پس از آن که قاصد امام به سمت زهیر آمد ، ایشان در حال غذا خوردن بودند و درکمال ناباوری گفتند من به یاری حسین نمی آیم . از این جا بروید .
( بنا به نقل راویان ایشان عثمانی مذهب بوده اند و حتی خلیفه چهارم یعنی علی بن ابیطالب را نیز قبول نداشته اند)
ناگهان با این پاسخ زهیر همسرش برآشفت و گفت حداقل برو و ببین نوه ی پیغمبر (ص) چه می گوید ؟
در آن دنیا پاسخی داری به پیامبر بدهی در قبال این رفتارت با نوه اش ؟!
این بود که زهیر تنها به خیمه ی امام حسین (ع) رفت
و هیچ جا در تاریخ نقل نشده که بین این دو چه گذشت
( شاید نگاهی یا صحبتی از امام ، زهیر را عوض کرده )
.فقط می گویند هنگام خروج از خیمه رنگ چهره اش دگرگون شده و برافروخته بود .
ناگهان به همسرش گفت : انت طالق !!
همسرش باور نمی کرد که زهیر او را طلاق داده و هنگامی که علت را جویا شد جناب زهیر فرمودند که
به هنگام واقعه ی عاشورا نمی خواهم اسم من با تو باشد که تو را آزار دهند...
کاش زهیری نگاهمان کنی ارباب
به قلم سفیر
صوت : (عبدالرضا هلالی حامد زمانی) دنیای من، آقای من، اللهم الجعل محیای محیای من
...