حسینیه بیت النبی

۲۸ شهریور ۱۴۰۱ 681 0 نظر

«بسم الله الرحمن الرحیم»

 

🔹ایام خوف و رجا_۱

 

سکوت در گروه حکمفرما بود!

مدیرِ #سَیّاح تکونی داد به فضای مجازی با پیامش که نگو 😱

 

نفس ها در سینه حبس شده بود و اشک شوق بود که رو گونه‌های اعضای گروه نشسته بود 😭

 

👈فراخوان استخر 🏊‍♂صلواتی 😁😁😋

 

همه‌ی عاشقان صلوات اومده بودن 🚀😉

نه بخاطر استخر مفففتتتییی😋!

 نه باور کن☺️

خلاصه اجتماع عظیمی بود و صدا به صدا نمی‌رسید🗣🙋‍♂

 

آب و شنا اما بهانه بود و حرف و حدیث و گفت و شنود اون روزها در بَرّ و بَحر فقط یک چیز بود..🤔

 

شما میری؟👀

شما چی؟👀

تنها یا خانواده؟👀

تصریف دینار💰😄

 

اونقدر که این غریق نجات استخر حرص خورد از دست ما، فکر کنم تا الان دیگه استعفا رو تقدیم رئیسش کرده 😅

 

بماند حالا چه ها شد..😁

 

تو استخر چند دسته گفت و گو بود!

یعنی اصحاب خراسانی سه قسم شده بودن اما دلها هنوز اغلب یکدل و یکرنگ😍

 

چون به خاطر شرایط خاص امسال که همگان آگاه بودن و هستن🕵‍♂

 

 #فرمانده بعد از کلی👇

🔺مشورت

🔺بررسی‌های میدانی 

🔺واقع‌نگری و تکیه بر تجربه قبلی

🔺تلاش مجدّانه برای همراه کردن دوباره خواهران محترمه با اصحاب خراسانی ۸ 

🔺و در نهایت استخاره قرآنی

 

🔰 اما نتیجه این شد که این‌بار برنامه رسمی هیأت، خانوادگی #نباشه!

 

⬅️ قرار شد سه گروه که دو تا خانوادگی و یکی مجردی بود راهی بشن..

 

💢گرچه ناراحت از پراکندگی بودیم اما حکمت‌هایی داشت که بعدها روشن شد..

 

🔹ایام خوف و رجا_۲

 

از بچه های بالا 😎😁

خبر اومد تو عراق اتفاقاتی داره میوفته🗣

 

خب تو‌ همون ایام بود که پیش قراول‌های کاروان ما که تو بهترین دانشکده های جنوب شرقی لبنان، بعد از زیر گذر چلدرخت🌴

دست راست کوچه ۳ 😁 آموزش دیده بودن، راهی آن‌سوی مرزها شده بودن🚖

 

سفارش دادیم کشور دوست و همسایه رو امنش کنن تا به زیارتمون برسیم 😎😍

 

والا!😉

یادمه همون ایام بود که همش حرف از این بود که اربعین عراق یک روز بعد ایرانه اما خبر آمد که امسال تو یه روز افتاده..✅

 

میگی اربعین میگه واسه ایران یا عراق 😄

میگی ساعت چنده میگه قدیم یا جدید😩

میگی خب قدیم جدید بسه دیگه رفتی تو خاک عراق 

میگه دیگه بدتر 😆

ساعتا یک و نیم ساعت فرق داره 😭

یعنی همه جا سوژه داریما..

 

(اسلحه پلاستیکیه✅)

 

🔹 ایام خوف و رجا_۳

 

♻️خب از این ساعت شنی گذر زمان ما به سمت روزهای خاص! دانه شِن‌های زیادی نمونده بود!

💠یکشنبه بود و مهمان خاصی داشتیم!

مجاهدی که هم راه و رسمش #جهاد بود و هم 

نام و نشانش مجاهد🌺

 

رحم الله عمّی العباس به یادت میوفتاد وقتی نظاره‌اش میکردی..🌸 

 

به امید سلامتی کامل..

 

همه نایبش بودن وقتی راهی شدن..😍

 

🔹ایام خوف و رجا_۴

 

ایام خوف و رجا یعنی میترسم که نتونم راهی بشم😱

اما رجا و امید دارم که راهی ام راهی حسین_ع😍

رمز رد شدن از خطر کبر و غرور همینه..

تو اون روزا خوب فهمیدیم که نه نرفتن اونی که هیچیش جور نیست قطعیه!

و نه رفتن اونی که فکر می‌کنه همه‌چیزش جوره و خودشو کف بین الحرمین میبینه از قبل 🤔🤔

 

🔆گاهی اما ورای این مسائل

کمی سهل‌انگاری باعث میشه یا راهی نشی یا طی طریق میخواد تا راهی بشی...

 

#اضطرار

دقیق‌ترین بازخوردی بود که دریافت کردم وقتی تصمیم گرفتم برای پیدا کردن گذرنامه‌ام سعی صفا و مروه کنم و از دل شهرم بیرون بزنم بلکه خط باز بشه برام..

 

شاید اگر دو ماه قبل این اضطرار رو حس میکردم بهتر بود..🤷‍♂

 

ملت همیشه در صحنه

همون ملت همیشه در صف هستن 😁

✅صف پلیس بعلاوه ۱۰

✅صف اداره گذرنامه شهرم

✅صف اداره گذر نامه تهران بزززززررررگ🙈

✅صف بلیط مترو

✅صف خود مترو 

✅صف اداره پست😏

 

صد رحمت به صف نونوایی 😃

 

از بین دوستان چند نفری بود که همه درگیر گذر و این حرفا بودن..

 

ماشینو گذاشتم مرقد امام!

رفتم مترو..

 

حالا فکر میکردم من خیلی باحالم که دیگه اومدم از قم تا تهران دنبال پاسپورت و عجب همتی دارم و از این حرفا😄

 

اما تو اداره گذرنامه شهرری بادم خالی شد وقتی دیدم جوانی از سیستان و بلوچستان اومده تهران دنبال پاسپورتش 😅

 

تو دیگه کی هستی بابا دمت گرم..💐

 

دوباره از تهران پاس دادن برو قم..

 

رفتم مرقد که ماشینو بردارم

گفتم عرض ادبی محضر امام داشته باشم

 

این راه هموار کربلا رو مدیونشیم ❤️

 

راهی قم شدم..

 

بلکه فرداش گره باز بشه..

 

 

🔹ایام خوف و رجا_۵

 

اصحاب خراسانی ۸ قرار بود ۴:۳۰صبح فردا حرکت کنن🚖🚘🚖🚘🚖🚘🚖🚘

 

 اما کار من و دو سه نفر مثل من همچنان گره داشت..

 

دو کاروان متأهلی هم قرار بود کمی با تاخیر و جدا از هم حرکت کنن..🚎🚌

 

 

از اونجا که باید بالاخره صف ها خالی نمونه

همون تایمی که دوستان تو راه بودن ما هم اداره پست در صف بودیم 😭😊

 

اما همین سختی ها هم شیرینی خاصی داشت اما دیگه از شیرینی زیاد داشتم دندون درد می‌گرفتم 😂😂🙋‍♂✅

 

حس میکردم مشکل ما حل شده اما بقول حاج محمد آقا زارعی طیِّ طریق لازمه ❤️🏴

 

سه ساعت صف بودم تو پست!

آخر گفتن دادیم پستچی داره میبره در خونه ها😱😭😭😭😭😭😭😭

 

 

خدایا بسه دیگه..😄

ما اومدیم که نره در خونه

اونطور که تا شب میرسه دستمون 🙈

 

خلاصه به سرعت در حیاط اداره پست موتور پستچی رو توقیف کردیم 👮‍♂😁

و اصطلاحاً خفتش کردیم 😎😍

 

گذر موقت اربعین رو

 تحویل گرفتم ازش🤩🤩

و شاد و خندان😁 با درد کمر و پا رفتم پیش ماشین🚖

 

 

اما مثل اینکه ناف این سفر ما رو با سختی و پیچیدگی بریدن

 

برای همین وقتی جلو اداره پست رسیدن کنار ماشین با داستان جدیدی روبرو شدم 😬😫

 

البته هزار الحمدلله علی کل حال..

 

 

تو روایت روز اول میگم براتون از جلوی اداره پست‌‌..🤔

 

#سفرنامه‌اربعین۲

 

▪️ @beytonabi_ir

گزارش 0
برای ارسال نظر وارد شوید و یا ثبت نام کنید.

comments نظرات

هنوز نظری ارسال نشده است.
جدیدترین محبوب ترین داغ ترین
تمام حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به حسینیه بیت النبی می باشد.