حجت الاسلام رفیعی

۱۶ بهمن ۱۳۹۶ 783 0 نظر

برنامه سمت خدا

موضوع برنامه: شناخت انحرافات جامعه اسلامی در کلام پیامبر اکرم(ص)

كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين رفیعی

تاريخ پخش: 12-11-96

 

حاج آقای رفیعی: «بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین الحمدلله رب العالمین و صلاة و السلام علی سیدنا محمد و علی آله الطیبین و الطاهرین سیَما بقیة الله فی الارضین و لعن علی اعدائهم اعداء الله اجمعین»  

خدمت بینندگان عزیز برنامه ارزشمند سمت خدا و همچنین حضار گرامی عرض سلام داریم. برنامه سمت خدا پنج‌شنبه‌ها به شکل متفاوتی به صورت بحثی که در خدمت دوستان طلبه‌ی خارجی هستیم، ارائه می‌کنیم و بینندگان عزیز ملاحظه می‌کنند. در برنامه‌های قبل عرض کردیم موضوع سخن ما آخرین خطبه‌ی پیامبر گرامی اسلام است. این خطبه که مرحوم شیخ صدوق در منابع آورده است، در واقع اشاره به 110 عقاب و عذابی است که بر گناهان مختلف مترتب است. عزیزان بیننده می‌دانید پیامبر گرامی اسلام، انبیای الهی هم بشیر هستند، هم نذیر. قرآن کریم هم آیاتش بشارت است، مثل وعده‌هایی که به بهشت می‌دهد، «جَنَّاتٌ‏ تَجْرِي‏ مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها» (آل‌عمران/15) بخشی هم انذار و ترساندن است. «نارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ، الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ» (همزه/6 و 7) یا خود سوره مبارکه واقعه، سوره الرحمن، سُوَر جزء سی قرآن را اگر عزیزان ببینند، یک بخشی عذاب مطرح است و یک بخشی بهشت و وعده‌های نیک الهی.

تردیدی نیست که بشارت بیش از انذار است و رحمت بیش از غضب است. «یا من سبقت رحمته غضبه» تردیدی نیست که خدای متعال خیلی‌ها را می‌‌آمرزد. کما اینکه می‌فرماید: «و رحمتی وسعت کل شیء» اما این به این معنا نیست که ما بعد انذاری دین را فراموش کنیم. ائمه معصومین وقتی یاد قیامت و معاد می‌آمد، اشک می‌ریختند. پیامبر خدا رنگ چهره‌شان تغییر می‌کرد. اینکه افرادی بخواهند، معاد را سبک جلوه بدهند یا جهنم و عذاب را در بین مردم خیالی و اسطوره‌ای فرض کنند این خیانت به پیام وحی است. این خلاف نص قرآن است. ضمن اینکه خدا به پیامبر می‌فرماید: انذار کن! «قُمْ فَأَنْذِر» (مدثر/2) خدا به پیامبر اکرم می‌فرماید: «إِنَّما أَنْتَ مُنْذِر» (رعد/7) سیره‌ی ائمه را در مورد جهنم که می‌بینیم، اشک می‌ریختند، گریه می‌کردند. تذکر به مردم می‌دادند. آنچه که بازدارنده است بیشتر انذار است نه بشارت. به همین جهت نباید بعد انذار دین را فراموش کرد. یعنی بعد وعده‌ی به عذاب! این خطبه‌ای که بحث می‌کنیم، خطبه انذاری است. اکثر موارد آن مربوط به وعیدهایی که خداوند به گناهان داده است.

یک کتابی را مجموعه دار الحدیث قم چاپ کرده به نام «بهشت و جهنم در قرآن و حدیث» ترجمه فارسی شده است. عربی‌اش هست «الجنة و النار فی القرآن و الحدیث» جلد اولش در مورد بهشت است و جلد دوم در مورد جهنم است. خوب است عزیزان بیننده این کتاب را ببینند، و مقداری بیشتر با این بحث آشنا شوند. هدف قرآن و روایات از طرح مباحث جهنم ترساندن صرف نیست. نه! هدف تحریک است، فعالیت است، بازدارندگی از گناه است و این نکته مهمی است که در واقع اگر غیر از این بود، این همه در آیات قرآن وعده به بهشت و وعید از جهنم داده نمی‌شد. شما ملاحظه کنید چقدر از سوره‌های قرآن با پیام معاد شروع شده است. «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏، الْقارِعَةُ، مَا الْقارِعَةُ» (قارعه/1و2) «إِذا زُلْزِلَتِ‏ الْأَرْضُ زِلْزالَها» (زلزله/1) یا سوره قیامت «لا أُقْسِمُ‏ بِيَوْمِ‏ الْقِيامَة» (قیامت/1) یا «إِذا وَقَعَتِ الْواقِعَةُ، لَيْسَ لِوَقْعَتِها كاذِبَةٌ» (واقعه/1و2) چقدر سُور قرآن که بعضی‌ها معتقدند نزدیک یک چهارم از آیات قرآن در مورد قیامت است. این خیلی مهم است. از شش هزار و خرده‌ای آیه، هزار و خرده‌ای در مورد معاد و قیامت و برزخ است.

با این مقدمه می‌رسیم به فراز دیگری از خطبه پیامبر اکرم که در این فراز برنامه‌های گذشته بعضی‌ها را گفتیم. می‌فرماید: «مَنْ تَعَلَّمَ الْقُرْآنَ فَلَمْ‏ يَعْمَلْ‏ بِهِ وَ آثَرَ عَلَيْهِ حُبَّ الدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا اسْتَوْجَبَ سَخَطَ اللَّهِ» اگر کسی قرآن را یاد بگیرد، بخواند و عمل نکند و حبّ دنیا را بر قرآن ترجیح بدهد. موجب غضب الهی می‌شود. «اسْتَوْجَبَ سَخَطَ اللَّهِ» بعد می‌فرماید: چنین مسلمانی که قرآن را یاد می‌گیرد و عمل نمی‌کند و ایمان نمی‌آورد، دنیا را بر قرآن ترجیح می‌دهد «وَ كَانَ فِي الدَّرَجَةِ مَعَ الْيَهُودِ وَالنَّصَارَى» این با یهود و نصاری محشور می‌شود. چرا؟ «الَّذِينَ يَنْبِذُونَ كِتَابَ اللَّهِ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ‏» چون یهود و نصاری به کتاب آسمانی خودشان توجه نکردند. اگر یهودیان به تورات دقت می‌کردند و توجه می‌کردند، در تورات موضوع رسالت پیامبر اکرم مطرح شده است. اگر به انجیل توجه می‌کردند، قرآن می‌فرماید: انجیل خبر از رسالت حضرت پیامبر اکرم داده است.

دو حدیث بخوانم، اول از رسول خداست. فرمودند: «مَا آمَنَ بِالْقُرْآنِ مَنِ‏ اسْتَحَلَ‏ مَحَارِمَهُ‏» (مستدرك‏الوسائل، ج 4، ص250) هرکسی حرمت‌های قرآن را حلال بشمارد، ایمان به قرآن نیاورده است. دومین حدیث از امام صادق است. «الحافظ للقرآن العامل به مَعَ السَّفَرَةِ الْكِرَامِ الْبَرَرَة» هرکسی قرآن را حفظ کند و به آن عمل کند، با فرشتگان که فرشتگان کرام هستند، یعنی فرشتگانِ کرامت هستند، «برره» یعنی نیکی، محشور می‌شود. یکی از امور مهم توجه به قرآن است.

عزیزان استحضار دارید که قرآن کلام خداست و هرکسی را با کلامش می‌شمارند. امیرالمؤمنین در نهج‌البلاغه می‌فرماید: خدا در قرآن تجلی کرده است. همینطور که ما می‌گوییم: حافظ در دیوانش تجلی کرده است. امیرالمؤمنین در نهج‌البلاغه تجلی کرده است. امام سجاد در صحیفه سجادیه تجلی کرده است. در واقع کلام خدا تجلی خدا در کلامش است. در جامعه هم اینطور است. ما غالباً افراد را با سخنشان می‌شناسیم. از سخن می‌فهمیم فیلسوف است، شاعر است، فقیه است. عالم است، به همین جهت قرآن کریم مبیّن جایگاه خداست. خدا تجلی در قرآن پیدا کرده است. لذا انس با قرآن محبت خدا ایجاد می‌کند. انس با قرآن معرفت خدا ایجاد می‌کند. انس با قرآن، موجب می‌شود انسان از خدای تبارک و تعالی شناخت بالاتری پیدا کند. با توجه به این مقدمه چند جمله در مورد قرآن صحبت کنم.

قرآن کریم بیش از چهل عنوان مستقل درباره‌اش در خود قرآن آمده است. مثلاً کتاب، حدیث، احسن الحدیث، قول، کلام الله، تنزیل، فرقان، حکم، بشری، شفاء، نذیر، بشیر، موعظه، تذکر، ذکری، تذکره، بیش از چهل عنوان مستقل که حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی کتابی دارند به نام «قرآن در قرآن» بعضی از اینها را آورده است. عناوین غیر مستقل هم فراوان است، یعنی غیرمستقل منظور این است که یک عنوانی است صفت یک عنوان دیگر قرار گرفته است. مثلاً علی، حکیم، عظیم، مجید، کریم، مبارک، قیّم، مصدق، مهیمن، من چند تا از این واژه‌ها که در مورد قرآن هست را خدمت شما عزیزان، هم طلاب گرامی و هم بینندگان عزیز توضیح می‌دهم.

یکی از مهمترین کلماتی که در قرآن کریم در معرفی این کتاب به کار رفته هدایت است. قرآن کریم در بحث هدایت چهار گروه را مطرح می‌کند، یکجا می‌فرماید: «هُدىً‏ لِلنَّاس‏» (بقره/185) هدایت برای همه مردم، یکجا می‌فرماید: «هُدىً‏ لِلْمُتَّقِين‏» (بقره/2) هدایت برای افراد با تقوی، یکجا می‌فرماید: «وَ هُدىً وَ رَحْمَةً وَ بُشْرى‏ لِلْمُسْلِمِينَ‏» (نحل/89) هدایت برای مسلمان‌ها، «هُدىً‏ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ» (یونس/57) هدایت برای مؤمنین، پس هدایت شوندگان توسط قرآن، مردم، مسلمین، مؤمنین، متقین، چطور می‌شود بالاخره قرآن هدایت برای مردم است یا برای متقین است یا برای مؤمنین است، یا برای مسلمین. پاسخش این است گاهی یک استادی در کارشناسی تدریس می‌کند. در ارشد هم درس دارد. در دکتری هم دارد. الآن مثلاً شما در کتاب‌های ابتدایی علوم گفته می‌شود، در دبیرستان زیست شناسی گفته می‌شود. در دانشگاه همین می‌آید تخصصی می‌شود. همه صحیح است. یعنی یک معلم ممکن است همه را تدریس کند. قرآن یک مراتبی‌اش برای همه مردم است. همه استفاده می‌کنند. یک مراتبش برای مسلمان است. یک مراتبش برای مؤمن است. یک مراتبی برای متقین است. لذا هدایتش هدایت فراگیر و عام است.

سؤال دوم، قرآن به چه چیزی هدایت می‌کند؟ سه محور در قرآن برای هدایت آمده است. اگر کسی با این قرآن انس پیدا کرد، انس یعنی چه؟ یعنی بخواند و به معانی دقت کند، بفهمد، قرآن را در زندگی‌اش پیاده کند. اگر کسی در زندگی‌اش با قرآن انس پیدا کرد، سه هدایت پیدا می‌کند. قرآن سه محور هدایت دارد. 1- «إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي‏ لِلَّتِي‏ هِيَ أَقْوَم‏» (اسراء/9) آدم را به راه استوار هدایت می‌کند. نه متزلزل و متشنج، به راهی که مثل کوه آدم را نگه می‌دارد. پس قرآن هدایت می‌کند به راه استوار، محکم و با پشتوانه! 2- می‌فرماید: «يَهْدِي‏ بِهِ‏ اللَّهُ‏ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ» (مائده/16) قرآن هدایت می‌کند به راه سالم، «سُبُل» جمع سبیل است یعنی راه‌ها، به راه‌های بدون اندوه، بدون رنج و بدون دغدغه! 3- اول سوره جن آمده است. وقتی جنی‌ها خدمت پیغمبر اکرم رسیدند و پیغمبر برایشان قرآن خواند، گفتند: «إِنَّا سَمِعْنا قُرْآناً عَجَبا يَهْدِي إِلَى الرُّشْد» (جن/1) این قرآن شگفت است و هدایت به رشد می‌کند. قرآن به سه چیز هدایت می‌کند. اینها با هم منافات ندارد. راه استوار، راه سالم، راه رشد!

من مثال می‌زنم. اگر اقتصاد ما اقتصاد قرآنی شود. اقتصاد قرآنی درونش ربا نیست. رشوه درونش نیست. قرآن به اینها سُحت می‌گوید. سُحت یعنی رشوه! قرآن کلمه‌ی «سُحت» را برای اقتصاد ناسالم به کار برده است. می‌فرماید: زندگی‌شان با سُحت می‌گذرد. در روایت داریم رشوه، ربا، خرید و فروش وسایل گناه و حرام، کم فروشی، حقه و کلک و غش، سُحت است. اقتصاد ما اگر قرآنی شد «سُبُلَ السَّلامِ» است. اگر گفتمان ما قرآنی شود، سالم می‌شود. چون گفتمان قرآنی روی حدس آدم حرف نمی‌زند. «وَ قُولُوا قَوْلًا سَدِيداً» (احزاب/70) می‌گویند: برده، خورده! شما از کجا می‌دانی؟ قیامت باید جواب بدهی. گفتار قرآنی گفتار بی‌ادبانه نیست. «وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنا» (بقره/83) با مردم قشنگ حرف می‌زند. دیدی حالا چطور قرآن به راه سالم هدایت می‌کند. ما قرآن را فقط خواندیم و فقط در خطبه‌های عقد و در مجالس عزا آوردیم. پیاده نکردیم. اگر پیاده می‌کردیم، اقتصاد قرآنی سالم است. گفتمان قرآنی سالم است. در گفتمان قرآنی تحقیر نیست. تمسخر نیست. «لا يَسْخَرْ قَوْمٌ‏ مِنْ قَوْم‏» (حجرات/11) گفتمان قرآنی درونش غیبت نیست. گفتمان قرآنی درونش نام بد گذاشتن برای همدیگر نیست. الآن در جامعه ما چقدر گفتمان قرآنی است؟ اگر من اینها را تا فردا صبح هم بگویم، تمام نمی‌شود.

قرآن می‌گوید: من هدایت می‌کنم به «سُبُلَ السَّلامِ»، راه سلامت. راه سلامت در اقتصاد، راه سلامت در گفتار، راه سلامت در روابط خانوادگی. چرا آمار طلاق ما در کشور اینچنین است؟ اگر زندگی‌های ما قرآنی باشد، آقایان «عاشِرُوهُنَ‏ بِالْمَعْرُوف‏» (نساء/19) با زنان معاشرت نیکو دارند. خانم‌ها اقتدار مرد را نمی‌شکنند و مدیریت مرد را لکه‌دار نمی‌کنند. چون «الرِّجالُ‏ قَوَّامُونَ‏ عَلَى النِّساء» (نساء/34) نمی‌گوید: «جَبّارون» مرد زور بگوید. نه! ستون خیمه‌ی خانه مرد است. امروز این اقتدار در خیلی خانواده‌ها شکسته شده است. لذا طلاق می‌شود. لذا بچه حرف پدرش را گوش نمی‌دهد. چون مادر وقتی اقتدار مرد را شکست، دیگر بچه حرف گوش نمی‌دهد. «قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُم‏» (تحریم/6) خانواده‌ی قرآنی، خودت را کنترل کن و بچه‌ات را کنترل کن. 

مدیریت قرآنی؛ مدیریت قرآنی می‌گوید: کار را دست کسی بدهید که هم علم دارد، هم تخصص دارد. قرآن می‌فرماید: یوسف گفت: به من مسئولیت بدهید. چون من هم علم دارم، هم تخصص دارم. هم تعهد دارم. عالمان بی تخصص، متخصصان و عالمان بی تعهد، دست به اختلاس می‌زنند. متدینان و متعهدان بی علم خراب می‌کنند و هزینه‌اش بالاتر است. پس مدیریت ما باید قرآنی شود. حاکمیت، اگر در جامعه ما حاکمیت اسلامی باشد، ظلم نیست. چون حاکمیت قرآنی این حاکمیت است. «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ‏ وَ الْإِحْسانِ» (نحل/90) عدل و احسان، «وَ إِيتاءِ ذِي الْقُرْبى‏ وَ يَنْهى‏ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ وَ الْبَغْيِ» حاکمیت قرآنی، حاکم به مردم ستم نمی‌کند. در حاکمیت قرآنی تفاوتی بین حاکم و مردم از نظر حقوق نیست. ما اگر اینها را بفهمیم قرآن را فهمیدیم. «إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي‏ لِلَّتِي‏ هِيَ أَقْوَم‏» (اسراء/9) «يَهْدِي‏ بِهِ‏ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ» چطور قرآن ما را به «سُبُلَ السَّلامِ» می‌برد؟ «سُبُلَ السَّلامِ» سلامت اقتصاد، سلامت خانواده، سلامت حاکمیت، سلامت مدیریت، سلامت گفتار، سلامت روابط اجتماعی، این یکی از اوصافی است که برای قرآن ذکر شده است.

دومین ویژگی که قرآن در چند آیه برای خودش ذکر می‌کند شفاء است. می‌فرماید: «وَ نُنَزِّلُ‏ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ» (اسراء/82) یک پزشک زمانی دارویش اثر می‌کند که 1- مریض به او مراجعه کند. اگر متخصص‌ترین پزشک در یک شهری باشد، مریض به او مراجعه نکند، این مریض خوب نمی‌شود. 2- به این پزشک معتقد باشد. از همان اول نگوید: نخیر این بی‌خود حرف می‌زند. اعتقاد به تخصص پزشک داشته باشد. 3- داروی پزشک را بگیرد. 4- آن دارو را عمل کند. برای شفای بیماری‌های جسمی، چهار مقدمه لازم است. مراجعه به پزشک، اعتقاد به پزشک، اعتقاد به طبابت منظور است. گرفتن دارو و عمل به دستور و نسخه. قرآن شفاست، 1- باید به قرآن مراجعه کرد. قرآن برای ابوجهل که شفاء نیست. چون به آن مراجعه نمی‌کند. قرآن برای ابوسفیان که شفاء نیست. چون به آن مراجعه نمی‌کند. 2- وقتی مراجعه کرد، اعتقاد به قرآن داشته باشد. نگوید: قرآن برای قدیم بود الآن دیگر کاربرد ندارد. نه! امام رضا فرمود: قرآن مثل خورشید است. خورشید برای قدیم است؟ کسی می‌تواند بگوید:آفتاب برای 1400 سال پیش است؟ نه! شمس هر روز مفید است. کسی می‌تواند بگوید: دریا برای قدیم است. نه! دریا همیشه مفید است. قرآن بحر عمیق است. قرآن شمس جاری است. 3- از قرآن نسخه بگیرد. راهکار بگیرد. اگر کینه‌ای است، حسود است، مال پرست است، راه درمانش را از قرآن بگیرد. 4- عمل کند.

پس قرآن شفاء است. برای کسانی که به آن مراجعه کنند. معتقد باشند. نسخه بگیرند و نسخه را عمل کنند. این تأثیرگذار می‌شود. لذا انکار نمی‌کنم ولی اینهایی که دنبال بیماری‌های جسمی از قرآن هستند، شفایش را پیدا نمی‌کنند. پا درد و دست درد، قرآن برای این چیزها نیامده است. من نمی‌گویم اثر ندارد. در روایت داریم هفتاد مرتبه سوره حمد را برای مریض بخوانید، امید داشته باشید خوب شود. اما قرآن داروی میگرن و سرطان نیست. قرآن داروی زخم معده و پا درد و آرتروز نیست. توقع از این کتاب این نیست. «شِفاءٌ لِما فِي‏ الصُّدُورِ» (یونس/57) نه جسم، شفای درون!

خویش را صد آب شوی از کینه‌ها *** و آنگه شراب عشق را پیمانه شو، پیمانه شو

شراب عشقی است که کینه را می‌برد. این ویژگی دوم قرآن بود. ویژگی سوم رحمت است. «وَ نُنَزِّلُ‏ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ» (اسراء/82) چرا اول شفاء آمده و بعد رحمت آمده است؟ شما الآن یکجایی که می‌خواهید بسازید، اول آشغال‌هایش را می‌برید، بعد آرایش می‌کنید. مراکزی که کوتاه کردن مو را انجام می‌دهند، اول پیرایش می‌کنند بعد آرایش. یعنی موهای اضافی را می‌زند و بعد باقیمانده را تنظیم می‌کند. آدم وقتی به قرآن مراجعه می‌کند، اول شفاء است. یعنی بیرون ریختن عوارض، بعد رحمت است. یعنی آرایش، لذا رحمت نوسازی است. رحمت شکوفایی است. رحمت رشد است، اما شفاء پاکسازی است. قرآن شفاء می‌دهد، یعنی عیوب را می‌زداید. بعد رحمت است. درست مثل کشاورز، الآن کشاورز وقتی به زمین می‌آید، اول آفت زدایی می‌کنند. شخم می‌زنند، اضافی درخت را می‌گیرند، وقتی گرفتند این درخت رشد می‌کند. دیدید قرآن هم شفاء است، هم رحمت است. این دو مرحله است، زدایش، رویش! پیرایش، آرایش، یکی از ویژگی‌های قرآن رحمت است. اگر کسی می‌خواهد از رحمت خدا برخوردار شود، من یک راه ساده‌اش را می‌گویم. در روایت داریم «اِرحموا تُرحموا» به هم رحم کنید، خدا هم به شما رحم کند. کسی که به خانواده‌اش رحم نمی‌کند و با اعتیادش خانواده‌اش را به بدبختی کشیده است، کسی که با بی توجهی زندگی‌اش را تأمین نمی‌کند، خدای نکرده تعالیم نادرست به خانواده می‌دهد، می‌خواهد خدا به او رحم کند؟ کاسبی که به مشتری رحم نمی‌کند، ما حاضر نیستیم بگذریم از هم، می‌خواهیم خدا از ما بگذرد؟

ویژگی چهارم فرقان است. در قرآن چند جا این تعبیر آمده است. از جمله اول سوره فرقان، یک سوره به این نام داریم. «تَبارَكَ‏ الَّذِي‏ نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلى‏ عَبْدِهِ» (فرقان/1) فرقان از فرق می‌آید یعنی جدا کننده! قرآن چه چیزی را از چه جدا می‌کند؟ حق را از باطل، حلال را از حرام، پاکی را از ناپاکی، عالم را از غیر عالم، زشتی را از زیبایی، به تعبیر واژگان علمی سره را از ناسره جدا می‌کند. این چهارمین ویژگی بود. اگر کسی به قرآن مراجعه کرد، قرآن فرقان است. قرآن چیست؟ چهار ویژگی را بیان کردیم. قرآن هدایت است. شفاء است. رحمت است، فرقان است. 

یکی دیگر از تعابیری که در قرآن کریم آمده است، کلمه‌ی بصائر است. بصائر جمع بصیرت است. یعنی روشنی، در سوره مبارکه انعام می‌فرماید: «قَدْ جاءَكُمْ بَصائِرُ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنْ‏ أَبْصَرَ فَلِنَفْسِهِ» (انعام/104) قرآن کتاب بصیرت است. یعنی دلایل روشن، آشکار، بینش دادن، فهم دادن، اقراء به جهل ندارد، نمی‌خواهد با نادانی مردم را به یک چیزی الزام کند. ما سه جور بصیرت نیاز داریم. بصیرت اول، بصیرت اعتقادی است. عقیده‌مان را درست کنیم. دنیا بازار عقاید است، کدامیک درست است باید مطالعه کرد. 2- بصیرت اخلاقی، یعنی ببینیم چه اشکالی در ما هست آن را رفع کنیم. «بَلِ‏ الْإِنْسانُ‏ عَلى‏ نَفْسِهِ بَصِيرَة،وَ لَوْ أَلْقى‏ مَعاذِيرَهُ» (قیامة/14و15) 3- بصیرت سیاسی و اجتماعی، در قصه‌هایی که در دنیا پیش می‌آید چه موضعی بگیریم. همه ما به این سه بصیرت نیاز داریم. اعتقادی، اخلاقی، اجتماعی و سیاسی، آخر سوره یوسف خدا به پیغمبر می‌فرماید: «قُل» پیغمبر به همه بگو. این را به عنوان یک دستورالعمل بگو. «قُلْ هذِهِ‏ سَبِيلِي‏ أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى‏ بَصِيرَةٍ» (یوسف/108) من مردم را با بصیرت به دینم دعوت می‌کنم. نه با جهل و نادانی و خرافات! 

پیغمبر پسرش از دنیا رفت، ابراهیم هجده ماهه بود. خورشید گرفت. بعضی گفتند: بخاطر مرگ ابراهیم بوده است. می‌توانست از این موقعیت سوء استفاده کند. العیاذ بالله! چون کسی خبر از خسوف و کسوف در آن زمان نداشت. علم اینقدر پیشرفت نکرده بود که علت خورشید گرفتگی را بدانند. اما پیغمبر مردم را جمع کرد و فرمود: «ان الشمس و القمر لا یَنخَسفان بموت احد» ماه و خورشید برای مرگ کسی نمی‌گیرد. این امر طبیعی است. پسر من هم فوت کرده است. تصادفاً همزمان شده است. این دین آگاهی است.

آمد خدمت پیامبر گفت: یا رسول الله دو ماه فرصت بده مطالعه کنم. فرمود: چهار ماه فرصت می‌دهم. خدا می‌فرماید: مشرکین را در مکه راه ندهید، مگر مشرک بیاید حرف‌های شما را گوش بدهد، اشکالی ندارد. «قُلْ هاتُوا بُرْهانَكُم‏» (بقره/111) تا اینجا به پنج ویژگی قرآن اشاره کردیم. بقیه را نگفتیم. قول فصل،تبیان، مهیمن،مصدق.

آخرین نکته که در مورد سخن رسول خدا حضرت محمد(ص) باید بگوییم این است که خدا در قرآن یک جاهایی شکوه کرده است. یکی از آن شکوه‌ها در سوره واقعه آیه 75 تا 81 است. در این آیات اول قسم می‌خورد «فَلا أُقْسِمُ‏ بِمَواقِعِ النُّجُومِ، وَ إِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظِيمٌ» بعد از اینکه قسم خورد، می‌فرماید: این قرآن کریم است. «إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ، فِي كِتابٍ مَكْنُونٍ» نزد خدا محفوظ است. «لا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ» (واقعه/79) پاکیزه‌ها می‌توانند از آن استفاده کنند. «تَنْزِيلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ» (واقعه/80) خدا این را فرستاده است. بعد از همه این تعریف‌ها، گله را شروع می‌کند. «أَ فَبِهذَا الْحَدِيثِ أَنْتُمْ مُدْهِنُونَ» (واقعه/81) شما به این قرآن سستی می‌کنید؟ ادهان از دُهن است، دُهن یعنی روغن. یعنی روغن مالی، ملاعبت، سستی و جدی نگرفتن! یعنی کوتاهی و از کنار قرآن اعراض کردن. خدا در سوره مبارکه واقعه، آیات 75 تا 81 گله می‌کند از سستی به قرآن. سستی به قرآن چیست؟ بلد نباشیم بخوانیم. بخوانیم و نفهمیم. بخوانیم و بفهمیم و عمل نکنیم. بخوانیم و بفهمیم و عمل کنیم، عمل را حفظ نکنیم! اینها همه سستی به قرآن است.

جای دیگر هم که خدا گله کرده است در سوره مبارکه فرقان آیه 30، آنجا هم عجیب است که سر تا سر قرآن ظاهراً همین یکجا باشد که رسول خدا گله کرده است. می‌فرماید: «وَ قالَ الرَّسُولُ‏ يا رَبِ‏ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً» خدای مردم قرآن را مهجور کردند. مهجور از هَجر می‌آید. هَجر یعنی قهر، یعنی با قرآن قهر کرده است. جدا شدند از قرآن، امام صادق(ع) در روایتی تکلیف این شکوه‌ها را معلوم کردند و فرمودند: اگر می‌خواهید حق قرآن را ادا کنید، این چند کار را انجام بدهید. چون خدا در قرآن می‌گوید: «حَقَّ تِلاوَتِهِ‏» (بقره/121) حق تلاوت قرآن را رعایت کنید. امام صادق فرمودند: اگر می‌خواهید حق تلاوت قرآن را رعایت کنید، این چند امر را انجام بدهید. «يرتلون‏ آياته» يعنى آيات قرآن را با ترتيل، آرام آرام بخوانيد. «يَتَفهمون معانیه» معانی‌اش را بفهمید. «يعملون باحكامه» اگر احکام دارد، نماز، روزه، حج، جهاد، خمس، عمل كنيد. «يَرجون وَعدَهُ» (ارشادالقلوب/ج1/ص78) اگر وعده داده و گفته: بهشت، حورالعین، باغ، درخت، رضوان، جنت راضیه و مرضیه، اگر وعده می‌دهد امید پیدا کنید و انشاءالله ما هم به آن می‌رسیم. «یخشون عذابه» اگر از عذاب می‌ترساند، شما هم بترسید. «یتمثلون قِصَصَهُ» قصه‌هایش را در زندگی‌تان پیاده کنید. «یأتون اوامره» امرش را اجرا کنید. «یَجتَنبون نواهیه» نواهی و نهی‌اش را کنار بگذارید. 

بحث‌مان را جمع کنیم. مهم‌ترین مانع فهم قرآن چیست؟ چرا قرآن را بعضی نمی‌فهمند و قرآن در زندگی آنها اثر ندارد؟ نه اثر ندارد، اثر منفی هم دارد. باران لطیف است. در مزرعه و باغ بیاید، بوی گل می‌آید. اگر در فاضلاب و لجنزار بیاید، بوی تعفن می‌آید. نه بوی گل برای باران است و نه بوی تعفن، باران بی‌بار است و می‌بارد. قابل مهم است کجا نازل شده است. اگر چنانچه این قرآن که لطیف است و نورانی است بر دلهای پاک ببارد این دلها بارور می‌شود اما اگر بر افرادی که پذیرش ندارند خوانده شود، مثل ابوجهل، نه تنها درس نمی‌گیرد، بلکه کفرش هم بیشتر می‌شود. لذا مهمترین مانع درک قرآن ظلم است. چون خداوند در قرآن می‌فرماید: «وَ لا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّا خَساراً» (اسراء/82) ظالم از قرآن خسارت می‌بیند. در جای دیگر می‌فرماید: «وَ ما يَجْحَدُ بِآياتِنا إِلَّا الظَّالِمُونَ‏» (عنکبوت/49) آیات ما را انکار نمی‌کنند مگر ستمگران! باز در جای دیگر می‌فرماید: «الَّذِينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إِيمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ» (انعام/82) اگر کسی ایمان آورد، ظلم قاطی آن نکرد این هدایت می‌شود. ما سه نوع ظلم داریم. 1- ظلم به خدا، آدم برای خدا شریک قائل شود. «يا بُنَيَّ لا تُشْرِكْ‏ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ» (لقمان/13) 2- ظلم به خودمان، گناه کنیم. «ظَلَمْتُ‏ نَفْسِي‏» (نمل/44) «رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا» (اعراف/23) 3- ظلم به مردم که حق الناس است. هرکدام از این ظلم‌ها می‌تواند مانعی بشود برای فهم و درک قرآن کریم.

یاد و نام مرحوم شهید اول(ره) شیخ شمس الدین محمدبن مکی را گرامی می‌داریم. علمای شیعه همیشه با ظلم و ستم مبارزه کردند. مرحوم علامه امینی دهها عالم شیعه را در کتاب «شهداء الفضله» نام می‌برد که اینها شهید شدند. یکی از اینها شهید اول است. نویسنده کتاب لمعه که در حوزه‌ها خوانده می‌شود. علیه این شخصیت سعایت کردند. سخن‌چینی کردند. کتابی نوشتند از مطالب نادرست به ایشان نسبت دادند. شهادت دروغ دادند. قاضی هم حکم به قتل ایشان کرد و این عالم بزرگ شیعه به شهادت رسید. رضوان و درود خدا بر او. انشاءالله همه ما مشمول شفاعتش قرار بگیریم.

«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»

قرائت صفحه 217 قرآن کریم؛ آیات 71 تا 78 سوره یونس:

«وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ‏ نَبَأَ نُوحٍ إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ يا قَوْمِ إِنْ كانَ كَبُرَ عَلَيْكُمْ مَقامِي وَ تَذْكِيرِي بِآياتِ اللَّهِ فَعَلَى اللَّهِ تَوَكَّلْتُ فَأَجْمِعُوا أَمْرَكُمْ وَ شُرَكاءَكُمْ ثُمَّ لا يَكُنْ أَمْرُكُمْ عَلَيْكُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُوا إِلَيَّ وَ لا تُنْظِرُونِ «71» فَإِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَما سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى اللَّهِ وَ أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُسْلِمِينَ «72» فَكَذَّبُوهُ فَنَجَّيْناهُ وَ مَنْ مَعَهُ فِي الْفُلْكِ وَ جَعَلْناهُمْ خَلائِفَ وَ أَغْرَقْنَا الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُنْذَرِينَ «73» ثُمَّ بَعَثْنا مِنْ بَعْدِهِ رُسُلًا إِلى‏ قَوْمِهِمْ فَجاؤُهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَما كانُوا لِيُؤْمِنُوا بِما كَذَّبُوا بِهِ مِنْ قَبْلُ كَذلِكَ نَطْبَعُ عَلى‏ قُلُوبِ الْمُعْتَدِينَ «74» ثُمَّ بَعَثْنا مِنْ بَعْدِهِمْ مُوسى‏ وَ هارُونَ إِلى‏ فِرْعَوْنَ وَ مَلَائِهِ بِآياتِنا فَاسْتَكْبَرُوا وَ كانُوا قَوْماً مُجْرِمِينَ «75» فَلَمَّا جاءَهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِنا قالُوا إِنَّ هذا لَسِحْرٌ مُبِينٌ «76» قالَ مُوسى‏ أَ تَقُولُونَ لِلْحَقِّ لَمَّا جاءَكُمْ أَ سِحْرٌ هذا وَ لا يُفْلِحُ السَّاحِرُونَ «77» قالُوا أَ جِئْتَنا لِتَلْفِتَنا عَمَّا وَجَدْنا عَلَيْهِ آباءَنا وَ تَكُونَ لَكُمَا الْكِبْرِياءُ فِي الْأَرْضِ وَ ما نَحْنُ لَكُما بِمُؤْمِنِينَ «78»

ترجمه: و بر آنان سرگذشت نوح را بخوان، آنگاه كه به قوم خود گفت: اى قوم من! اگر ماندن و موقعيّت من (در ميان شما) و يادآورى‏ام نسبت به آيات خداوند بر شما سنگين و تحمّل ناپذير است، پس (بدانيد كه) من تنها بر خداوند توكّل كرده‏ام (و از چيزى هراس ندارم) پس شما و شريكانتان فكرتان را جمع كنيد تا چيزى از كارتان بر شما پوشيده نماند، سپس در باره‏ى من تصميم بگيريد و مهلتم ندهيد! پس اگر (به دعوت الهى) پشت كرديد، من از شما اجرتى نخواسته‏ام. پاداش من تنها بر خداست و من مأمورم كه تسليم فرمان او باشم. پس او (نوح) را تكذيب كردند، آنگاه ما او و كسانى كه در كشتى همراه او بودند را نجات داديم و آنان را جانشينِ (در زمين) قرار داديم و همه‏ى كسانى كه آيات ما را تكذيب كردند، غرق ساختيم. پس بنگر كه پايانِ كارِ هشدار داده شدگان چگونه بود! آنگاه پيامبرانى را پس از نوح به سوى قومشان فرستاديم، پس آنان معجزات و دلايل روشن را براى مردم آوردند، ولى مردم بر آن نبودند كه به آنچه قبلًا تكذيبش كرده بودند ايمان بياورند. ما اين گونه بر دلهاى متجاوزان مُهر مى‏زنيم. سپس بعد از آنان، موسى و هارون را همراه با معجزات خويش، به سوى فرعونِ و سران قومش فرستاديم، امّا آنان كه گروهى تبهكار بودند، استكبار ورزيدند (و دعوت پيامبران را نپذيرفتند). پس هنگامى كه از جانب ما حقّ به سراغشان آمد، گفتند: قطعاً اين يك جادوى آشكار است. موسى (به آنان) گفت: آيا چون حقّ به سراغ شما آمد، (به آن سحر و جادو مى‏گوييد و مى‏پرسيد:) آيا اين سحر است؟ در حالى كه جادوگران هرگز رستگار نمى‏شوند. گفتند: (اى موسى!) آيا آمده‏اى تا ما را از راهى كه پدرانمان را بر آن يافته‏ايم، برگردانى تا بزرگى و حكومت در زمين براى شما دو نفر (موسى و هارون) باشد؟ و (لى) ما به شما دو نفر ايمان آور نيستيم.

 


صوت : 12 بهمن 96 - برنامه سمت خدا - شناخت انحرافات جامعه اسلامی در کلام پیامبر اکرم (ص)

ویدیو : 12 بهمن 96 - برنامه سمت خدا - شناخت انحرافات جامعه اسلامی در کلام پیامبر اکرم (ص)


گزارش 0
برای ارسال نظر وارد شوید و یا ثبت نام کنید.

comments نظرات

هنوز نظری ارسال نشده است.
جدیدترین محبوب ترین داغ ترین
تمام حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به حجت الاسلام رفیعی می باشد.