حاج سید رضا نریمانی

۱۳ اسفند ۱۳۹۶ 19735 0 نظر

نور زهرا عین ظلمت را درخشان می‌کند 

نور حق را از دل ناحق نمایان می‌کند 

 

کیست این بانو که هر شب وحی می‌آید بر او؟ 

حضرت جبرییل را در خانه مهمان می‌کند 

 

با همان پای ورم‌کرده به محراب دعا 

پایه‌های ظلم را با خاک یکسان می‌کند 

 

چون که فرزندان او جمع‌اند در این مملکت 

فاطمه لطف فراوانی به ایران می‌کند 

 

هرکسی کاری علیه مردم ایران کند 

فاطمه او را از این کرده پشیمان می‌کند 

 

خواهرم! با چادرت اسلام را ترویج کن 

چادر زهرا یهودی را مسلمان می‌کند 

 

در دفاع از حق حیدر از کلام الله گفت 

حرف‌های فاطمه تکیه به قرآن می‌کند 

 

گفت اگر با مرد من نامردها کاری کنند 

 سرور زن‌های عالم مو پریشان می‌کند 

 

فاطمه قدر است، پس شأن نزولش مخفی است  

بوتراب او را میان خاک پنهان می‌کند 

 

تا درِ دوزخ برای دوستانش می‌رود 

حضرت زهرا جهنم را گلستان می‌کند 

 

پس چرا پشت درِ خانه پرش آتش گرفت؟ 

پای دینش ماند گرچه معجرش آتش گرفت 

 

سوخت و از فتنه‌ها دین خدا را حفظ کرد 

فاطمه جان داد، جان مرتضی را حفظ کرد 

 

یک تنه در جنگ کردن با چهل تن ایستاد 

روی در روی چهل نامرد یک زن ایستاد 

 

نور، محبوس است در دست پلید سایه‌ها 

خانه‌ی حیدر در آتش سوخت ای همسایه‌ها 

 

مردم نامرد! مرد شهر را یاری کنید 

 لااقل در عالم همسایگی کاری کنید 

 

داغ سنگینی امیرالمؤمنین را پیر کرد 

فاطمه بین در و دیوارِ خانه گیر کرد 

 

فاطمه در بین بستر بود و دیگر برنخاست 

از همان روزی که او افتاد حیدر برنخاست 

 

از میان بسترش پاشد ولی از پا نشست 

رفت استقبال حیدر، پشت در اما نشست 

 

در میان کوچه وقتی بسته شد دست خدا 

دست شیطان بر رخ انسیه حورا نشست 

 

وای از آن ضربه که آمد جان زینب را گرفت 

 وای از آن ضربه که آمد پهلوی زهرا نشست 

 

رفت بنشیند کنار مادرش اما نشد 

 لاجرم زینب به روی دامن اسما نشست 

 

گوشوار فاطمه در کوچه از وقتی شکست 

مجتبی در گوشه‌ی خانه تک و تنها نشست 

 

*شاعر: آرش براری

 


صوت : 1 اسفند 96 - فدائیان حسین - روضه - نور زهرا بین ظلمت را درخشان می کند

--------------------------------------

خدانگهدار ای مهربونم 

ای هم‌زبونم ، چراغ خونه‌‌م

خدانگهدار بانوی خسته‌م

از پا نشستی ، از پا نشستم

 

یادم نمیره اون کوچه و در

دیوار و مسمار، آتیش و هیزم

یادم نمیره تو گریه کردی

من گریه کردم میون مَردُم

 

یادم نمیره من که یه روزی

با این دو دستم خیبر شکستم

یادم نمیره همسایه‌هامون 

زل میزدن به طناب دستم

 

گفتن علی نظر شدی، خندیدن

یه کم شکسته‌تر شدی، خندیدن

رد شدن از کنار من میگفتن

سلامتی پدر شدی؟! خندیدن...

 

خدانگهدار ای یارِ جونی

هنوز برا من تو پهلوونی

سرت رو پایین چرا گرفتی؟

نبینم اینجور عزا گرفتی

 

عیبی نداره ، بیا خیال کن

اصلا ندارم هیچ زخم و دردی

عیبی نداره ، اشکاتو پاک کن

زینب نبینه که گریه کردی

 

عیبی نداره فدا سرِ تو 

اگه سرم خورد گوشه‌ی دیوار

عیبی نداره، دیگه گذشته...

هروقت که خواستی این میخ‌و بردار

 

ببین حسن رو زانوهام خوابیده

دیده تو گریه میکنی ترسیده

مادر براش بمیره خواب دید انگار

پریده از خواب و تنش لرزیده

 

علی مانده‌ست و رد خون کوچه، چشم ما روشن

و این حیدر شکستن را خودت بانو تصور کن

 

تصور کن علی را در میان بغض این خانه

سکوت میخ و آهن را خودت بانو تصور کن

 

کنارم باش تا آخر، فلانی داشت می‌خندید

غرور تلخ دشمن را خودت بانو تصور کن

 

یازهرا.....

 

کارهای غسل بی‌بی که تموم شد، کفن که تموم شد، امیرالمؤمنین یه نگاهی انداخت دید کسی نیست کمکش کنه.

گرچه امام صادق (ع) فرمودند انقدر بدن مادر ما نحیف و لاغر شده بود که بعضیا میگن امیرالمؤمنین تابوت رو یه تنه بلند کرد....

 

علامه حسن زاده آملی نقل میکنه میگه امیرالمؤمنین صدا زد حسن جان برو سلمان رو خبر کن، سلمان بیاد کمک علی کنه. سلمان میگه تو خونه نشسته دیدم درِ خونه رو میزنن؛ -چه خبره این وقت شب! کیه؟ تا در رو باز کردم دیدم امام حسن سر به دیوار گذاشته؛ سلمان بیا میخوایم مادرمون رو تشییع کنیم.

 

میگه اومدم تو خونه‌ی علی، دیدم چه اوضاعیه؛ بچه‌ها یه طرفن، زینب یه طرف، حسن و حسین یه طرف، یه طرف هم امیرالمؤمنین سرتا پا خونی و سرتا پا خاکی؛ تا چشمش تو چشم سلمان افتاد هم‌دیگه رو بغل کردن: سلمان دیدی چه خاکی به سرم شد، دیدی فاطمه‌‌م رو ازم گرفتن....

 

یازهرا....

 

*شاعر شعر : احمد شاکری

 


صوت : 1 اسفند 96 - فدائیان حسین - روضه - خدا نگهدار ای مهربونم ای هم زبونم

------------------------------------------

بی‌تو زهرا روز من سر نمیشه

حیدر بی‌تو دیگه حیدر نمیشه

تو میری و من میمونم با این غم

غربت از این دیگه بدتر نمیشه

 

خون میباره از نگاهم

زهرا رحمی کن به آهم

بین دنیای نامرد ، قلب من شد پر از درد

تنها و بی‌پناهم

 

سلامم دیگه بعد تو بی‌جوابه

برام زندگی بی‌تو مثل سرابه

دیگه داغ من بی‌حسابه

 

"آرامش علی، آخه کجا میخوای بری"

 

با اشکایی که میباره رو گونه‌م

امشب تا صبح روضه واسه‌ت میخونم

افتاد از پا فاتح بدر و خیبر

پیرم کرده داغ تو ای جوونم

 

با اشک و غم همنشینی

حال و روزم رو میبینی

ای ماه قدکمونم، ای تنها هم‌زبونم

یازهرا کلمیني

 

برا زندگیمون تو روح حیاتی

تویی که همه هستیِ بچه‌هاتی

چرا میگی عجل وَفاتي

 

"آرامش علی، آخه کجا میخوای بری"

 

تو دل داری غصه بچه‌ها رو

تو میبینی آخر ماجرا رو

گفتی فابک للیتامی علی جان

بعدش خوندی روضه‌ی کربلا رو

 

قلب تو آروم نداره

روضه میخونی دوباره

واویلا واحسینم، تشنه تنها حسینم

سر رو خاکا میذاره

 

دل تو برای حسینت هلاکه

سرش روی نیزه تنش روی خاکه

تنش غرق خون روی خاکه

 

"آرامش علی، آخه کجا میخوای بری"

 

* شعر و سبک: #حمید رمی و #محمدرضا رضایی

 


صوت : 1 اسفند 96 - فدائیان حسین - زمینه - آرامش علی آخه کجا میخوای بری

-----------------------------------

غمناک‌ترین حادثه‌ی زندگی من

مِهرِ من و مهتابِ شبِ بندگی من

 

با اشک به دیوار و در کوچه نوشتم

این کوچه شده باعث شرمندگی من

 

با گریه‌ی من موج گرفت خشک‌ترین رود

با رفتنت امروز شده شهر مِه‌آلود

 

بدرود امیدم، نفسم، عشقِ عزیزم

آهسته برو، پشت سرت آب می‌ریزم

 

بدرود نگارم، همه‌ی دار و ندارم

باید تو رو به حضرت منان بسپارم

 

"سفر بخیر مسافرم ، پرستوی مهاجرم"

 

میگن درِ جنت دیگه مسمار نداره

اونجا کسی با بال مَلَک کار نداره

 

باید روی گلبرگ شقایق بنویسن

گل تاب فشار در و دیوار نداره

 

انگار گلم اومده بودی که بری زود

کَز روز تولد به تنت رخت سفر بود

 

بدرود بهشتم، مَلَکم، روح بلندم

باید کفنت رو خودم انگار ببندم

 

بدرود قرارم، قمرم، باغ و بهارم

باید بدنت رو توی تابوت بذارم

 

"سفر بخیر مسافرم ، پرستوی مهاجرم"

 

آهسته بگم، دارم باهات حرف خصوصی

زینب رو نذاری چشم به راه شب عروسی

 

بوسیدی حسینت رو جلو چشای زینب

گفتی که گلوشو باید اینجور ببوسی

 

زهرا تهِ گودال برسونی خودتو زود

زینب دم خیمه میبینه دنیاشو نابود

 

بدرود حسینم، تو رو به خدا سپردم

پیراهنی که مادرمون داده آوردم

 

بدرود حسینم، مَه نیزه‌نشینم

باید تنت‌‌و زیر سم اسب ببینم

 

بدرود حسینم، حرمم، پشت و پناهم

صورت روی خاکا می‌کِشی پیش نگاهم

 

"سفر بخیر مسافرم ، پرستوی مهاجرم"

 

شاعر: #محمد_اسداللهی

 


صوت : 1 اسفند 96 - فدائیان حسین - واحد - غمناک ترین حادثه ی زندگی من

------------------------------------

به خورشیدی که کوه سلامش میده

به مهتابی که آبروی شَبه

به اندازۀ خون پاک شهید

حجاب تو هم عزت مَکتبه

 

مقام شهادت نصیبت میشه

اگه پیرهن لاله رو تن کنی

با این چادر مشکی تو میتونی

همه تیرگی‌ها رو روشن کنی

 

چشای هرزۀ طوفان ازت دوره

تا وقتی تو حصار عشق، پنهونی

بهشتِ رو زمین هستی برا اینکه

توی آتیش این دنیا گلستونی

 

«شعار و الگوی بانوی مکتبی

حجاب فاطمی، عفاف زینبی»

 

یه دنیا نشستن ببینن کجا

میتونن تو رو از خدا دور کنن

ولی تو دلت با خدا میمونه

نمیشه که قلبت رو مجبور کنن

 

بذار طعنه‌بارونِ دنیا بشی

تو با هرچی تزویره بیگانه‌ای

اگه پیله کردن به ایمان تو

تو دور خدا مثل پروانه‌ای

 

تو گوهر بودی و هستی و میمونی

اگه چادر برای تو صدف باشه

کسی که چادرو بازیچه کرده پس

باید با حضرت زهرا طرف باشه

 

«شعار و الگوی بانوی مکتبی

حجاب فاطمی، عفاف زینبی»

 

چقدر حیفِ این آسمون تیره شه

چقدر حیفِ دریا به رنگ کویر

بیا از شیاطینِ ظلمت‌پرست

بازم نور ایمانتو پس بگیر

 

این ارثیه‌ی مادر عالمه

که دست تو باید امانت باشه

به مادر بگو دست من رو بگیر

میخواد دخترت زیر سایه‌ت باشه

 

تو میشه مظهر زهرا بشی وقتی

خدا از روز اول باورت کرده

بیا و امتحان کنی تا ببینی که

حجاب فاطمی زیباترت کرده

 

«شعار و الگوی بانوی مکتبی

حجاب فاطمی، عفاف زینبی»

 

*شاعر: #حمید رمی

 


صوت : 1 اسفند 96 - فدائیان حسین - واحد - حجاب فاطمی، عفاف زینبی

-------------------------------------

حبیبم، تو دنیایی که هستم آقا غریبم

رفیقم، تو تنهام نذاشتی قدِ یک‌ دقیقه‌م

حسین جان

 

بمونه، دو خط شعر نوشتم ‌رقیه‌ت بخونه‌

نوشتم، من هر وقت بهت فکر کنم تو بهشتم

حسین جان

 

این همه سینه‌زن داری رفیق نه

حدودی با توایم ولی دقیق نه

رفاقتِ با تو تهش جنونه

معمولی شاید باشیم و شفیق نه

 

«حسینِ من‌ حسین عزیز زهرا»

 

عزیزم، میخوام باز دو قطره برات اشک بریزم

امیدم، به هرچی که میخواستم اینجا رسیدم

حسین جان

 

نَمُردم، دیدی مادرم رو زیارت آوردم

تو دیدی، خودم رو به آقام اباالفضل سپردم

حسین جان

 

درسته گاهی آبروتو بردم

چوب گناهامو همیشه خوردم

حال خرابم‌و خودت درست کن

من همه‌چی‌مو به خودت سپردم

 

«حسینِ من حسین عزیز زهرا»

 

خرابم، نمازم قضا شد ولی من تو خوابم

میترسم، چی میشه قیامت حساب و کتابم؟

حسین جان

 

گداتم، شبِ اول قبر کی میده نجاتم؟

پناهم، به جون رقیه آقا چشم به راهم

حسین جان

 

هی به دلم میگم ‌خدا رو داری

قول آقات امام رضا رو داری

دوست دارم آقا صبح روز محشر

بگی غمت نباشه ما رو داری

 

«حسینِ من حسین عزیز زهرا»

 


صوت : 1 اسفند 96 - فدائیان حسین - شور - حبیبم تو دنیایی که هستم آقا غریبم

گزارش 4
برای ارسال نظر وارد شوید و یا ثبت نام کنید.

comments نظرات

هنوز نظری ارسال نشده است.
جدیدترین محبوب ترین داغ ترین
تمام حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به حاج سید رضا نریمانی می باشد.