ششم محرم 95 حاج منصور ارضی :
👇👇👇👇👇👇👇👇👇
با خدا هستيم يعني با حسین
می کُشد با عشق خود ما را حسین
در مقام خود خدایی می کند
می نشیند بر زمین هر جا حسین
آبروی نوکرش را می خرد
پیش چشمان همه تنها حسین
در غم و اندوه آرامم نکرد
هیچ ذکری غیر ذکر یا حسین
می برد بالا مرا در روضه اش
بیشتر از قوس اَوْ ادنی حسین
خلقت ما از دعای فاطمه است
لا مؤثر ، فِی الوجود الّا حسین
کارها را با رقیه بسته اند
اهل بیت مصطفی حتی حسین
نامة اعمالمان را تا کنید
راه می آید خودش با ما حسین
با لباس مشکی ام دفنم کنید
روسفیدم می کند فردا حسین
کربلای من گره خورده به هم
می زند تا اربعین امضا حسین
از مدينه آمدم تا كربلا
چون حسن آورده من را تا حسين
سفره دار سفره زهرا حسن
روضه خوان روضه زهرا حسين
گر مهیا میشوند امروز حیدر زاده ها
دم به دم جان میدهند از ترس خیبر زاده ها
ابتران ماتند از رزم پیمبر زاده ها
عالمی دارند عمو ها با برادر زاده ها
شیر غران بنی هاشم به میدان میزند
یا امام مجتبی!قاسم به میدان میزند
وقت رزمش لرزشی در آسمان انداخته
هیبت او لشگری را از زبان انداخته
هفت ضربه هفت سر از کوفیان انداخته
روی تن ها یک به یک خط و نشان انداخته
میمنه تا میسره آمد حسن تکبیر گفت
نعره ان تنکرونی زد! حسن تکبیر گفت
لا فتی الا علی! آمد مثل را زنده کرد
حال و احوال حسن بین جمل را زنده کرد
آنقدر شمشیر زد خیر العمل را زنده کرد
پیش چشمان همه روح اجل را زنده کرد
هرکسی آمد به جنگش بی مدارا زد زمین
قاسطین و ناکثین و مارقین را زد زمین
دوره اش کردند دوران بلا آغاز شد
دیگر از هر سمت کار سنگها آغاز شد
انتقام از قاسم بن المجتبی آغاز شد
مادرش در خیمه ها افتاد تا آغاز شد
بی زره بودن بلایی بر سرش آورده است
یک نفر با نیزه از مرکب بلندش کرده است
بر زمین افتاده هر اسبی زرویش رد شده
استخواهایش اسیر عده ای مرتد شده
آه با پهلوی قاسم یک قبیله بد شده
قد کشیده قد کشیده قد کشیده مد شده
سینه اش مثل ضریح است و دخیلش نیزه هاست
هرکجای پیکرش را که ببینی جای پاست
تازه داماد بنى هاشم
مى رود قاسم (٢)
ياحسن گويان شده عازم
مى رود قاسم (٢)
گل پيرهن ، خيبر شكن
حيدرى دارد مى آيد ابن الحسن
جانم حسن (٤)
***
روي سربندش كلام حق
هو على حق (٢)
مى زند سر از تن ازرق
هو على حق (٢)
خير العمل ، بر لب عسل
زنده شد جنگاوريه شير جمل
جانم حسن (٤)
***
ناله ممتد كشيدم من
قد كشيدم من (٢)
درد بى حد را كه ديدن من
قد كشيدم من (٢)
آه اى عمو ، شد زير و رو
پيكر من زير سم اسب عدو
جانم حسن (٤)
صوت : شب ششم محرم 95_مدح و روضه_با خدا هستيم يعني با حسین
-----------------------------------------------------------------
هر چه برسد بر سر این شهر عجب نیست
وقتی ز غمش جان کسی هیچ به لب نیست
اصلاً شده یکبار هم از خویش بپرسی
آقا وسط منتظران از چه سبب نیست
تاریک شدن قسمت ما بوده همیشه
بی ماه رخش روز، کم از نیمه شب نيست
ما نوکر و ما منتظر و بنده نبودیم
ای کاش بفهمیم گدايى به لقب نیست
هر چند شکستیم دلش را همه ى عمر
صد شکر که روزی ده ما اهل غضب نیست
ای کاش همیشه درِ این خانه بمانیم
روزی خور اغیار شدن شرط ادب نیست
وقتی نمک سفره ما تربت اعلاء است
بیمار نداریم نیازی به مطب نیست
جوری عطش افتاد به جان شه بى سر
دریا به خدا مرهم این خشکی لب نیست
از همان دور عمو دید تنش آشفته
تا بیاید به سراغش بدنش آشفته
جایی از جسم بهم ریخته اش سالم نیست
سینه اش خرد سرش زخم تنش آشفته
استخوان بندی قاسم چه بهم ریخته است
دل زهرا ز بهم ریختنش آشفته
بی زره بود و کفن پوش به لشکر زده بود
دشمن از صوت انا عبدالحسنش آشفته
پاره ی ماه حسن بین عدو گیر افتاد
دست و پایی زد و شد انجمنش آشفته
بد گرفتار در آن مکر بنی مروان شد
از چنین حیله حسین و حسنش آشفته
صوت : شب ششم محرم 95_مناجات و روضه_هر چه برسد بر سر این شهر عجب نیست