امشب دهید مژده صدف را به گوهرش
آن گوهری که رنگ الهی است زیورش
امشب فلک گشوده به ماه مدینه چشم
ریزد به خاک مقدم آن ماه اخترش
امشب به خنده شمس ولایت گشوده لب
در کف بود ستاره خورشید پرورش
امشب خدا به خلق، جواد الائمّه داد
آن کس که گشته جود و کرم سائل درش
امشب عَلیِ سوّم و چارم امام ماست
ریحانه ای زدامن ریحانه در برش
نور نُهم امام نُهم حجّت نهم
وجه خدا که گشته رضا مات منظرش
آیینه ی رضا که سلام و درود خلق
بر آفتاب حسن و جمال منوّرش
تا نام حقّ بود، صلوات و سلام حق
بر حضرت جواد و به ریحانه مادرش
این است آن امام جوادی که دستِ جود
باشد به دست پر کرم جود پرورش
این است آن جواد امامان که آمدند
شرمنده اهل جود زجود مکرّرش
گردون اگر نه دور سرش باد، سرنگون
خورشید اگر نه خاک درش خاک بر سرش
بحر سه گوهر است و یم هشت دُرِّ ناب
آن هشت بحر و این سه گهر مدح گسترش
در کودکی معلّم پیرانِ پارسا
صد پور اکثم اند زشاگرد، کمترش
یحیی چو طفل کوچک مکتب ندیده ای
مأمون به سان عبد ذلیلی برابرش
زیبد که کعبه با حجر و مروه و صفا
گردد هماره دور رواق مطهّرش
نام محمّد است مبارک بر او که هست
حسن و جمال و خُلق و خصال پیمبرش
نامش محمّد است و بود پای تا به سر
زهد علیّ و عصمت و زهرای اطهرش
روشن شد از ولادت او دیده ی رضا
کوریِّ چشم خصم که می خواند ابترش
بگشود چشم و راند به لب تا شهادتین
چون جان خود گرفت رضا سخت در برش
از جوّ و ابر و ماهی و یم تا گشود لب
تعظیم کرد زاده ی هارون به محضرش
نُه ساله نَه، امام بشر بود پیش از آن
کآدم دمد روان خدایی به پیکرش
آدم نهاده بوسه به درهای آستان
حورا گرفته آبرو از خاک مقبرش
دارد به دست خویش کلید بهشت را
آنکس که روز حشر جواد است یاورش
جان جهان فدای امامی که کرده حق
از کودکی به عالم ایجاد رهبرش
این است آن حدیقه که جود است میوه اش
این است آن سفینه که نور است لنگرش
من کیستم گدای جواد الائمّه ام
آنکس که جود اوست همان جود داورش
هنگام جود، ابر کرم از کفش خجل
وقت دعا سپاه اجابت مسخّرش
در کار زار، تیغ چو گیرد به دست خویش
یادآور علی بود و فتح خیبرش
دارد به سینه علم رُسل را زکودکی
باشد به چهره نور امامان دیگرش
در فُلک نور، گر نگری اوست ناخدا
بر چرخ علم، گر گذری اوست محورش
هر گه نسیم می وزد از شهر کاظمین
عطر بهشت می دمد از خاک معبرش
یا حضرت جواد هر آن کو گدای توست
هرگز نیاز نیست به تخت و به افسرش
هر کس که گشت تشنه ی جام ولای تو
از جوی کاظمین ببخشند کوثرش
شکر خدا که پیش تر از صبح آمدن
«میثم» زجام عشق تو پر بود ساغرش
----------
روشن تر از روز است خیلی بامرامند
وقتی کریمان با گدایان هم کلامند
الحق که آقازاده ها یک یک امیرند
الحق که نوکرزاده ها یک یک غلامند
در فقرِ محضِ خود غنیِّ محض هستم
وقتی گدای این درم، مردم گدامند
عین عدم هستیم و با آنان وجودیم
پس ما همان هاییم که آن ها بنامند
سنّ زیاد و سنّ کم، فرقی ندارد
این خانواده از طفولیت امامند
چیزی ندارم جز «سلام الله علیهم»
فرزندهای فاطمه با احترامند
هر صبح خورشیدند و در هر شام ماهند
این چهارده تا روشنی صبح و شامند
این چهارده آیینه از بس که شبیه اند
وقتی ببینی شان نمی دانی کدامند
×××
و الله این پروانگی ما می ارزد
هر چند خاکستر شدیم اما می ارزد
معشوق عالم می شود یک روز، عاشق
مجنون ما اندازه لیلا می ارزد
قلاده ما را همین گوشه ببندید
سگ هم کنار خانه این ها می ارزد
سر می نهم بر پای تو قیمت بگیرم
هر جا نمی ارزد سرم این جا می ارزد
یک جان ناقابل به پایت ذبح کردیم
حالا که شد مال تو از حالا می ارزد
این گریه ها را آیه تطهیر گفتند
یک قطرهٔ آن بیش از دریا می ارزد
با کاظمین تو بهشتی دارم این جا
پس زندگی در عالمِ دنیا می ارزد
پس ارزش گهواره ات کعبه است حتماً
وقتی عصای حضرت موسی می ارزد!
دستی بکش بینا کنی این چشم ها را
با معجزات تو چه نابینا می ارزد!
کافی ست ما را این که بابای تو خندید
لبخند بابای تو یک دنیا می ارزد
×××
آن که «کم»ش را نیمه شب آورد، دادت
دارد زیادش می کند لطف زیادت
آقا منم... آن رختْ پاره... پا برهنه...
آن شب –شب جمعه- مرا که هست یادت!
تو کیستی؟ تو از کریمان بلادم
من کیستم؟ من از گدایان بلادت
من از در این خانه ات جایی نرفتم
پس رو مگردان از گدای خانه زادت
آن که مرا حالا مُرید تو نوشته
حتماً تو را هم می نویسد «یا مراد»ت
تو جان مایی، پس بگیر این حق خود را
نفرین بر آن که جان گرفتی جان ندادت
تو هر کجا پا می نهی هر صبح خورشید
عرض ارادت می کند بر بامدادت
بابای تو با دیدن تو گریه می کرد
با گریه لطف دیگری دارد عبادت
آباء و اجدادت همه یک یک جوادند
پس می نویسیمت جواد بن الجوادت
×××
بر روی پایت می گذارد کعبه سر هم
جبریل حتی می گذارد بال و پر هم
به خاک پایت احتیاجی نیست اصلاً
وقتی دوا می سازم از این خاک در هم
تو کعبه ای! آن کعبه ای که در طوافت
بال و پر ما سوخته حتی جگر هم
با آبروی تو تهجّد آبرو یافت
فیض از مناجات تو می گیرد سحر هم
با این جمالی که تو را دادند، باید...
بین خریداران تو باشد پدر هم
نام مرا هم بین این عشاق بنویس
بگذار تا جا خوش کند این یک نفر هم
ای جان به قربان تو و دورِ شلوغت
یوسف شدن بازار دارد، دردسر هم
در کوچه جانِ ما نقابت را بیانداز!
این گونه چشمت می زنند این ها، نظر هم
هستند یک یک شیرها دنبال دامت
چشمان آهوی خراسانِ پدر هم
فهم من از لطف جوادی تو این است:
که آن چه را گفتیم دادی، بیشتر هم
ما را ببر تا کاظمین این بار با هم
ما را بخر در کاظمین این بار درهم
×××
جز عجز، سائل چاره ای دیگر ندارد
وقتی کریمیِ خدا آخر ندارد
ما را برای در زدن معطل نکردند
اصلاً بیوت این کریمان در ندارد
این خانواده کودکش ذاتاً بزرگ است
نام علی که اصغر و اکبر ندارد
طفل رباب ست و ولیکن عادتش بود
از شانهٔ عمه سرش را بر ندارد
بین مقامات رباب این شان کافی ست
که هیچ کس جز او علی اصغر ندارد
وقتی که آمد لشگر کوفه به هم ریخت
میدان علمداری ازین بهتر ندارد
وقتی که آمد لشگر از دور پدر رفت
آخر گمان کردند که لشگر ندارد
طفل است و بابای بلاتکلیف مانده
حیرانی است و کودکی که سر ندارد
گیرم که از فردا دوباره آب وا شد
چه فایده، شش ماهه که دیگر ندارد
علی اکبر لطیفیان
----------
ای پناه تمامِ خَلق، جواد
از ولادت امامِ خلق، جواد
نجل موسی و نخل طور تویی
گوهر هشت بحر نور تویی
صدف چار گوهر پاکی
در زمین هم چراغ افلاکی
همه ی هستی امام رضا
از تو بگرفته احترام رضا
کیستی تو عزیز زهرایی
تو جواد الائمّه ی مایی
فضل، یک جلوه از فضائل تو
جود مهری به دست سائل تو
هم خدا از عبادتت خورشند
هم رضا از ولادتت خورسند
سه علی را تو آیت نوری
در امامان به جود مشهوری
ای خیال تو شمع محفل من
کاظمین تو قبله ی دل من
قبر تو کعبه ی مکرّر ماست
حرمت کربلای دیگر ماست
مظهر جود ذات لم یزلی
سیّدی یا محمّد بن علی
سفره ی جود توست کلّ وجود
از وجودت وجود یافته جود
همه ی علم، حرفی از دهنت
فقه، در گاهواره هم سخنت
کلّ قرآن دلیل منطق توست
پور اکثم ذلیلِ منطق توست
پشت مأمون به عزّت تو شکست
ماهی کوچکت گرفت به دست
گفت ای باخبر زسرّ قضا
گل نو رسته ی امام رضا
دور یک راز بسته انگشتم
تو عیان کن که چیست در مُشتم
در جوابش دُر از دهن سفتی
خنده بر لب زدی چنین گفتی
که به امر خدای حیِّ قدیر
آب دریا چو می شود تبخیر
ابر با خویش از دل دریا
ماهی کوچکی بَرَد به هوا
شه به اوج فضا فرستد باز
باز، در ابر می کند پرواز
از برای شکار آن ماهی
در دل ابرها شود راهی
چون کند صید و آورد همره
می گذارد درست در کف شاه
پادشاه از پی حقیقت حق
می کند امتحان زحجّت حق
ما زکلّ امور آگاهیم
در حقیقت خلیفه اللّهیم
عالمی را به پیش می بینیم
چون کف دست خویش می بینیم
وارث کلّ انبیا ماییم
حافظ سرّ کبریا ماییم
علم غیب خدا به سینه ی ماست
ور تضاکم لغیبه گویاست
رکن توحید زابتدا ماییم
مخزن حکمت خدا ماییم
نور، یک جلوه از رسالت ماست
کلّ تطهیر در جلالت ماست
فضل، یک خوشه از کرامت ماست
علم یک جلوه از ولایت ماست
ما زآغاز حجة اللّهیم
تا قیامت بقیة اللّهیم
ای به خاک تو کرده جود سجود
بنده ی جود تو تمام وجود
من کی ام خاک خاک پای توام
سائلم سائل گدای توام
پا از این آستان برون ننهم
این سمت را به سلطنت ندهم
دوستیِّ تو دین و دِین من است
همه جا صحن کاظمین من است
به دل پاره پاره ات سوگند
به غم بی شماره ات سوگند
به سنین جوانی ات سوگند
به بهار خزانی ات سوگند
به حریم و رواق تربت تو
به دعا و به اشگ غربت تو
گر چه سر تا به پا همه گهنم
یابن زهرا گدای یک نگهم
هر چه ام همدم شما هستم
هر که ام «میثم» شما هستم
بنده ام بنده ی گنه کارم
از دو عالم فقط تو را دارم
رفته عمرم به باد ادرکنی
یا امام جواد ادرکنی
-----------------
آسمان متن چشم های شماست
ای سرود طهارت و شادی
هرگز از لوح جان نخواهی رفت
تو به من عشق را نشان دادی
باید از زمزمی وضو گیرم
که طهارت دهد به جان لغات
ای جواد شرافت و عزت
می فرستم به یاد تو صلوات
آفتاب از نگاهتان لبریز
مثل رنگین کمان نور خداست
راضی ام جان فدا کنم، امشب
شب خوشحالی امام رضاست
کوچه ی شعر من چه قابل توست
که قدم بین بیت بگذاری
ای عبور مطهر معصوم
که شمیم خوش خدا داری
آه ای روشنای سینه ی من
باب جود و مروت و کرمی
تو مدد کن به کاظمین رسد
شعر بی تاب مُحرم حرمی
آه ای هستی مدینه ی نور!
آه ای دلخوشی حضرت طوس
نور چشمان مادر خورشید
ای هلالِ لطیفِ شمس شموس
تو بهار دوباره ای هستی
فصل پایان غم برای رضا
که تو را عاشقانه می گرید
صبر بی تاب چشم های رضا
ای که جود و سخاست بیتابت
چشم های همه به دست شماست
آبرودار خانه ی توحید
دست بردار! وقت، وقت دعاست
خون شده شعرهایمان آقا
ای امام جواد ادرکنا!
التماس دعا برای زمین
شده غم ها زیاد ادرکنا!
السلام علیک یا تسبیح!
السلام علیک سجاده!
با دو رکعت نماز شکر آری
دل زارم به پایت افتاده
وقت قد قامت الصلوة دل است
می سپارم به باد قلبم را
باز تکبیر می کند مُحرم
بند بند وجود شعرم را
باز بسم الحضور، بسم النور
بسم چشمان عشق افشانت
بسم تو، بسم جود، بسم جواد
ای همه وصف ها به قربانت
از کرَم داده ای به ما خورشید
ای خداوند عالمین! الحمد
آسمان را نشانمان دادی
مالک وجد آفرین الحمد
آه ایاک نعبدُ خورشید
آه ایاک نستعین، خورشید
این می وحدت است می نوشم
مست من، آسمان، زمین، خورشید
سید شادی و هدایت و شور
اهدنا الفضل، اهدنا البرکات
ناخود آگاه پای قنداقت
می فرستد زمین، زمان صلوات
دست ها را به خویش می خواند
چشم های امیدوار شما
باز یک کوچه سائل مشتاق
پشت دیوار، بی قرار شما
باز آئینه را بگردانید
نور می خواهد از شما دنیا
ای امام بهشت، امام بهار
ای امام تمام خوبی ها
وه که قنداقه ی حضور شما
دل شمس الشموس را برده است
ای مبارک ترین، جوادترین
که دل شاه طوس را برده است
باغ های بهشت بی تابند
"خیزران" گل به بار آورده
دُر شب تاب هفت دریا! که
موج رحمت کنار آورده است
ای تقی، منتخب، ابا جعفر
ای که در بخشش و کرَم، مثلی
فاکفنا ایها العزیز امشب
که تو یک جا محمدی و علی
شب میلادت ای طراوت محض
شب میلاد نوگلی رعناست
شب یک شاهزاده ی کوچک
که گل سرخ باغ عاشوراست
آه بی تاب و بی قرار دلم
می تپد پای گاهوارهٔ او
به خداوندی خدای حسین
به علی اکبر دوبارۀ او ...
... که دلم سوی قبله می گردد
مثل پرواز، در نسیم رهاست
از حرم تا حرم، چقدر خدا !
دوره گردی عاشقان زیباست
دارم از طوس بال می گیرم
چشم هایم به گنبدی زرد است
السلام علی الحسین شهید
فطرس آری جواب آورده است
السلام علی علیّ حسین
السلام علی رضیع صغیر
روی لب های عرش می شکفد
که امیری حسین، نعم الامیر
پر از آهنگ نور بود و سرور
عمر کوتاه لاله اما کاش ...
که خزان اندکی زمان می داد
که شود چند ساله اما کاش...
ای مدینه چقدر نورانی
ای مدینه چقدر زیبایی
دو سحر داده یک شبه به تو حق
شده ای باز هم تماشایی
یا علی مستمند و تنهایم
حاجتم دست بی نیاز شماست
باز هم سائل مدینه شدم
چشم من باز بر نماز شماست
یا علی چشم هایتان روشن
خانه تان تا همیشه باد آباد
چشم بر راه چشم روشنی ام
شب میلاد اصغرست و جواد
یا علی تا که دین حق بر پاست
یا علی تا خدای کعبه خداست
بر لبم یا علی علی جاری ست
شعر من نذر اهلبیت شماست
یا علی تا علی ست مولا، کِی
چشم بر دست دیگری هستیم
ما فقط دور کعبه می گردیم
تا خدا هست حیدری هستیم
-------------------
امشب به جهان آمده پیغمبر دیگر
یا کعبه گرفته است به بر حیدر دیگر
یا از حسنین است عیان منظر دیگر
دارد به سرِ دست، رضا کوثر دیگر
بُشری که دلِ آل محمد همه شاد است
این مژده بگویید که میلاد جواد است
ای بحر تجلی گهرت باد مبارک
ای شاخه ی طوبا ثمرت باد مبارک
ای شمس ولایت قمرت باد مبارک
میلاد گرامی پسرت باد مبارک
این قبله ی اربات مراد است، مراد است
الحق که جواد است جواد است جواد است
با ماه بگویید چراغ سحر است این
با مهر بگویید که از مهر، سر است این
طفلش نتوان گفت که خیرالبشر است این
جانم به فدایش پسر است این پسر است این
ما را به پسر بودن او فخر از آن است
کو بعد پدر، رهبر خلق دوجهان است
این است کز آغاز خداوند ستودش
این است که بگشود نبی لب به درودش
این است که افتاد «کرامت» به سجودش
این است که جود آمده مرهون وجودش
جوشد ز کفش لطف و عنایات خدایی
آرند به سویش همگان دست گدایی
سرتا به قدم حسن خداوند جلیلش
مرآت جمال نبوی روی جمیلش
زوار حرم آدم و نوح است و خلیلش
مأمون شده در اوج شهی عبد ذلیلش
این است که در محضر او زاده ی «اکثم»
آورد چو یک کودک ناخوانده الف، کم
این است همان مخزن اسرار الهی
وابسته به علم ازل نامتناهی
بیپرتو او علم سیاهی است سیاهی
دارد خبر از ابر و هوا و یم و ماهی
کز معجزهاش هوش پرید از سر مأمون
گویی که جدا روح شد از پیکر مأمون
ای از ازلت نام دلآرای محمد
وی آینه ی طلعت زیبای محمد
سرتا به قدوم تو سراپای محمد
بوسیده پدر روی تو را جای محمد
از جود تو یا فضل تو یا علم تو گویم
وز خلق تو یا خوی تو یا حلم تو گویم
با این همه اوصاف خدایی ز خدایت
در حیرتم آخر چه بگویم به ثنایت
گوهر چه بوَد تا که بریزند به پایت
فرمود پدر: ای پدرم باد فدایت!
تو مصحف زهرایی و قرآن رضایی
تو روح رضا، قلب رضا، جان رضایی
فردوس بَرد سجده به خاک قدم تو
رضوان شده پیوسته گدای کرم تو
هنگام عطا ظرف وجود است کم تو
حجِ حرم الله، طواف حرم تو
از ما همه دریوزگی و عجز و گدایی
از تو همه لطف و کرم و عقدهگشایی
بگذار که سرگرم هیاهوی تو باشم
تا جان به لبم هست، ثناگوی تو باشم
باشد که فقط تشنه لبِ جوی تو باشم
مولا کرمی کن که سگ کوی تو باشم
آن روز که خلقت همه دامان تو گیرند
زنجیر مرا دست غلامان تو گیرند
تو دست عطا و کرم و لطف خدایی
تو در دو جهان از همگان عقدهگشایی
تو حج و تو میقات، تو مروه، تو صفایی
ما جمله گدا و تو جواد ابن رضایی
جود و کرم از توست، تضرع صفت ماست
والله گدایی درت سلطنت ماست
من میثم آلوده ی بیدست و زبانم
در باغ بهار تو کم از برگ خزانم
مگذار برِ باد به کوی دگرانم
بگذار در اطراف گلت خار بمانم
من با همه گفتم که جواد است امامم
باشد که بخوانی ز ره لطف، غلامم
---------------
چشم یعقوب مسیل نیل است