیونیستها میگویند ما نژاد برتریم.
از محضر امام صادق(ع) سؤال شد اگر شخصی، گناهکاری را بییند و بعد به خودش نگاه کند و ببیند خودش اهل آن گناه نیست و پاک است، آیا میتواند خود را برتر از او بداند؟ حضرت فرمود: هرگز هرگز، چون ممکن است فردا او بخشیده شود و همین آقای مقدس را سر موقف حساب و کتاب[به خاطر اعمالش] گیر بیندازند. چرا حضرت چنین جوابی میدهند؟ چون در همین حال (که گناهکار، گناه میکند و آن شخص مقدس خود را برتر از او میداند) دچار کبر شده و همین کبر او را زمین میزند و از گناه آن گناهکار برتر است. در روایت آمده خداوند در قیامت، کسانی که اهل تکبرند را به شکل مورچه محشور میکند و زیر دست و پای اهل محشر، له میشوند.
اینکه میگویم از تکبر بترسیم، از خودم نمیگویم. روایات ما چیزهایی درباره تکبر گفتهاند که اگر بخواهیم عاقبت بخیر شویم باید فاتحه تکبر را بخوانیم. در روایات آمده اگر به اندازه ذرهای تکبر در دل کسی باشد، وارد بهشت نمیشود؛ خدا آنقدر با بلاها تطهیرش میکند تا از دلش بیرون رود و بعد به بهشت برود.
در جهنم وادی است که برای متکبرین آماده شده
کبریایی فقط برای خداست و اگر کسی بخواهد کبر نشان دهد با خدا در افتاده است و خدا او را اخراج میکند. «إنّ فِي جَهَنَّمَ لوادياً لِلْمُتَكَبِّرِينَ يقال له سقر شكا الى اللّه شدّة حرّه و سأله أن يتنفّس فأذن له فتنفّس فأحرق جهنّم»[4]؛ در جهنم وادی است که برای متکبرین آماده شده که به آن سَقَر گفته میشود، این وادی از بس سوزان است به خدا شکایت میکند و از خدا اذن میخواهد که یک لحظه نفس بکشد. یک تنفس میکند و جهنم آتش میگیرد!
تکبر چیست که خدا میخواهد این بلا را سر متکبرین بیاورد؟ واقعاً ترس دارد، بعضی از ویژگیها هست که هم دنیا و هم آخرت انسان را تباه میکند. خدا این عقوبتها را به شما میگوید تا از این صفت وحشتناک پرهیز کنید. متکبران، عالم را به هم ریختهاند. نمونهاش صدام، داماد خودش که جنایتکار هم بود از دستش در امان نبود. یعنی جهنمیها هم دارند از دست مستکبرین میسوزند.
امیرالمؤمنین(ع) مطلبی درباره تکبر فرمودهاند که بعد از آن دیگر نمیشود کبر به خرج داد، فرمودند: «عَجِبْتُ لاِبْنِ آدَمَ أَوَّلُهُ نُطْفَةٌ وَ آخِرُهُ جِيفَةٌ وَ هُوَ قَائِمٌ بَيْنَهُمَا وِعَاءٌ لِلْغَائِطِ ثُمَّ يَتَكَبَّرُ»[5]؛ از فرزند آدم تعجب میکنم اولش یک نطفه گندیدة نجس و آخرش هم یک لاشه مردة متعفن است و این وسط حمّال نجاستهای درون خودش هست آنوقت تکبر میکند. هر وقت آدم خواست قیافه بگیرد یاد این جمله امیرالمؤمنین(ع) کند. تکبر، ویژگی وحشتناکی است.
راه درمان تکبر
ضد تکبر، تواضع است. برای از بین رفتن تکبر، انسان باید از خودش تواضع نشان دهد. تواضع یعنی افتادگی و قیافه نگرفتن، یعنی در مقابل خدا و خلق خدا از هر موقعیتی هست خودش را پایینتر بگیرد. رسولالله(ص) به اصحابشان نگاه کردند و فرمودند: حلاوت عبادت را در شما نمیبینم. سؤال کردند: شیرینی عبادت چیست؟ فرمود: «التواضع». اگر کسی اهل عبادت و نماز حقیقی باشد تواضع دارد. میشود انسان اهل سجده باشد اما متکبر باشد؟! اگر اهل روضه، هیئت، امام حسین(ع) و مسجد باشی، باید متواضع باشی، اگر نیستی هیئتی و مسجدی نیستی، فقط برو و بیا داری.
فرمود: بالاترین تواضعها برای کسی است که حسب و نسب و بزرگی دارد، عیب و نقصی ندارد، آدم باتقوایی هم هست اما تواضع میکند، مثلاً علمای بزرگ را میبینی چه تواضعی میکنند! امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «مَا أَحْسَنَ تَوَاضَعَ اَلْأَغْنِيَاءِ لِلْفُقَرَاءِ طَلَباً لِمَا عِنْدَ اَللَّهِ وَ أَحْسَنُ مِنْهُ تِيهُ اَلْفُقَرَاءِ عَلَى اَلْأَغْنِيَاءِ اِتِّكَالاً عَلَى اَللَّهِ»[6]؛ درستش این است که داراها در برابر فقرا تواضع کنند؛ اگر اینجا تواضع کنی خدا اینجا خیلی چیزی به تو میدهد و بهتر از آن، این است که فقرا در مقابل اغنیا بیاعتنایی و سرافرازی کنند و به خدا توکل داشته باشند.
امام باقر(ع) فرمود: خدا خطاب به حضرت موسی(ع) فرمود: میدانی چرا میان این همه انبیا به تو کلیمالله گفتم؟ عرض کرد: خدایا، خودت بگو. فرمود: چون در میان همه خلایق نظر افکندم و کسی را از تو متواضعتر نیافتم.
تواضع موسی(ع)
در دورانی که بار مسئولیت نبوت بر عهده حضرت موسی(ع) بود، خداوند به موسی(ع) خطاب کرد که این دفعه در مسیر کوه طور کسی را با خود بیاور که تو از او بهتر باشی. موسی(ع) در مسیر با انسانهای مختلفی برخورد کرد: یکی در حال گناه بود. با خود گفت این فرد را با خود ببرم، بعد با خودش فکر کرد که شاید بین راه توبه کرد و خدا او را بخشید. سگ پیری دید که مریض و در حال مرگ بود با خود فکر کرد که دیگر از این سگ بهترم، چند متری سگ را برد سپس ایستاد. گفت از کجا معلوم از این سگ بهتر باشم؟ من نعمت خدا را خوردهام و نمیتوانم بگویم ناسپاسی نکردهام! خدا از من تکلیفم را خواسته اما این سگ که تکلیفی ندارد. سگ را رها کرد و به کوه طور رفت. خدا فرمود: به عزت و جلالم قسم اگر سگ را آورده بودی، تو را از نبوت خلع میکردم. من این را نمیفهم اما هرچه هست انبیای الهی از اینکه بگویند این سگ از من بدتر است و من بهترم هم میترسیدند، فقط میدانم کبر آنقدر بد است که حتی نباید در چنین شرایطی خودت را بزرگ ببینی. خودبزرگبینی سرطانی است که درمان ندارد.
تواضع، ویژگی عجیبی است. امام کاظم(ع) فرمودند «إنّ الزَّرعَ يَنبُتُ في السَّهلِ و لا يَنبُتُ في الصَّفا؛ فكذلكَ الحِكمَةُ تَعمُرُ في قَلبِ المُتَواضِعِ و لا تَعمُرُ في قَلبِ المُتَكبِّرِ الجَبّارِ لأنّ اللّه َجَعلَ التَّواضُعَ آلَةَ العَقلِ ، و جَعَلَ التَّكبُّرَ مِن آلَةِ الجَهلِ»[7]؛ همانا زراعت در خاک نرم رشد مىکند و روى سنگ رشد نمیکند، همینطور حكمت در دل متواضع، سبز میشود و دل را آباد میکند و در دل متكبّر حکمت وجود ندارد؛ زيرا خدا تواضع را ابزار خِرد قرار داده و تكبّر را ابزار جهالت.
ثمرات تواضع
تواضع، ثمراتی برای خود آدم دارد، یکی از آنها حکمت در دل است؛ کمکم حرفها و نگاههای حکیمانه پیدا میکنید. امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: «اَلتَّوَاضُعُ يَكْسُوكَ اَلْمَهَابَةَ »[8]؛ تواضع لباس ابهت بر قامت تو میپوشاند. فکر میکنیم کسی که متواضع است گردن خود را کج میکند و دیگران حق او را میخورند!نه، برعکس است، کسی که از سر ایمان به خدا و اعتقاد به خلق خدا تواضع دارد پرمهابت و پرابهت میشود [و کسی به راحتی نمی تواند حق او را بخورد].
«مَنْ تَوَاضَعَ قَلْبُهُ لِلَّهِ لَمْ يَسْأَمْ بَدَنُهُ[مِنْ]طَاعَةِ اَللَّهِ»[9]؛ هر که در قلبش، برای خدا تواضع داشته باشد، بدنش از طاعت خدا خسته نمیشود. یعنی کسی میتواند سجدههای طولانی حقیقی داشته باشد که اهل تواضع باشد.
اگر اهل تواضع باشید امورتان تنظیم میشود ولی اگر متکبر باشید، برنامههایتان به هم میریزد. یکی دیگر از از فایدههای تواضع، محبت است. طرف فقط تیپ و قیافهمیزد تا دیگران دوستش داشته باشند، آن دوران گذشت، اخلاقت را درست کن، تواضع داشته باشی در دل مردم جا پیدا میکنی.
«مَنْ تَوَاضَعَ لِلّهِ رَفَعَهُ اللّهُ فهُو في نَفسِهِ ضَعيفٌ وفي أعيُنِ النّاسِ عَظيمٌ ومَن تَكبَّرَ وَضَعَهُ اللّه فهُو في أعيُنِ النّاسِ صَغيرٌ وفي نَفسِهِ كَبيرٌ؛ حتّى لَهُو أهوَنُ علَيهِم مِن كَلبٍ أو خِنْزيرٍ»؛ هر که برای خدا تواضع کند، خداوند او را بالا میبرد، او در نظر خودش ناچیز میشود و در چشم مردم بزرگ و هر كه تکبر کند، خداوند او را زمین میزند. پس او در چشم مردم كوچك به نظر میآید و خودش خودش را بزرگ میبیند؛ در چشم مردم از سگ و خوك هم پستتر میشود. به مردم فخر نفروشید تکبر نکنید. اینکه گرفتار یکسری بلاها هستیم یکی از دلایلش تکبر است، حواسمان نیست.
گریه بر امام حسین(ع) آدم را متواضع میکند
یکی از کارهایی که امام حسین(ع) کرده، این است که انسان با روضهاش متواضع میشود. کسی نمیتواند جلوی امام تکبر کند! امام سرش بالای نیزه رفته است! امام حسین(ع) کاری کرده که گردنکلفتها در مقابل او زانو زدهاند. دیدید برخی جوانان که بعضاً اخلاقشان هم خوب نیست، امام حسین(ع) در محرم طوقی از محبت به گردنشان میاندازد و به دم و دستگاه امام حسین(ع) میآیند.
مردم با روضهها متواضع میشوند. خیلی از علما و بزرگانی چون مرحوم قاضی و عرفای بزرگ ما سفارش کردهاند که هفتگی مجلس روضه داشته باشید، کسی یک هفته بگذرد بر امام حسین(ع) گریه نکند احتمال اینکه جنایتکار شود زیاد است؛ منظور از جنایتکار، نه اینکه حتماً قتل عام کند، یعنی همین جنایتهایی که انجام میدهیم «و نفسی بجنایتها». گریه بر امام حسین(ع) آدم را متواضع میکند.
گردنکلفتی که با عنایت امام حسین(ع) متواضع شد
داستانهای کسانی که گردنکلفت بودند و با روضه امام حسین(ع) متحول شدهاند را زیاد شنیدهاید. حاج رسول ترک که بزن بهادری بود و بسیار گناه و معصیت داشت مثلاً در مستی به حمام زنانه میرفت، قمهکشی و... داشت بعدها که متحول شد، دیدند در مکانهای مختلفی، نماز میخواند و میرود. گفتند چرا در جاهای مختلف نماز میخوانی؟ گفت همه جاهایی که نماز میخوانم، گناه کردهام. در قیامت همه این زمینها میخواهند شهادت دهند که من گناه کردهام، نماز میخوانم تا در قیامت زبانشان از اینکه بگویند رسول گناه کرده، بسته شود.
امام حسین(ع) این آدم را متواضع کردهاست. ناخلف افتاده بود اما محبت امام حسین(ع) در دلش بود، فقط دهه محرم شراب نمیخورد که دهانش نجس نباشد چراکه باید حسین(ع) بگوید. در همین حد اعتقاد داشت. با نوچههایش به هیئت رفتند، رئیس هیئت بیرونشان کرد. دلش سوخت و به امام حسین (ع) گفت نمیدانستم اینجا هم افراد دیگری کارهاند و تو کاره نیستی. اما ادب میکند و جلسه را به هم نمیریزد. رئیس هیئت شب در خواب دید که سگی کاروانها را به سمت خیمه امام حسین(ع) میبرد، بدنش بدن سگ است اما سرش، سرِ رسول ترک است. فهمید امام حسین(ع) او را اینگونه راه داده است. سحر گریهکنان با دو نفر درب خانه رسول را زد. رسول خواست درب را ببندد، رئیس هیئت از او خواست صبر کند و داستان را تعریف کرد و گفت ظاهراً امام حسین(ع) تو را خریده است. رسول روی زانوهایش بر زمین افتاد و گفت: امام حسین(ع) مرا به عنوان سگ خانه خودش قبول کرده؟ گفت: رسول من نمیدانم اما بیا باهم به هیئت برویم. گفت من اینگونه به هیئت نمیآیم. طنابی آورد و گفت به دستها و گردنم ببند و مرا چهار دست و پا بکش تا به روضه امام حسین(ع) بیایم. امام حسین(ع) دل خیلی از ما بدترها را برده، ما را که به مهمانی در روضهاش دعوت کرده است. جوان! درِ خانه کس دیگری نروی! هر جای دیگری بروی، نارو میزنند. امام حسین(ع) رفیق خوبی است.
تواضع حر را نجات داد
سپاه حُر، در منزلگاه ذوحَسَم جلوی امام حسین(ع) را گرفت. حُر نیامده بود با امام حسین(ع) بجنگد، آمده بود تا ایشان را تحویل ابنزیاد دهد. آقا چند مسیر به او پیشنهاد دادند و فرمودند بگذار از راههای دیگر برویم، اما او اجازه نداد. آقا ناراحت شدند و فرمودند: مادرت به عزایت بنشیند. حُر قهرمان جنگاور سپاه عرب بود، یک تنه با لشکری میجنگید، هم آدمی قوی و هم پولدار بود؛ یعنی میتوانست جواب جانانه به امام حسین(ع) بدهد ولی امان از شیر مادر که جایی اثر میکند؛ نسبت به امام حسین(ع) ادب کرد و سرش را پایین انداخت و گفت: آقا هرکس دیگری جز شما اسم مادرم را آورده بود، اسم مادرش را میآوردم ولی چه کنم مادر شما فاطمه زهراست. همین ادب و تواضع او را نجات داد.
حُر ابیعبدالله(ع) را به کربلا آورد؛ کم گناهی نیست! روز آخر یک منادی مدام در گوشش میخواند تو را به بهشت بشارت میدهیم. تعجب میکرد؛ سپاه عمرسعد و بهشت؟ شخصی به او گفت: دو دلی؟ گفت: بین بهشت و جهنم. گفت: میخواهی چه کنی؟ گفت بهشت را انتخاب میکنم. بعد با اسب به طرف خیمه امام حسین(ع) رفت. کمی به خیمه مانده خودش را از اسب پایین انداخت و مانند اسرا دستها را روی سرش گذاشت، سپرش را برگرداند و جلو آمد.
آقا پرسیدند چه کسی است که میآید؟ گفتند ظاهرا حُر است. آقا فرمودند به استقبالش بروید. جلو آمد و حرفهایش را زد. گفت آقا من دل زن و بچه شما را لرزاندم، آنها ترسیدند و اینجا رسیدند فقط یک خواهش دارم: من که اولین کسی بودم که جلوی راهت را گرفتم، میخواهم اولین کسی هم باشم که جانم را فدایت میکنم. بعد گفت اجازه دهید بروم از زینب(س) حلالیت بطلبم. آقا اجازه داد.
پشت خیمهها ایستاد و سرش را پایین انداخت. بیبی را صدا زد. بیبی پشت خیمه آمدند. گفت فقط آمدهام از شما حلالیت بطلبم و بگویم آقا اباعبدالله(ع) مرا حلال کرد، شما هم مرا حلال کنید. زینب(س) فرمود اگر برادرم بخشیده چرا من نبخشم. حُر برگشت، گفت اجازه دهید پسرم به میدان برود. آقا فرمود بچهات کشته میشود. گفت میخواهم جلوی من دست و پا بزند و داغ بچهام به هم به دلم بماند تا خدا توبهام را بپذیرد.
پسرش به میدان رفت او را کشتند. زیر بدن پسر را گرفت و جلوی اباعبدالله(ع) آورد. بعد خودش به میدان رفت، جنگید و ضربهای به فرقش خورد. اباعبدالله(ع) خودش را بالای سر حُر رساند و سرش را در دامن گرفت. بعضی گفتهاند حُر سرش را کشید و گفت: آقا، من کجا لیاقت دارم که سرم در دامن شما باشد؟ حُر به جایی رسید که الان من و تو باید مقابل مضجع شریف او بایستیم و دست بر سینه بگذاریم و بگوییم: «بِأبى أَنْت وَ اُمّى». ما خیلی بیمعرفتیم و کم آوردهایم اگر با امام حسین(ع) پرواز نکنیم، خیلی بیعرضهایم اگر با امام حسین(ع) درست نشویم.
[1] . سوره اعراف، آیه 96.
[2] . سوره نساء، آیه 136.
[3] . منیة المرید في أدب المفید و المستفید، ج1، ص330.
[4] . تفسير الصافي، ج4، ص327.
[5] . بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، ج70، ص234.
[6] . مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج11، ص296.
[7] . بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، ج1، ص 153.
[8] . تنبيه الخواطر و نزهة النواظر (مجموعة ورّام)، ج2، ص 39.
[9] . کنز الفوائد، ج 1، ص 278.