دورهم جمعند هرشب دلبر و دلدارها
خوش به احوال پریشان همه بیدارها
توبه کردم هی شکستم توبهها را پشت هم
خستهام من از خودم، از اینهمه تکرارها
درد دین دیگر ندارم، دل به غفلت دادهام
وای اگر اسمم رود در زمرهی بیعارها
َربّی ” اَفْنَیتُ شَبابی” دست خالی آمدم
ورشکسته بندهام، سرخورده از بازارها
عاقبت این بندهی آلوده لایق میشود
بینتیجه که نمیماند همه اصرارها
نا امید از رحمتت هرگز نبودم، نیستم
بدتر ازمن را تو بخشیدی خدایا بارها
خسته و زخمی به درگاه تو برگشتم کنون
دیدم از شیطان و نفسم لطمه و آزارها
روضهی آقا نجاتم داد از دام بلا
دستگیری میکند ارباب از بدکارها
بعد مغرب بود آب آزاد شد در کربلا
آب خوش پایین نرفت از این گلو افطارها
*شاعر : حسین رحمانی
شبهای جمعه نیمه شبها تا سپیده
بر روی اسرارش خدا پرده کشیده
از راه می آید زنی قامت خمیده
لب میگذارد روی حلقوم بریده
فریادهای یا بُنَیَّ پا بگیرد
حیدر بیاید بازوی زهرا بگیرد
گوید بُنَیَّ یا بُنَیَّ یا بُنَیَّ
برخیز آمد مادرت زهرا بُنَیَّ
دیدم خودم در عصر عاشورا بُنَیَّ
افتاده بودی زیر دست و پا بُنَیَّ
راه تو را در گودی گودال بستند
بر پیکر تو نیزهها را میشکستند
*شاعر : قاسم نعمتی
صوت : شب هفتم ماه رمضان - هیئت فدائیان حسین - روضه
-------------------------------
جوونه اومد خدمت آقا امیرالمومنین(ع)، عرضه داشت آقا من گناه کردم، میشه منو جریمه کنی؟ آقا فرمود برو. برو اینجا واینستا....
فردا دوباره اومد؛ آقاجان من مرتکب گناه شدم. آقا دوباره فرمود برو، حالا اشتباه کردی برو....
برا بار سوم اومد؛ آقا من فلان گناهو انجام دادم. آقا با تشر بهش فرمودن کی بهت گفته گناهاتو حتی پیش علی اعتراف کنی؟! برو پیش خدا اعتراف کن....
باز گفت آقا خودت منو جریمه کن.
امیرالمؤمنین پنجتا جریمه بهش فرمود. پرسید کدومشرو انجام میدی؟ گفت آقاجان هرکدوم که سختتره...
فرمود بااین گناهی که کردی باید توی آتش بسوزی. گفت آقا باشه، منو بسوزون....
گفت پس فردا بیا تو فلان بیابون، منم به کسی نمیگم که آبروت دیگه بیشتر از این نره. به منم نباید میگفتی....
فردا اومد تو بیابون، دید امیرالمؤمنین گودال کندن، هیزم گذاشتن، آتیش روشن کردن....
تا جوون اومد گفت برو داخل آتیش. گفت آقاجان اگه اجازه بدی دو رکعت نماز بخونم، باخدا حرف بزنم بعد میرم؛ آقا فرمود باشه...
تو روایت میگه تو قنوت نمازش گریه میکرد. میگفت خدا، من اومدم پیش ولیّ تو، چون ولیّ تو گفته میسوزم؛ اما فقط یه حرف باهات دارم، حرفم اینه؛ حالا که تو دنیا دارم میسوزم، دیگه قیامت ازم بگذر، دیگه قیامت منو نسوزون.....
روایت میگه تا این حرفو زد امیرالمؤمنین افتاد زمین. سربهسجده گذاشت. هی میگفت خدا! میشه بخاطر منِ علی کلاً ببخشیش. منم اینجا نسوزونمش؟!
"هیچ کسی هم اگه ندونه من علی معنی سوزوندنو میفهمم. من جلو چشمام زنم سوخته..."
امیرالمؤمنین صورت به خاک گذاشته بود. نمیدونم از عالم بالا چی به آقا فرمودن که یهو سر از سجده برداشت، بلند شد گفت آی جوون برو دنبال زندگیت. خدا بخشیدت....
خدا! میشه امشب کار مارو هم به علی بسپاری؟!
صوت : شب هفتم ماه رمضان - هیئت فدائیان حسین - مناجات
--------------------------------------
حُرمت کاشانهات بین هیاهوها شکست
درب خانه با هجومخیل زالوها شکست
در همانشهری که روزی دست و بازوها شکست
شرم را خوردند ، پس از آن حیا قِی کردهاند
سوی بیتت نامسلمانان هجوم آوردهاند
در میان شهر پیغمبر حیا را ریختند
احترام زادهی خیرالنسا را ریختند
نا نجیبان بینخانه بیهوا تا ریختند
ناگهاناز اهل بیتت صبر و طاقت رخت بست
از سر سجادهات حال عبادت رخت بست
زیر پایت را کشید و با سر افتادی زمین
خانهات که سوخت مثل مادر، افتادی زمین
پیش چشمان عیال و دختر افتادی زمین
مثل حیدر هم تو را بردند بین کوچهها
مثل حیدر هم نگاهت کردهاند همسایهها
نیمه شب در کوچهها محزون و خسته بُردنت
در پیِ مرکبسواران دل شکسته بُردنت
یاد مولا کرده ی و دست بسته بُردنت
بیحیاها بر مقام تو جسارت کردهاند
چون تو را از بین خانه بیعمامه بردهاند
راهیِ قصری ولیکن مثل آن دربار ؟! نه
میروی اما در ازدحام ؟ از بازار ؟! نه
تازیانه خوردی اما سنگ از اغیار ؟! نه
عمهات اما میان دستهی اشرار رفت
در دل بازار بین خندهی حُضّار رفت
*شاعر : محمد کیخسروی
صوت : شب هفتم ماه رمضان - هیئت فدائیان حسین - روضه پایانی - هرچه آمد به سرم
کلیدواژه ها:
شب هفتم ماه مبارک رمضان - مناجات نریمانی97 - نریمانی97 - رمضان97 - مناجات خوانی ماه رمضان97 - مناجات ماه رمضان - سید رضا نریمانی 97 - kvdlhkd - رضا نریمانی - سیدرضا نریمانی - نریمانی جديد - نریمانی ماه رمضان 97 - نریمانی متن اشعار ماه رمضان