هیئت فدائیان حضرت زینب(س)

۳ اسفند ۱۴۰۲ 238 0 نظر


تصویر : نیمه شعبان

 

زلفت اگر نبود، نسیم سحر نبود
گمراه می شدیم نگاهت اگر نبود

مهر شما به داد تمنای ما رسید
ورنه پل صراط، چنین بی خطر نبود

 

تعداد بی نظیریِ تان روی این زمین
از چهارده نفر به خدا بیشتر نبود

پیراهن، اشتیاق نسیمانه ای نداشت
تا چشم های حضرت یعقوب، تر نبود

بی تو چه گویمت که در این خاک سرزمین
صدها درخت بود ولیکن، ثمر نبود

ای آخرین بهار چرا دیر کرده ای؟
ای مرد با وقار چرا دیر کرده ای؟

این جشن ها برای تو تشکیل می شود
این اشک ها برای تو تنزیل می شود

رفتی، برای آمدنت گریه می کنم
چشمانمان به آینه تبدیل می شود

 

بوی خزان گرفته ی پاییز می دهد
سالی که بی نگاه تو تحویل می شود

ایمان ما که اکثراً از ریشه ناقص است
با خطبه های توست که تکمیل می شود

تقویم را ورق بزن و انتخاب کن
این جمعه ها برای تو تعطیل می شود

ای آخرین بهار چرا دیر کرده ای؟
ای مرد با وقار چرا دیر کرده ای؟

ای آخرین توسل خورشید بام ها
ای نام تو ادامه ی نام امام ها

می خواستم بخوانمت اما نمی شود
لکنت گرفته اند زبان کلام ها

 

ما آن سلام اول ادعیه ی توییم
چشم انتظار صبحِ جواب سلام ها

آقا! چگونه دست توسل نیاوریم
وقتی گدا به چشم تو دارد مقام ها

از جا نماز رو به خدای بهشتی ات
عطری بیاورید برای مشام ها

ای آخرین بهار چرا دیر کرده ای؟
ای مرد با وقار چرا دیر کرده ای؟

آقا بیا که میوه ی ما کال می شود
جبریل مان بدون پر و بال می شود

در آسمان و در شب شعر خدا هنوز
قافیه های چشم تو دنبال می شود

 

یعنی تو آمدی و همه گرم دیدن اند
وقتی کنار پنجره جنجال می شود

روز ظهور نوبت پرواز می رسد
روز ظهور بال همه بال می شود

بیش از تمام بال و پر یا کریم ها
دست کبودِ فاطمه خوشحال می شود

ای آخرین بهار چرا دیر کرده ای؟
ای مرد با وقار چرا دیر کرده ای؟

شاعر : علی اکبر لطیفیان

***شعر نیمه شعبان***

 

دل باغ و بهار گل نرگس
جان مرغ هزار گل نرگس

لبخند گل و نفس بلبل
پیوسته نثار گل نرگس

صد قافله دل به بهشت جان
روئید کنار گل نرگس

امشب دل فاطمه زهرا
گردیده مزار گل نرگس

جبریل امین شده از شادی
بی صبر و قرار گل نرگس

جای گل بوسه نرگس بین
بر باغ عذار گل نرگس

 

با مرغ بهشت بگرد ای دل
در شهر و دیار گل نرگس

نرگس به دعای تو دل بستم
تا بوی گل تو کند مستم

مهدی مه جلوه گر یاسین
مهدی نجم سحر یاسین

پاکیزه در صدف طاها
رخشنده ترین گهر یاسین

مهدی یعنی ثمر کوثر
مهدی یعنی پسر یاسین

شمشیر خدا و رسول الله
رمز فرج و ظفر یاسین

خُلقش خُلق خوش پیغمبر
رویش قرص قمر یاسین

هم قطعه ای از بدن طاها
هم پاره ای از جگر یاسین

حکمش حکم همه قرآن
نامش نام دگر یاسین

قرآن به امامت او نازد
هستی به کرامت او نازد

نرگس گل در چمن آوردی
احسن احسن حسن آوردی

قرآن و محمد و عترت را
از نو جان در بدن آوردی

از یوسف گمشده زهرا
امشب بوی پیرهن آوردی

هم ختم رسل به روی دامن
هم حیدر بت شکن آوردی

دامن دامن گهر مضمون
بر دفتر شعر من آوردی

هم مشعل محفل دل زادی
هم شاهد انجمن آوردی

کنعان را شور دگر دادی
یوسف را در وطن آوردی

بنوشته به بازوی او کامل
جاء الحق و زهق الباطل

نرگس گل یاس به بر دارد
یا بر سر دست، قمر دارد

در عید امام زمان شیعه
عید الزهرای دگر دارد

در سامره فاطمه زهرا
دیدار جمال پسر دارد

مهدی است که در رحم مادر
آوای دعای سحر دارد

مهدی است که روز ظهور خود
شمشیر علی به کمر دارد

مهدی است که پیرهن گلگون
از خون حسین به بر دارد

مهدی است که با همه تنهایی
از غربت شیعه خبر دارد

شیعه شیعه مکتب دارد
والله قسم صاحب دارد

مائیم و دعای تو هر جمعه
مشتاق لقای تو هر جمعه

گویی همه جا زِ نوایِ ما
پیچیده ندای تو هر جمعه

بگذار که گوهر اشک خود
ریزیم به پای تو هر جمعه

درد غم و غربت و هجران را
گفتیم برای تو هر جمعه

خواندیم دعای فرج عمری
در زیر لوای تو هر جمعه

صد شکر که می گذرد بر ما
با حال و هوای تو هر جمعه

سوزم ز فراق تو هر لحظه
آیم ز قفای تو هر جمعه

باشد که شوم به نگاه تو
خاک کف پای سپاه تو

ای بام فلک حرمت مولا
بر دوش ملک علمت مولا

بازآ که شود دل ما زنده
یک لحظه ز فیض دمت مولا

شادم که به لطف خدا بودم
یک عمر اسیر غمت مولا

آخر چه شود که نهی پایی
بر دیده ام از کرمت مولا

تا چند صدا زنم ادرکنی
تا کی بدهم قسمت مولا

امشب ز کجا گذری کآیم
افتم به روی قدمت مولا

آخر چه شود به من عطشان
بخشند نمی ز یمت مولا

تو رو به روی من و من کورم
نزدیک تو از تو بسی دورم

اسم تو دواست بنفسی انت
ذکر تو شفاست بنفسی انت

وصل تو بود همه جا رحمت
هجر تو بلاست بنفسی انت

گفتم که دعات کنم دیدم
یاد تو دعاست بنفسی انت

عیدی که به ما گذرد بی تو
بدتر ز عزاست بنفسی انت

این خنده که بر لب ما بینی
زخم دل ماست بنفسی انت

خصم تو به طعنه ز من پرسد
آقات کجاست بنفسی انت

اشکی که ز دیده ما ریزد
خون شهداست بنفسی انت

ماییم چو ماهی دور از آب
ای صاحب ما، ما را دریاب

بی شوق تو شور نمی خواهم
بی روی تو نور نمی خواهم

بی مهر تو گر بدهندم گل
از نخله طور نمی خواهم

از هفته و سال و مه عمرم
جز روز ظهور نمی خواهم

چشمی که ندیده تو را بستان
من دیده کور نمی خواهم

من دل به بهشت نمی بندم
من حور و قصور نمی خواهم

از یوسف فاطمه زهرا
جز فیض حضور نمی خواهم

عمری به غم تو گرفتم خو
من بی تو سرور نمی خواهم

غمگین و گرفته و مهجورم
تنها به وصال تو مسرورم

دل داده ز دست شکیبایی
من ماندم و دیده دریایی

ما بی تو بدان همه جمعیت
خو کرده به غربت و تنهایی

ای کرده هماره ز جمع ما
با روی ندیده دل آرایی

جز روی تو نیست در این عالم
رخسار ندیده تماشایی

بی خنده تو نبود هرگز
در باغ وجود شکوفایی

بی روی محمدیت گشتم
لبریز ز گریه زهرایی

کوتاه بود سخن میثم
در وصف تو با همه گیرایی

من مدح تو را به زبان دارم
قلبم شده دفتر اشعارم

شاعر : علامرضا سازگار

اشعار نیمه شعبان از علی اکبر لطیفیان و غلامرضا سازگار

 

گزارش 0
برای ارسال نظر وارد شوید و یا ثبت نام کنید.

comments نظرات

هنوز نظری ارسال نشده است.
جدیدترین محبوب ترین داغ ترین
تمام حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به هیئت فدائیان حضرت زینب(س) می باشد.