هیئت فدائیان حضرت زینب(س)

۲ اسفند ۱۳۹۹ 1126 0 نظر

 


امشب دهید مژده صدف را به گوهرش

آن گوهری که رنگ الهی است زیورش

امشب فلک گشوده به ماه مدینه چشم

ریزد به خاک مقدم آن ماه اخترش

امشب به خنده شمس ولایت گشوده لب

در کف بود ستاره خورشید پرورش

امشب خدا به خلق، جواد الائمّه داد

آن کس که گشته جود و کرم سائل درش

امشب عَلیِ سوّم و چارم امام ماست

ریحانه ای زدامن ریحانه در برش

نور نُهم امام نُهم حجّت نهم

وجه خدا که گشته رضا مات منظرش

آیینه ی رضا که سلام و درود خلق

بر آفتاب حسن و جمال منوّرش

تا نام حقّ بود، صلوات و سلام حق

بر حضرت جواد و به ریحانه مادرش

این است آن امام جوادی که دستِ جود

باشد به دست پر کرم جود پرورش

این است آن جواد امامان که آمدند

شرمنده اهل جود زجود مکرّرش

گردون اگر نه دور سرش باد، سرنگون

خورشید اگر نه خاک درش خاک بر سرش

بحر سه گوهر است و یم هشت دُرِّ ناب

آن هشت بحر و این سه گهر مدح گسترش

در کودکی معلّم پیرانِ پارسا

صد پور اکثم اند زشاگرد، کمترش

یحیی چو طفل کوچک مکتب ندیده ای

مأمون به سان عبد ذلیلی برابرش

زیبد که کعبه با حجر و مروه و صفا

گردد هماره دور رواق مطهّرش

نام محمّد است مبارک بر او که هست

حسن و جمال و خُلق و خصال پیمبرش

نامش محمّد است و بود پای تا به سر

زهد علیّ و عصمت و زهرای اطهرش

روشن شد از ولادت او دیده ی رضا

کوریِّ چشم خصم که می خواند ابترش

بگشود چشم و راند به لب تا شهادتین

چون جان خود گرفت رضا سخت در برش

از جوّ و ابر و ماهی و یم تا گشود لب

تعظیم کرد زاده ی هارون به محضرش

نُه ساله نَه، امام بشر بود پیش از آن

کآدم دمد روان خدایی به پیکرش

آدم نهاده بوسه به درهای آستان

حورا گرفته آبرو از خاک مقبرش

دارد به دست خویش کلید بهشت را

آنکس که روز حشر جواد است یاورش

جان جهان فدای امامی که کرده حق

از کودکی به عالم ایجاد رهبرش

این است آن حدیقه که جود است میوه اش

این است آن سفینه که نور است لنگرش

من کیستم گدای جواد الائمّه ام

آنکس که جود اوست همان جود داورش

هنگام جود، ابر کرم از کفش خجل

وقت دعا سپاه اجابت مسخّرش

در کار زار، تیغ چو گیرد به دست خویش

یادآور علی بود و فتح خیبرش

دارد به سینه علم رُسل را زکودکی

باشد به چهره نور امامان دیگرش

در فُلک نور، گر نگری اوست ناخدا

بر چرخ علم، گر گذری اوست محورش

هر گه نسیم می وزد از شهر کاظمین

عطر بهشت می دمد از خاک معبرش

یا حضرت جواد هر آن کو گدای توست

هرگز نیاز نیست به تخت و به افسرش

هر کس که گشت تشنه ی جام ولای تو

از جوی کاظمین ببخشند کوثرش

شکر خدا که پیش تر از صبح آمدن

«میثم» زجام عشق تو پر بود ساغرش

 

----------

روشن تر از روز است خیلی بامرامند

وقتی کریمان با گدایان هم کلامند

الحق که آقازاده ها یک یک امیرند

الحق که نوکرزاده ها یک یک غلامند

در فقرِ محضِ خود غنیِّ محض هستم

وقتی گدای این درم، مردم گدامند

عین عدم هستیم و با آنان وجودیم

پس ما همان هاییم که آن ها بنامند

سنّ زیاد و سنّ کم، فرقی ندارد

این خانواده از طفولیت امامند

چیزی ندارم جز «سلام الله علیهم»

فرزندهای فاطمه با احترامند

هر صبح خورشیدند و در هر شام ماهند

این چهارده تا روشنی صبح و شامند

این چهارده آیینه از بس که شبیه اند

وقتی ببینی شان نمی دانی کدامند

×××

و الله این پروانگی ما می ارزد

هر چند خاکستر شدیم اما می ارزد

معشوق عالم می شود یک روز، عاشق

مجنون ما اندازه لیلا می ارزد

قلاده ما را همین گوشه ببندید

سگ هم کنار خانه این ها می ارزد

سر می نهم بر پای تو قیمت بگیرم

هر جا نمی ارزد سرم این جا می ارزد

یک جان ناقابل به پایت ذبح کردیم

حالا که شد مال تو از حالا می ارزد

این گریه ها را آیه تطهیر گفتند

یک قطرهٔ آن بیش از دریا می ارزد

با کاظمین تو بهشتی دارم این جا

پس زندگی در عالمِ دنیا می ارزد

پس ارزش گهواره ات کعبه است حتماً

وقتی عصای حضرت موسی می ارزد!

دستی بکش بینا کنی این چشم ها را

با معجزات تو چه نابینا می ارزد!

کافی ست ما را این که بابای تو خندید

لبخند بابای تو یک دنیا می ارزد

×××

آن که «کم»ش را نیمه شب آورد، دادت

دارد زیادش می کند لطف زیادت

آقا منم... آن رختْ پاره... پا برهنه...

آن شب –شب جمعه- مرا که هست یادت!

تو کیستی؟ تو از کریمان بلادم

من کیستم؟ من از گدایان بلادت

من از در این خانه ات جایی نرفتم

پس رو مگردان از گدای خانه زادت

آن که مرا حالا مُرید تو نوشته

حتماً تو را هم می نویسد «یا مراد»ت

تو جان مایی، پس بگیر این حق خود را

نفرین بر آن که جان گرفتی جان ندادت

تو هر کجا پا می نهی هر صبح خورشید

عرض ارادت می کند بر بامدادت

بابای تو با دیدن تو گریه می کرد

با گریه لطف دیگری دارد عبادت

آباء و اجدادت همه یک یک جوادند

پس می نویسیمت جواد بن الجوادت

×××

بر روی پایت می گذارد کعبه سر هم

جبریل حتی می گذارد بال و پر هم

به خاک پایت احتیاجی نیست اصلاً

وقتی دوا می سازم از این خاک در هم

تو کعبه ای! آن کعبه ای که در طوافت

بال و پر ما سوخته حتی جگر هم

با آبروی تو تهجّد آبرو یافت

فیض از مناجات تو می گیرد سحر هم

با این جمالی که تو را دادند، باید...

بین خریداران تو باشد پدر هم

نام مرا هم بین این عشاق بنویس

بگذار تا جا خوش کند این یک نفر هم

ای جان به قربان تو و دورِ شلوغت

یوسف شدن بازار دارد، دردسر هم

در کوچه جانِ ما نقابت را بیانداز!

این گونه چشمت می زنند این ها، نظر هم

هستند یک یک شیرها دنبال دامت

چشمان آهوی خراسانِ پدر هم

فهم من از لطف جوادی تو این است:

که آن چه را گفتیم دادی، بیشتر هم

ما را ببر تا کاظمین این بار با هم

ما را بخر در کاظمین این بار درهم

×××

جز عجز، سائل چاره ای دیگر ندارد

وقتی کریمیِ‌ خدا آخر ندارد

ما را برای در زدن معطل نکردند

اصلاً ‌بیوت این کریمان در ندارد

این خانواده کودکش ذاتاً بزرگ است

نام علی که اصغر و اکبر ندارد

طفل رباب ست و ولیکن عادتش بود

از شانهٔ عمه سرش را بر ندارد

بین مقامات رباب این شان کافی ست

که هیچ کس جز او علی اصغر ندارد

وقتی که آمد لشگر کوفه به هم ریخت

میدان علمداری ازین بهتر ندارد

وقتی که آمد لشگر از دور پدر رفت

آخر گمان کردند که لشگر ندارد

طفل است و بابای بلاتکلیف مانده

حیرانی است و کودکی که سر ندارد

گیرم که از فردا دوباره آب وا شد

چه فایده، شش ماهه که دیگر ندارد

علی اکبر لطیفیان

----------

ای پناه تمامِ خَلق، جواد

از ولادت امامِ خلق، جواد

نجل موسی و نخل طور تویی

گوهر هشت بحر نور تویی

صدف چار گوهر پاکی

در زمین هم چراغ افلاکی

همه ی هستی امام رضا

از تو بگرفته احترام رضا

کیستی تو عزیز زهرایی

تو جواد الائمّه ی مایی

فضل، یک جلوه از فضائل تو

جود مهری به دست سائل تو

هم خدا از عبادتت خورشند

هم رضا از ولادتت خورسند

سه علی را تو آیت نوری

در امامان به جود مشهوری

ای خیال تو شمع محفل من

کاظمین تو قبله ی دل من

قبر تو کعبه ی مکرّر ماست

حرمت کربلای دیگر ماست

مظهر جود ذات لم یزلی

سیّدی یا محمّد بن علی

سفره ی جود توست کلّ وجود

از وجودت وجود یافته جود

همه ی علم، حرفی از دهنت

فقه، در گاهواره هم سخنت

کلّ قرآن دلیل منطق توست

پور اکثم ذلیلِ منطق توست

پشت مأمون به عزّت تو شکست

ماهی کوچکت گرفت به دست

گفت ای باخبر زسرّ قضا

گل نو رسته ی امام رضا

دور یک راز بسته انگشتم

تو عیان کن که چیست در مُشتم

در جوابش دُر از دهن سفتی

خنده بر لب زدی چنین گفتی

که به امر خدای حیِّ قدیر

آب دریا چو می شود تبخیر

ابر با خویش از دل دریا

ماهی کوچکی بَرَد به هوا

شه به اوج فضا فرستد باز

باز، در ابر می کند پرواز

از برای شکار آن ماهی

در دل ابرها شود راهی

چون کند صید و آورد همره

می گذارد درست در کف شاه

پادشاه از پی حقیقت حق

می کند امتحان زحجّت حق

ما زکلّ امور آگاهیم

در حقیقت خلیفه اللّهیم

عالمی را به پیش می بینیم

چون کف دست خویش می بینیم

وارث کلّ انبیا ماییم

حافظ سرّ کبریا ماییم

علم غیب خدا به سینه ی ماست

ور تضاکم لغیبه گویاست

رکن توحید زابتدا ماییم

مخزن حکمت خدا ماییم

نور، یک جلوه از رسالت ماست

کلّ تطهیر در جلالت ماست

فضل، یک خوشه از کرامت ماست

علم یک جلوه از ولایت ماست

ما زآغاز حجة اللّهیم

تا قیامت بقیة اللّهیم

ای به خاک تو کرده جود سجود

بنده ی جود تو تمام وجود

من کی ام خاک خاک پای توام

سائلم سائل گدای توام

پا از این آستان برون ننهم

این سمت را به سلطنت ندهم

دوستیِّ تو دین و دِین من است

همه جا صحن کاظمین من است

به دل پاره پاره ات سوگند

به غم بی شماره ات سوگند

به سنین جوانی ات سوگند

به بهار خزانی ات سوگند

به حریم و رواق تربت تو

به دعا و به اشگ غربت تو

گر چه سر تا به پا همه گهنم

یابن زهرا گدای یک نگهم

هر چه ام همدم شما هستم

هر که ام «میثم» شما هستم

بنده ام بنده ی گنه کارم

از دو عالم فقط تو را دارم

رفته عمرم به باد ادرکنی

یا امام جواد ادرکنی

-----------------

آسمان متن چشم های شماست

ای سرود طهارت و شادی

هرگز از لوح جان نخواهی رفت

تو به من عشق را نشان دادی

باید از زمزمی وضو گیرم

که طهارت دهد به جان لغات

ای جواد شرافت و عزت

می فرستم به یاد تو صلوات

آفتاب از نگاهتان لبریز

مثل رنگین کمان نور خداست

راضی ام جان فدا کنم، امشب

شب خوشحالی امام رضاست

کوچه ی شعر من چه قابل توست

که قدم بین بیت بگذاری

ای عبور مطهر معصوم

که شمیم خوش خدا داری

آه ای روشنای سینه ی من

باب جود و مروت و کرمی

تو مدد کن به کاظمین رسد

شعر بی تاب مُحرم حرمی

آه ای هستی مدینه ی نور!

آه ای دلخوشی حضرت طوس

نور چشمان مادر خورشید

ای هلالِ لطیفِ شمس شموس

تو بهار دوباره ای هستی

فصل پایان غم برای رضا

که تو را عاشقانه می گرید

صبر بی تاب چشم های رضا

ای که جود و سخاست بیتابت

چشم های همه به دست شماست

آبرودار خانه ی توحید

دست بردار! وقت، وقت دعاست

خون شده شعرهایمان آقا

ای امام جواد ادرکنا!

التماس دعا برای زمین

شده غم ها زیاد ادرکنا!

السلام علیک یا تسبیح!

السلام علیک سجاده!

با دو رکعت نماز شکر آری

دل زارم به پایت افتاده

وقت قد قامت الصلوة دل است

می سپارم به باد قلبم را

باز تکبیر می کند مُحرم

بند بند وجود شعرم را

باز بسم الحضور، بسم النور

بسم چشمان عشق افشانت

بسم تو، بسم جود، بسم جواد

ای همه وصف ها به قربانت

از کرَم داده ای به ما خورشید

ای خداوند عالمین! الحمد

آسمان را نشانمان دادی

مالک وجد آفرین الحمد

آه ایاک نعبدُ خورشید

آه ایاک نستعین، خورشید

این می وحدت است می نوشم

مست من، آسمان، زمین، خورشید

سید شادی و هدایت و شور

اهدنا الفضل، اهدنا البرکات

ناخود آگاه پای قنداقت

می فرستد زمین، زمان صلوات

دست ها را به خویش می خواند

چشم های امیدوار شما

باز یک کوچه سائل مشتاق

پشت دیوار، بی قرار شما

باز آئینه را بگردانید

نور می خواهد از شما دنیا

ای امام بهشت، امام بهار

ای امام تمام خوبی ها

وه که قنداقه ی حضور شما

دل شمس الشموس را برده است

ای مبارک ترین، جوادترین

که دل شاه طوس را برده است

باغ های بهشت بی تابند

"خیزران" گل به بار آورده

دُر شب تاب هفت دریا!  که

موج رحمت کنار آورده است

ای تقی، منتخب، ابا جعفر

ای که در بخشش و کرَم، مثلی

فاکفنا ایها العزیز امشب

که تو یک جا محمدی و علی

شب میلادت ای طراوت محض

شب میلاد نوگلی رعناست

شب یک شاهزاده ی کوچک

که گل سرخ باغ عاشوراست

آه بی تاب و بی قرار دلم

می تپد پای گاهوارهٔ او

به خداوندی خدای حسین

به علی اکبر دوبارۀ او ...

... که دلم سوی قبله می گردد

مثل پرواز، در نسیم رهاست

از حرم تا حرم،  چقدر خدا !

دوره گردی عاشقان زیباست

دارم از طوس بال می گیرم

چشم هایم به گنبدی زرد است

السلام علی الحسین شهید

فطرس آری جواب آورده است

السلام علی علیّ حسین

السلام علی رضیع صغیر

روی لب های عرش می شکفد

که امیری حسین، نعم الامیر

پر از آهنگ نور بود و سرور

عمر کوتاه لاله اما کاش ...

که خزان اندکی زمان می داد

که شود چند ساله اما کاش...

ای مدینه چقدر نورانی

ای مدینه چقدر زیبایی

دو سحر داده یک شبه به تو حق

شده ای باز هم تماشایی

یا علی مستمند و تنهایم

حاجتم دست بی نیاز شماست

باز هم سائل مدینه شدم

چشم من باز بر نماز شماست

یا علی چشم هایتان روشن

خانه تان تا همیشه باد آباد

چشم بر راه چشم روشنی ام

شب میلاد اصغرست و جواد

یا علی تا که دین حق بر پاست

یا علی تا خدای کعبه خداست

بر لبم یا علی علی جاری ست

شعر من نذر اهلبیت شماست

یا علی تا علی ست مولا، کِی

چشم بر دست دیگری هستیم

ما فقط دور کعبه می گردیم

تا خدا هست حیدری هستیم

-------------------

امشب به جهان آمده پیغمبر دیگر 

یا کعبه گرفته است به بر حیدر دیگر 

یا از حسنین است عیان منظر دیگر 

دارد به سرِ دست، رضا کوثر دیگر

بُشری که دلِ آل محمد همه شاد است 

این مژده بگویید که میلاد جواد است

ای بحر تجلی گهرت باد مبارک 

ای شاخه ی طوبا ثمرت باد مبارک 

ای شمس ولایت قمرت باد مبارک 

میلاد گرامی پسرت باد مبارک

این قبله ی اربات مراد است، مراد است 

الحق که جواد است جواد است جواد است

با ماه بگویید چراغ سحر است این 

با مهر بگویید که از مهر، سر است این 

طفلش نتوان گفت که خیرالبشر است این 

جانم به فدایش پسر است این پسر است این

ما را به پسر بودن او فخر از آن است 

کو بعد پدر، رهبر خلق دوجهان است

این است کز آغاز خداوند ستودش 

این است که بگشود نبی لب به درودش 

این است که افتاد «کرامت» به سجودش 

این است که جود آمده مرهون وجودش

جوشد ز کفش لطف و عنایات خدایی 

آرند به سویش همگان دست گدایی

سرتا به قدم حسن خداوند جلیلش 

مرآت جمال نبوی روی جمیلش 

زوار حرم آدم و نوح است و خلیلش 

مأمون شده در اوج شهی عبد ذلیلش

این است که در محضر او زاده ی «اکثم» 

آورد چو یک کودک ناخوانده الف، کم

این است همان مخزن اسرار الهی 

وابسته به علم ازل نامتناهی 

بی‌پرتو او علم سیاهی است سیاهی 

دارد خبر از ابر و هوا و یم و ماهی

کز معجزه‌اش هوش پرید از سر مأمون 

گویی که جدا روح شد از پیکر مأمون

ای از ازلت نام دل‌آرای محمد 

وی آینه ی طلعت زیبای محمد 

سرتا به قدوم تو سراپای محمد 

بوسیده پدر روی تو را جای محمد

از جود تو یا فضل تو یا علم تو گویم 

وز خلق تو یا خوی تو یا حلم تو گویم

با این همه اوصاف خدایی ز خدایت 

در حیرتم آخر چه بگویم به ثنایت 

گوهر چه بوَد تا که بریزند به پایت 

فرمود پدر: ای پدرم باد فدایت!

تو مصحف زهرایی و قرآن رضایی 

تو روح رضا، قلب رضا، جان رضایی

فردوس بَرد سجده به خاک قدم تو 

رضوان شده پیوسته گدای کرم تو 

هنگام عطا ظرف وجود است کم تو 

حجِ حرم الله، طواف حرم تو

از ما همه دریوزگی و عجز و گدایی 

از تو همه لطف و کرم و عقده‌گشایی

بگذار که سرگرم هیاهوی تو باشم 

تا جان به لبم هست، ثناگوی تو باشم 

باشد که فقط تشنه لبِ جوی تو باشم 

مولا کرمی کن که سگ کوی تو باشم

آن روز که خلقت همه دامان تو گیرند 

زنجیر مرا دست غلامان تو گیرند

تو دست عطا و کرم و لطف خدایی 

تو در دو جهان از همگان عقده‌گشایی 

تو حج و تو میقات، تو مروه، تو صفایی 

ما جمله گدا و تو جواد ابن رضایی

جود و کرم از توست، تضرع صفت ماست 

والله گدایی درت سلطنت ماست

من میثم آلوده ی بی‌دست و زبانم 

در باغ بهار تو کم از برگ خزانم 

مگذار برِ باد به کوی دگرانم 

بگذار در اطراف گلت خار بمانم

من با همه گفتم که جواد است امامم 

باشد که بخوانی ز ره لطف، غلامم

---------------

چشم یعقوب مسیل نیل است

کودکی در بغل راحیل است
 
می توان خواند ز پیشانی طفل
 
چون مسیحا نفس انجیل است
 
آیه ها می چکد از لعل لبش
 
گریه اش لحن خوش ترتیل است
 
بال فطرس شده گهواره ی او
 
سایه بانش پر جبرائیل است
 
علوی زاده ای از نسل خلیل
 
این پسر کنیه اش اسماعیل است
 
خنده اش روح غزل های بهار
 
خنده اش شعر پر از تمثیل است
 
 عرشیان سر خوش آهنگ و طرب
 
تار و دف در کف اسرافیل است
 
ریسه آویخته از عرش به فرش
 
این هنرمندی میکائیل است
 
مات و مبهوت ملائک دیدند
 
خنده ای بر لب عزرائیل است
 
رونقی داده به بازار شعف
 
 حجره ی غصه و غم تعطیل است
 
صدقه می دهد امشب  آقا
 
دست هر حور و ملک زنبیل است
 
چه صف طول و درازی دارند!
 
آخرین کس ته صف هابیل است
 
هاتفی  گفت به ارباب بهشت
 
 پسرت مایه ی فخر ایل است
 
وقت کوچ است، برو قافله دار
 
نفرات سفرت تکمیل است
 
وحید قاسمی
 
************************

امین وحی عالم را خبر داد
 
که نخل سبز ثارالله بر داد
 
خدا امشب حسین بن علی را
 
دری بهتر زیک دریا گهر داد
 
الا ای اختران تبریک تبریک
 
که حق شمس ولایت را قمر داد
 
الا یا فاطمه چشم تو روشن
 
خدا امشب حسینت را پسر داد
 
به صورت طفل نوزاد وبه معنا
 
مدال افتخاری بر پدر داد
 
حسین بن علی را یاور آمد
 
علی بن حسین دیگر آمد
 
************************

بهشت عترت پیغمبر است این
 
گلش خوانم نه از گل بهتر است این
 
سزد اورا علی خوانند آری
 
که یک آئینه حسن از حیدر است این
 
مدال دوش سالار شهیدان
 
مه برج ولا را اختر است این
 
علی اصغرش خوانند اما
 
ولایت را شهید اکبر است این
 
سپهر آرزو را ماه دادند
 
به ثارالله ثار الله دادند
 
************************

یم ایثار را گوهر مبارک
 
سپهر عشق را اختر مبارک
 
علی دیگر از نسل ولایت
 
به اهل البیت پیغمبر مبارک
 
شفیع اکبری با نام اصغر
 
برای خلق در محشر مبارک
 
عروس حضرت خیرالبشر را
 
چنین ماه خدا منظر مبارک
 
به ثار الهیان گوئید امشب
 
که میلاد علی اصغر مبارک
 
به یک گل دامنت گردیده گلشن
 
عروس فاطمه چشم تو روشن
 
************************

چه کودک لیلۀ قدر است مویش
 
چه نوزادی که والشمس است رویش
 
تو گوئی از شب میلاد باشد
 
لب خشک وشهادت آرزویش
 
شفاعت ، عشق ، جانبازی ، تبسم
 
 نوشته بر سفیدی گلویش
 
بنازم قرص ماهی را که با خون
 
کند شمس ولایت شستشویش
 
تبسم های شیرینش گواه است
 
که اورا تا خدا یک گام راه است
 
************************

زهی طفلی که از صبح ولادت
 
وجود اوست سر تا پا سعادت
 
عجب نبود اگر خورشید گردون
 
به خاکش آورد روی ارادت
 
گل لبخند ا گوید که این طفل
 
شهادت را نداند جز سعادت
 
نگاهش کن تو گوئی آنکه دارد
 
به مهد ناز هم شو ق شهادت
 
من واحسان ولطف و رحمت او
 
که اهلبیت را این است عادت
 
بزرگ وکوچک اینان جوادند
 
برای عالمی باب المرادند
 
************************

رخش آئینه حسن خدائی
 
جمالش آیت نورالهدائی
 
زهی طفلی که در هنگام شیری
 
امام خویش را باشد فدائی
 
نگردد تا جدا یکدم زجانان
 
کند جان از تنش میل جدائی
 
خواتین راست بر گردش کنیزی
 
سلاطین راس در کویش گدائی
 
به خون حنجر خود تا قیامت
 
کند از لوح دل ظلمت زدائی
 
 زشیری اشک شوقش در دو عین است
 
نگاهش بر سر دوش حسین است
 
************************

شهادت عشق، ایمان زندۀ اوست
 
شرف عزت سیادت بندۀ اوست
 
حجازی ماه ویک کرببلا نور
 
به خورشید رخ تابندۀ اوست
 
فدای لعل لبهایش که تا حشر
 
تمام آبها شرمندۀ اوست
 
سر وجانم فدای طفل شیری
 
که ثارالله محو خندۀ اوست
 
حقیقت عاشق، ایما ن سر فرازی
 
هماره تا ابد پایندۀ اوست
 
اگر چه بسته در قنداقه دستش
 
بود خلق جهانی پای بستش
 
************************

به لب خنده به دل سوز وگدازش
 
ملائک عاشق راز ونیازش
 
نگاهش باعث لبخند عباس
 
امام پاکبازان سر فرازش
 
به دور مهد ناز او بگردید
 
که باشد کعبۀ دل مهد نازش
 
مناجات شب وصل حسین است
 
صدای گریه های دلنوازش
 
علی روئی که از آل محمد
 
برد دل با دو چشم نیم بازش
 
مبادا کودک شیرش بگویند
 
 که پیران جهان محتاج اویند
 
************************
 
من از نخل ولایت بر گرفتم
 
طریق آل پیغمبر گرفتم
 
از آن گردیده ام مست محبت
 
 که از دست علی ساغر گرفتم
 
تولای علی وآل اورا
 
به یمن پاکی مادر گرفتم
 
بهشت وهر چه در آن است یکجا
 
زلبخند علی اصغر گرفتم
 
بیاد آن گل باغ شهادت
 
گلاب از دیدگان تر گرفتم
 
خریدار غم این خاندانم
 
غلام میثم این خاندانم
 
استاد سازگار
 
************************

من که قلب شکسته ای دارم
 
دل در خون نشسته ای دارم
 
رام هر کس نمی شود دل من
 
صید کرکس نمی شود دل من
 
دل خود را به غم محک زده ام
 
تا دم از صاحب فدک زده ام
 
خالق اکبر است یار دلم
 
با علی اصغر است کار دلم
 
آنکه سوز غمش جگر سوز است
 
روز میلاد او دل افروز است
 
لحظه های خوش بهاران است
 
شهر قرآن ستاره باران است
 
از زمین تا بهشت پل زده اند
 
دسته گل روی دسته گل زده اند
 
شهد رحمت به جام می ریزند
 
دوستان را به کام می ریزند
 
شاد باش ولادت اصغر
 
انبیاء و ارادت اصغر
 
پور زهرا که عشق سرمستش
 
علی دیگر است در دستش
 
باز قرآن کوچکی دارد
 
ناز پرورده کودکی دارد
 
کودکی را که هست در سُعدا
 
شاهد عشق سید الشهدا
 
گوهر اشک شوق سفت حسین
 
سجده ی شکر کرد و گفت حسین
 
این پسر منتهای عشق من است
 
شاهد کربلای عشق من است
 
اینکه آئینه ی علی باشد
 
شادی سینه ی علی باشد
 
عکس و آئینه هر چه گویاتر
 
چونکه کوچکتر است زیباتر
 
جلوه ی جزء و کل تماشائی است
 
غنچه در باغ گل تماشائی است
 
لوح خلقت به نام این اصغر
 
دُبّ اکبر غلام این اصغر
 
کودک ناز و در صلابت شیر
 
سینه ی مادر از لبش پر شیر
 
در جبینش فروغ عصمت و عشق
 
گل یاس بلوغ عصمت و عشق
 
بزم عصمت از او عجب عالی است
 
جای زهرا در این میان خالی است
 
تا که با خنده در برش گیرد
 
بوسه از روی اصغرش گیرد
 
از حسین این کلام خوش باشد
 
هر چه یزدان مرا پسر بخشد
 
به علی بسکه عشق دارم من
 
نامشان را علی گذارم من
 
وین بود سومین علی او را
 
که بود یادگار عاشورا
 
هست بند قماط پابستش
 
رشته ی کائنات در دستش
 
بند قنداقه اش اگر بر پاست
 
کهکشان سپهر خوبیهاست
 
خون خون خداست در رگ او
 
رشته ی رحمت است هر رگ او
 
راه آزادی و شهامت را
 
که نگهبان بود امامت را
 
از دو ششماهه یافته است ثبات
 
مکتب از خونشان گرفته حیات
 
خون محسن شروع بسم الله...
 
خون اصغر ختامه ی این راه
 
ای بهار امید ما اصغر
 
آیت اکبر خدا اصغر
 
اکبر استی ولی به نام، اصغر
 
اصغری لیک در مقام، اکبر
 
علی ای یاس لاله پوش حسین
 
طایر  وسدره روی دوش حسین
 
گشته نائل ز فیض حق جوشی
 
سر دوش پدر به سر دوشی
 
ای سلام نماز عشق حسین
 
روح راز و نیاز عشق حسین
 
کارهای خدائیت دادند
 
دست مشکل گشائیت دادند
 
ای اسیر تو هر نبی و ولی
 
دستهای تو کوچک است ولی
 
کارسازی چو کار ساز کند
 
عقده های بزرگ باز کند
 
سینه ها را جلا تو می بخشی
 
دردها را دوا تو می بخشی
 
نام تو رمز لاله ی یاس است
 
عاشق تو نگاه عباس است
 
سید رضا موید
 
************************

امشب از جان بهتری را در بغل دارد حسین
 
شیرخوار اکبری را در بغل دارد حسین
 
هم چو گردون اختری با جلوه های سرمدی
 
هم چو دریا گوهری را در بغل دارد حسین
 
غرقه در امواج شادی گشته آن دریای نور
 
زمزمی یا کوثری را در بغل دارد حسین
 
جان هر جانانه را بگرفته در دامن رباب
 
دلبر هر دلبری را در بغل دارد حسین
 
یاد مادر می کند زینب چو امشب بنگرد
 
خود حسین اصغری را در بغل دارد حسین
 
خود خدای عشقبازان، این سفیر کوچکش
 
ای عجب پیغمبری را در بغل دارد حسین
 
پیر کنعان گو ننازد بر جمال یوسفش
 
یوسف زیباتری را در بغل دارد حسین
 
گر که از گهواره شد آغاز اعجاز مسیح
 
نک مسیح دیگری را در بغل دارد حسین
 
هم رسالت، هم امامت از فروغش منجلی است
 
احمدی یا حیدری را در بغل دارد حسین
 
در رگ و شریان او جاری بود خون خدا
 
از فضایل مظهری را در بغل دارد حسین
 
عروه الوثقای عالم تاری از قنداقه اش
 
از شفاعت محشری را در بغل دارد حسین
 
تا شود گل های سرخ کربلا را عندلیب
 
مرغ قدسی پیکری را در بغل دارد حسین
 
این پسر مُهر شهادتنامه انصار اوست
 
خاتم معجزگری را در بغل دارد حسین
 
شاهد فردای عاشورا بود در دامنش
 
یا شفیع محشری را در بغل دارد حسین
 
عرصه گاه حق و باطل چون شود دشت بلا
 
بهر آنجا داوری را در بغل دارد حسین
 
موج خونش چون کند تضمین فتحی جاودان
 
طفل نه، سرلشکری را در بغل دارد حسین
 
با زبان بی زبانی راز گوی خلقت است
 
یاور نوآوری را در بغل دارد حسین
 
تشنه کامی جوشن و خون گلو شمشیر اوست
 
بوالعجائب یاوری را در بغل دارد حسین
 
آل عصمت هر یکی خود کارساز عالمند
 
کارساز دیگری را در بغل دارد حسین
 
ای «مؤید» هر چه خواهی نک از آن مولا بخواه
 
که امشب از جان بهتری را در بغل دارد حسین
 
************************

زلال اشك تو رشك فرات است
 
فرات از صافى چشم تو مات است
 
وجود تو تعادل بخش این نهر
 
كه بى تو آبگیرى بى ثبات است
 
نماز صبر مى‏خواند كنارت
 
غمت گرداب كشتى نجات است
 
نیازى نیست تا حكمت بخوانیم
 
وجودت شرح اسماء و صفات است
 
من از عمر كمت خواندم كه روحت
 
به این كثرت سرا بى‏التفات است
 
نخ قنداقه پر پیچ و تابت
 
مدار كهكشان و ممكنات است
 
************************

گلویت را شبى ترسیم كردم
 
و جاى تیر را ترمیم كردم
 
کشیدم لحظه خندیدنت را
 
محبت را به خود تفهیم كردم
 
زمان خفتن و بیدارى‏ام را
 
به وقت چشم تو تنظیم كردم
 
گرفته جرعه‏اى از چشم مستت
 
 میان تشنگان تقسیم كردم
 
نشستم پاى درس حنجر تو
 
سپس بر اهل دل تعلیم كردم
 
همه آنچه ندارم را در آن شب
 
به پیش پاى تو تقدیم كردم
 
************************
 
تو را من مى‏شناسم بى قرینى
 
سوار كوچك نیزه نشینى
 
میان آیه‏هاى سوره فجر
 
تو هم كوتاه و هم كوچكترینى
 
بگوید با زبان سرخ خونت
 
تو هم دلواپس فرداى دینى
 
 به چشمان زمینى، آفتابى
 
به چشم آسمان، ماه زمینى
 
 دلم را بین دست تو سپردم
 
تو هم مانند جدّ خود امینى
 
بسوزان، آب كن، از نو بریزم
 
یقین دارم تو هم مى‏آفرینى
 
شیخ رضا جعفری

 

گزارش 0
برای ارسال نظر وارد شوید و یا ثبت نام کنید.

comments نظرات

هنوز نظری ارسال نشده است.
جدیدترین محبوب ترین داغ ترین
تمام حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به هیئت فدائیان حضرت زینب(س) می باشد.