حاج سید رضا نریمانی

۳۱ فروردین ۱۳۹۶ 5315 0 نظر

ه‌سال و نیمه که داداش 

نه یاری و نه یاوری

سخته چقدر جون کندنم 

این لحظه‌های آخری

 

قامت خمیده از غمت 

مثل غم بی‌مادری

این درد و دل‌های منه 

حرف برادر خواهری

 

غروب بود و پیش چشمام 

سرت رو ز تن میبریدن

غروب بود و پیش چشمام 

موهای سرت رو کشیدن

غروب بود و پیش چشمام 

دیدم پیرهن از تنت می‌دریدن

 

غروب بود و پر از غم بود 

غروبی به‌رنگ غروب عذاب

غروب بود و پر از غم بود 

تو رفتی و آزاد شد آب

غروب بود و پر از غم بود

وای از لالایی گفتنای رباب

 

"هذا فِراقُ بَینی وَ بَینِکَ" 

 

 

یه‌سال و نیمه که داداش 

شدم جوون مرگ غمت

میمرم و زنده میشم 

با خاطرات ماتمت

 

من خم شدم تا خم نشه 

این بیرق و این پرچمت

خوردم زمین صد بار داداش 

تا که نیفته علمت

 

زمین خوردم کجا بودی 

نمونده برام دیگه بال و پری

زمین خوردم کجا بودی 

نمونده برام معجر و روسری

زمین خوردم کجا بودی 

بیا دیدنم این دم آخری

 

کجا رفتی ببینی تا

یه دریا توی چشمای خستمه

کجا رفتی ببینی تا

هنوز رد شلاق روی دستمه

کجا رفتی ببینی تا 

فقط کهنه پیراهنت هستمه

 

"هذا فِراقُ بَینی وَ بَینِکَ" 

 


صوت : وفات حضرت زينب (س) 96 - فدائیان حسین - زمینه - یک سال و نیمه که داداش نه یاری و نه یاوری

گزارش 0
برای ارسال نظر وارد شوید و یا ثبت نام کنید.

comments نظرات

هنوز نظری ارسال نشده است.
جدیدترین محبوب ترین داغ ترین
تمام حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به حاج سید رضا نریمانی می باشد.