صفت قدرت از بارزترین صفات خداوند است. خدا خودش را با آن معرفی کرده است و اگر خدا خود را با این صفت معرفی نمیکرد، اهل عالم او را با این صفت می شناختند. خدا هم قوی هست، هم قوی ها را دوست دارد، هم به مؤمنین امر می کند که قوی شوند و هم از قدرت مؤمنین حمایت میکند. قوی بودن خدا اثبات نمی خواهد. «لا اله الا هو الملک القدوس السلام المومن المهیمن العزیز الجبار المتكبر(1)». هر یک از صفات خدا شمّه ای از قدرت را در خود دارد. به قول امروزی ها، در هر صفتی یک تم قدرت دارد. شما صفتی را که در آن ضعف باشد برای خدا پیدا نمی کنید. به قول طلبهها صفت سلبی است یعنی صفتی که در آن ضعف باشد به خدا نمی چسبد. قدرت تمام وجود خدا و تمام صفات خداست.
قدرت اینقدر مهم است که خدا وقتی میخواهد برای چهارده معصوم خود اسم یا صفتی معرفی کند از صفات عادی استفاده نمی کند، بلکه دست بر روی صفاتی میگذارد که قدرت آفرین است. خدا گفت: به امام علی (علیه السلام) «امیرالمؤمنین» بگویید. امیرالمؤمنین یعنی امیر و فرماندۀ مؤمنین. مگر امام حسین (علیه السلام)، امیرمؤمنان نبودند؟ امام حسین (علیه السلام) هم فرمانده مؤمنان بودهاند؛ امام رضا (علیه السلام) و امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) هم امیرِ مؤمنان هستند اما خدا فرمود فقط به امام علی (علیه السلام) امیرالمؤمنین بگویید. مگر ما نمیگوییم «کلهم نور واحد(2)» پس یک صفت که برای یکی از آنها است برای بقیه نیز قابل مصداق است اما تأکید روایات به برخی از صفات برای برخی از ائمه از این باب است که امام علی (علیه السلام) مظهر قدرتشان خلیفه بودن بلافصل پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) و امیرمؤمنان بودن است. حضرت علی (علیه السلام) از کجا اسلام را قدرتمند میکنند؟ از امیرالمومنین بودنشان.
امام حسن مجتبی (علیه السلام) را به صفت کریم اهل بیت می شناسیم اما روایتی نداریم که صفت اصلی امام حسن (علیه السلام) را کریم بخواند. نه اینکه ایشان کریم نبودند. (نعوذبالله) ایشان سه مرتبه کل زندگی شان را انفاق کردند و اینقدر کرامت به خرج دادند که در میان مردم به کریم بودن شناخته شدند. اما ایشان بر خود صفت دیگری را برگزیدند که ما در گفتمان و اشعار حرف هایمان این صفت را به کار نمی بریم. وقتی به امام حسن مجتبی (علیه السلام) میگفتند «السلام علیک یا مذل المومنین» یعنی سلام بر تو کسی که مومنان را ذلیل کردی. در جواب میگفتند: «لا تدعوني مذل المؤمنين ولكني قولوا معز المؤمنين» یعنی من را مذل مؤمنان نخوانید بلکه عزت بخش مؤمنان بگویید. ایشان عزیز اهل بیت هستند. البته ایشان کریم اهل بیت هم هستند اما اگر کسی بخواهد اسم زیبای امام حسن(علیه السّلام) را بر زبان جاری کند٬ باید اسمی که خود امام برای خود انتخاب کرده را به کار ببرد یعنی عزیز اهل بیت .
اباعبدالله الحسین (علیه السلام) هم کریم هست هم نازنین مهربان است و... اما روایت صفت دیگری را به ایشان نسبت میدهد. میگوید «الشجاعت الحسینیه(3)» امام حسین (علیه السلام) عالم و حلیم و کریم و نازنین بودند اما روایت دست بر روی کلمه شجاعتشان میگذارد. چرا؟ چون شجاعت ایشان به اسلام و به خودشان قدرت داد و مظهر قدرت در ایشان از شجاعت است.
در جشن میلاد امام رضا (علیه السلام) در مورد اسم و صفت امام رضا (علیه السلام) بیشتر باهم صحبت کنیم. اسم ایشان علی است. صفتشان رضاست. اما آن صفتی که امام معصوم (علیه السلام) بر روی امام رضا (علیه السلام) گذاشتند چیست؟ «رئوف» و «السلطان» صفت امام رضا (علیه السلام) هست اما امام معصوم این نام را برایشان قرار نداده اند. امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «ستدفن فی طوس و هو عالم آل محمد» یعنی در طوس دفن می شود و عالم آل محمد است. من طلبه در زیارت امام رضا (علیه السلام) به قدری که امام رضا(علیه السلام) را امام رئوف و مهربان و نازنین صدا میزنم، ایشان را عالم آل رسول صدا نمی زنم. در صورتی که امام معصوم که خودشان نهایت علم دنیا هستند و حکمت دنیا در وجودشان قرار دارد وقتی که میخواهند نوه نازنین شان را معرفی کنند او را عالم آل رسول معرفی میکنند. البته بعدها هم امام رضا (علیه السلام) خودشان را به این نام معرفی میکنند.
وقتی میگویند معرفت به اهل بیت داشته باشیم به چه معناست؟ یعنی ببینیم کدام صفت در اهل بیت نبوغ پیدا کرده است. آن قدر خدا به قدرت حساس است که اسم امام رضا (علیه السلام) را عالم معرفی میکند. امیرالمومنین (علیه السلام) عالم کونَین است و می گویند من آسمان ها و مسیرهای آن را بیشتر از زمین می شناسم. شما کسی عالمتر از امام علی (علیه السلام) میشناسید؟ تفسیر ایشان از نقطه زیر «ب» «بسم اللّه الرّحمن الرّحیم» از یک نماز مغرب تا صبح طول کشید و در آخر هم پایان نیافت. اما اهل بیت وقتی خواستند ایشان را معرفی کنند به ایشان «امیرالمومنین» گفتند ولی عالم آل رسول نگفتند. با اینکه کسی در عالم بودن ایشان شکی ندارد. عالم آل رسول امام رضا (علیه السلام) است چرا که ایشان با علمشان قدرت آفریدند و به اسلام و خودشان قدرت بخشیدند. کتاب «عیون اخبار الرضا» کتابی است که روایات فراوانی از امام رضا (علیه السلام) در آن جمع شده است. روایتی بسیار زیبا درون آن وجود دارد. راوی می گوید: مأمون مرتباً با امام رضا (علیه السلام) مناظره علمی میگذاشت و از یهود، نصارا، مجوس (آتش پرست)، صابئین، براهمه (دینی که هندی ها دارند)، ملحدان، دهریه(دنیایی ها٬ کسانی که آخرت را قبول ندارند.) و همهٔ فرقه های مسلمان(مخالفین) دعوت میکرد. که با امام رضا (علیه السلام) مناظره کنند و هر کس که با ایشان مناظره میکرد، امام رضا (علیه السلام) او را سر جایش مینشاند. اینقدر علم امام رضا (علیه السلام) نبوغ پیدا کرده بود که مردم می گفتند امام رضا (علیه السلام) نسبت به مامون برای خلافت اولویت دارد. یعنی امام رضا (علیه السلام) خیلی بیشتر به درد خلافت میخورند. پس مبارزه علمی برای امام رضا (علیه السلام) قدرت آفرید و ایشان عالم آل رسول شدند.
صفتی که در پی آن قدرت نیاید صفتی بیفایده است «اللهم انی اعوذ بک من علم لا ینفع(4)»
شهید چمران می فرمود: خدایا به من علمی بده تا سرآمد مسلمانان دنیا شوم و باعث افتخار مسلمانان دنیا باشم. او در درس ترمودینامیک در یکی از دانشگاههای آمریکا نمره ۲۲ کسب کرد(درسی که تنها ۲۰ نمره داشت.). استاد گفت متنی که او نوشته است بالاتر از سوالات من است و ۲۰ نمره برایش کم است.
احمدرضا احدی در کنکور تجربی سال ۶۴ رتبۀ یک را کسب کرد. سال ۶۵ در عملیات کربلای ۵ شهید شد. چه خبر است که نفر اول کنکور از جبهه و جنگ سر در می آورد؟ اگر ما هدفمان قدرت اسلام باشد یک روز در علم باید نفر اول باشیم و یک روز قدرت اسلام را در دفاع از شلمچه ببینیم و در آنجا شهید شویم.
ببینید چگونه قدرت در محور متن اهل بیت قرار دارد. میخواستم جایگاه علم در زندگی امام رضا (علیه السلام) را ببینید و قطرهای معرفتمان بیشتر شود. ما نه تنها باید علم بیاموزیم بلکه باید علمی را بیاموزیم که قدرت آفرین باشد. امام علی (علیه السلام) می فرمایند: «العلم سلطان من وجده صال به و من لم يجده صيل عليه(5)» حضرت آقا(مد ظلّه) در سال ۹۴ -با اینکه شعار سال اقتصادی بوده است- در یک سخنرانی اولویت دوم کشور بعد از اقتصاد مقاومتی را رشد علمی نامیدند. اگر میخواهیم رشد اقتصادی پیدا کنیم باید رشد علمی هم پیدا کنیم.
اگر کسی میخواهد به امام رضا (علیه السلام) نزدیک شود باید علمی که قدرت آفرین باشد را به دست آورد. حال ما که به امام (علیه السلام) نزدیک شدیم و از ایشان علم آموختیم از ایشان چه بخواهیم؟ قبل از این که درخواستمان رابگوییم، بفهمیم که امام رضا (علیه السلام) چه کاره است؟ از اسم ایشان میتوان فهمید که یکی از صفت هایشان عالم است پس یکی اینکه علم بخواهیم. اسم دیگرشان رضا است. نمیخواهی از امام رضا (علیه السلام) رضا بخواهی و رضایت بجویی؟
حضرت آیت الله جوادی آملی (دام ظله) جملهای دارند که دیوانه کننده است. می فرمایند: چه شد که امام رضا (علیه السلام) را رضا نامیدند؟ اگر جواب این سوال را از یک طلبه معمولی شنیده بودیم خیلی روی آن مانور نمیدادیم اما ایشان شاگرد اعظم آیت الله طباطبایی و صاحب تفسیر هستند. وقتی از امام رضا توصیف میکنند حساب و کتابی دارد. گفتند: امام رضا (علیه السلام) را تنها نه به خاطر اینکه از خدا راضی بودند اسمشان رضا شد یا فقط چون دشمنان از او راضی بودند رضا شدند. هیچ موجودی از موجود دیگری راضی نمی شود مگر به وساطت مقام امام هشتم. هیچ انسانی به هیچ توفیقی دست نمی یابد و خوشحال نمیشود مگر به وساطت مقام رضوان رضا (علیه السلام). اگر کسی در کارهای جزئی موفق شد و راضی شد و مردم از او راضی شدند چه بداند و چه نداند به برکت امام رضا (علیه السلام) است. یعنی وقتی اسم آقا، رضا (علیه السلام) است، خدا مقام رضایت را (به معنای عمومی کلمه) به امام رضا (علیه السلام) داده است.
مثال ساده آن این است که اگر جوانی از پدرش راضی است و پدری از جوانش راضی است٬ چه آنها بدانند و چه ندانند، امام رضا (علیه السلام) وساطت کرده است تا این دو از هم راضی شدند. مقام رضایتی که از همسر پیدا میشود از امام رضا (علیه السلام) است. وقتی پای رضایت به وسط میآید، چه بدانی و چه ندانی از وساطت امام رضا (علیه السلام) است. مثلاً فردی که به دادگاه نمی آید که رضایت دهد، گره کار دست امام رضا (علیه السلام) است. برای کسب رضایت دیگران باید به پیش امام رضا (علیه السلام) رفت چون مقام رضایت در دست ایشان است. ما یک استاد داشتیم، گفتند: یک نفر پیش من آمد و گفت: من برایم سخت است که دروغ نگویم. گفتم: همهٔ اهل بیت می توانند تو را نجات دهند به خصوص امام صادق (علیه السلام). پرسید: مگر چه فرقی میکند؟ گفتم: حتما وقتی اسم ایشان صادق است حساب و کتابی دارد.
محمدحسین محمدخانی یکی دو سالی به خواستگاری خانمی میرفت و خانم قبول نمیکرد. آخرین بار «نه» محکمی گفته بود و گفته بود که دیگر مزاحم نشود. محمدحسین پیش امام رضا (علیه السلام) رفت و گفت: آمدم که مهر این بندهٔ خدا را از دلم بیرون کنی که بتوانم جای دیگری خواستگاری بروم. ده روز معتکف میشود (به معنای عمومی یعنی ملتزم). روز نهم در رواق امام خمینی (رحمت الله علیه) نشسته بود و حاج آقا (سخنران) گفت: مردم می دانید کجا آمدهاید؟ امام رضا (علیه السلام) کسی است که اگر چیزی به خیر و صلاح شما نباشد (از قدرتشان)٬ میتوانند آن را به صلاح شما کنند و به شما بدهند. محمدحسین تعریف میکرد که هنوز حرف حاج آقا تمام نشده بود که بلند شدم و به سمت ضریح امام رضا (علیه السلام) رفتم. به ایشان گفتم: امام رضا (علیه السلام)٬ نه روز آمدم و از شما خواستم که مهر این خانم را از دل من بیرون کنید. شوخی کردم! من ۱۰ روز دیگر می مانم تا شما این را به خیر و صلاح کنید و به من بدهید. خانمش تعریف میکند که او همیشه بالا سر قبر شهدا میآمد. ولی چند روزی بود که پیدایش نبود. شنیدم که مشهد است و برایم اهمیتی نداشت. چند روزی که از نبودنش گذشت، احساس کردم کاش یکبار دیگر پیغام برای خواستگاری بفرستد. وقتی محمدحسین پیغامی برای خواستگاری میفرستد خانمش میگوید که زیاد دل نبند. اما در آخر قسمتش شد و ازدواج کرد. میخواهم این را بگویم که محمدحسین وقتی میخواهد رضایت همسر را هم بگیرد از امام رضا (علیه السلام) می گیرد. هر جا هر گیر رضایتی داشتید پیش امام رضا علیه السلام بروید.
آقا محسن حججی وقتی که بار اول به سوریه رفت همسرش از رفتنش خبر داشت، اما مادرش بی خبر بود. تعریف میکند: به مادرم گفتم که ۴۰ روز به ماموریت می روم اما نگفتم که به کجا میروم. آخر سر در راه پله خانه نزدیک گوش پدرم گفتم: بابا من به سوریه می روم اما مادرم متوجه نشود، خانمم یک ماه است که باردار است، هوایش را داشته باشید. خانم باردارش را جا گذاشت و به سوریه رفت. اما اصلاً مادرش خبردار نبود. وقتی برمیگردد به او می گویند: چه خبر؟ می گوید: مطمئن بودم که باید شهید شوم اما نمیشدم. یک بار که از تانک پیاده شدم خمپارهای کنار خاکریز خورده بود و عمل نکرده بود. آنجا فهمیدم که یک جای شهادتم گیر دارد وگرنه الان رفته بودم. پیش یکی از اساتید میرود و به محسن می گوید: اگر صد بار دیگر هم بروی و مادرت راضی نباشد قرار نیست شهید شوی. محسن حججی دهم رمضان، پدر و مادر و همسرش را به مشهد می برد. ۱۰ روز قصد سفر میکنند. شب نوزدهم ماه رمضان(شب قدر) مادرش باز هم با سوریه رفتن مخالفت میکند. خانمش تعریف میکند شب بیست ویکم بود. در صحن انقلاب همراه با مادر محسن نشسته بودم. در قسمت زنان بودیم. هنگام اذان و دم افطار بود به گوشی من زنگ زد و پرسید: که مادرم پیش توست؟ گفتم: بله. گوشی را به مادرش دادم. محسن پشت تلفن گفت: دم اذان و افطار از یک خواهشی از شما دارم؛ به خاطر امام رضا (علیه السلام) قبول کنید که من به سوریه بروم. مادرش تعریف میکند: تا حرفش تمام شد مؤذن به جملهٔ «اشهد ان علی ولی الله» رسید. مو بر تنم سیخ شد. قبول کردم که پسرم به سوریه برود. ۱۵ روز بعد اعزام شد و تقریباً چهل روز پس از اعزام به شهادت رسید. دو سه سال زور میزند تا مادرش را راضی کند، اما مادرش راضی نمی شود. امام رضا (علیه السلام) بلد است راضی کند. کار دست امام رضا (علیه السلام) است. امام رضا (علیه السلام) خیلی راحت شهادت می دهند. چرا؟ چون شهادت در گرو رضایت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است.
قربان آن جوانی که به امام رضا (علیه السلام) بگوید: در جشن میلاد شما، رضایت خدا و رضایت امام زمان را می خواهم.
منابع و پی نوشت:
1. سورۀ حشر، آیۀ 23
2. بحارالانوار، ج 25، ص 1 و ج 36، ص 280
3. صلوات خواجه نصیر الدین طوسی برای حضرت قائم(عجّل الله تعالی فرجه الشّریف)
4. مفاتیح الجنان، معنی: خدایا به تو پناه میبرم از علمی که نفع نمیبخشد.
5. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج ۲۰، ص ۳۱۹ معنی: دانش، سلطنت و قدرت است، هر كه آن را بيابد با آن يورش برد و هر كه آن را از دست بدهد بر او يورش برند.