شب پنجم محرم 95 حاج حسین سازور :
👇👇👇👇👇👇👇👇👇
بر روی خاک بال و پر خویش میزند
دارد دوباره او به سر خویش میزند
طفل یتیم حس یتیمی نداشته
حالا عجیب بر جگر خویش میزند
جان عمو نه جان پدر او شنیده بود
خود را به خاطر پدر خویش میزند
عمه رها نمی کند و طفل دائما
بوسه به دست همسفر خویش میزند
عمه هم از حرارت او داد می کشید
از اتشش به دور و بر خویش میزند
با التماس گفت ببین خورد بر زمین
دارد به خاک ها کمر خویش میزند
صیاد امدست با هر چه نیزه هست
بر روی صید محتضر خویش میزند
از هر قبیله طایفه ای ریخته سرش
یک پیر مرد با پسر خویش میزند
عمه نگاه کن چقدر روی صورتش
یک نا نجیب با سپر خویش میزند
عمه حریف بی کسی او نمی شود
از بس که ناله از جگر خویش میزند
چسبیده است سینه به سینه به دلبرش
افتاده است پیکر او روی پیکرش
روی هزار و نهصد و پنجاه زخم بود
از تیغ و داس و نیزه و خنجر سراسرش
افتاد و نیزه ها همه رفتند در تنش
بیرون زدند تک تکش از سمت دیگرش
یک بال که جدا شده افتاده یک طرف
یک بال هم سخت شکستست با پرش
در گوش او عمو چقدر گفت جان من
او هم جواب داد عمو جان با سرش
افتاده است روی عمو باز میزنند
در هم کنند دو تا بدن را در اخرش
این بار هم سه شعبه وای وای حرمله
نزدیک شد درست زند زیر حنجرش
پاشید خون گرم گلو وای بر عمو
میریخت از محاصن سرخ معطرش
از سمت پا گرفت کسی طفل را کشید
از سمت سر نشست حرامی به خنجرش
صوت : شب پنجم محرم 95_نوحه_بر روی خاک بال و پر خویش می زنم
---------------------------------------------------------------------------------------
منم ده ساله ولی عبد الله بریزم خونم به پای تو ای شاه
خون شیر جمل در رگ من جاری
غم مخور امدم از حرم به یاری
تا کنم بر تنهایی تو کاری
میزنم بر دل این بیابان
میرسانم خودم را عمو جان
شاه عالم بی سپاهی
از چه بین قتلگاهی
یابن الزهرا عمو جانم
******
زمین خوردی تو ز مرکب دیدم
به چشم گریان ز خمیه رسیدم
دیدم افتاده ای ای عمو در گودال
زیر چکمه عقیق لبت شد پا مال
بسکه خون میرود جسم تو شد بی حال
امده سوی تو تیغ دشمن
دست خود را سپر میکنم من
مرا روی سینه دیدن
با یک ضربه سر بریدن
یابن الزهرا عمو جانم
صوت : شب پنجم محرم 95_نوحه_منم ده ساله اما عبدالله
---------------------------------------------------------------------------------------
عبد اللهم من عاشق ثار اللهم
والله لا افارق عمی
مگو که هستم بی پسر
دست و سرم تو را سپر
هستم سرا پا مست تو
تا پای جان پا بست تو
ای مقتلم اغوش تو
جان و دلم مدهوش تو
از خیمه دل بریده ام
تا قتلگه دویده ام
وقتی رسیدم با جنون
دیدم تنت را غرق خون
خود را رساندم ان میان
دیدم هجوم کوفیان
با ان لبان تشنه ات
دیدم به زیر دشنه ات
یم نیزه بر حلقت رسید
خون از گلویت می چکید
مانند من کو محرمت
چون من که دیده در همت
در اخرین لحظه عمو
بودی تو در چنگ عدو
دیدم رخ نورانی ات
یک سنگ بر پیشانی ات
سه شعبه بر پهلوی تو
با این رگ بریده ام
من حنجرت بوسیده ام
در غربت و تنهایی ات
دیدم دل دریایی ات
صوت : شب پنجم محرم 95_شور_عبداله ام عبداله ام من عاشق ثاراله ام