حجت الاسلام والمسلمين مصطفی قنبرپور ( واعظ)

۲۳ خرداد ۱۳۹۷ 887 0 نظر


حكمراني بر مدار عدالت و اخلاق و مردم
تاملي بر مشي اخلاقي و سياست ورزي حضرت علي (ع)

نويسنده: حجت الاسلام  والمسلمین مصطفي قنبرپور(پژوهشگر حوزه دین)
 
    بي شک حضرت علي(ع) والاترين نمونه يک انسان کامل است. تاريخ زندگاني اين امام معصوم(ع) مملو از ايمان، تقوا، فضيلت، علم، شجاعت، عدالت، آزادگي، فداکاري، سخاوت و استقامت در راه دين و انسانيت است. علي(ع) در ظل ايمان کامل به خداوند متعال توانست تمام درجات کمال را پيموده و به همه افتخارات واقعي انساني نائل آيد. علي بن ابيطالب(ع) مظهر عدل الهي بود و در زمان حکومتش به تمام بي عدالتي ها و ستمگري هاي خلافت هاي گذشته، پايان داد و بيت المال را بالسويه ميان مستحقان تقسيم کرد و حتي خود و فرزندان و برادرش- عقيل- را در سهميه بيت المال با کوچک ترين افراد رعيت فرق نگذاشت و به طلحه و زبير که داعيه و انتظار اعطاي حکومت بصره و کوفه را داشتند از بيت المال بيش از سهم خودشان نداد و چون آنان را لايق زمامداري (بصره و کوفه) نمي ديد به حکومت شهرها منصوب نکرد. آنان وقتي در اتاق بيت المال نزد علي(ع) رفتند، شب بود. آن حضرت شمعي را خاموش و شمع ديگري را روشن کرد. آنان علت را جويا شدند، آن حضرت فرمود: شما با من کار شخصي داريد و من شمعي که متعلق به بيت المال بود، خاموش کردم.
    اميرالمومنين(ع) حتي براي يک ساعت هم اجازه نداد که معاويه ستمگر و بي ايمان بر حکومت شام باقي بماند و فوراً دستور عزل او را صادر کرد. درباره بذل و بخشش هاي بي رويه عثمان نيز فرمود: به خدا سوگند اگر بيابم که با بيت المال مسلمين بدون استحقاق، زن ها و دختراني را شوهر داده و کابين هايي که بسته شده و کنيزاني به افراد داده شده همه را برمي گردانم؛ زيرا در عدل وسعت و گشايش عمومي و اجتماعي است و هرکس عدالت برايش تنگ باشد پس جور و ستم براي او ناملايم تر خواهد بود.
    پس از قتل عثمان، مردم به خانه حضرت علي(ع) هجوم آوردند که با آن حضرت بيعت نمايند ولي آن حضرت چندان علاقه اي به خلافت و حکومت ظاهريه از خود نشان نداد. ابن اثير مي نويسد: «علي نياز و علاقه اي به حکومت شما ندارد و هرکس را شما انتخاب کنيد من هم از او تبعيت خواهم کرد. اما مردم مصرانه خواهان پذيرش خلافت از سوي آن حضرت شدند.» (بحار الانوار به نقل از انديشه هاي اسلامي ج يک، ص 606، دکتر حسن روحاني)
    اميرالمومنين(ع) بعد از اصرار مردم، حکومت و خلافت را بدين شرط پذيرفت که بتواند «عدالت» را در جامعه مستقر کند. تاکيد اميرالمومنين(ع) در آغاز امر بر مساله «عدالت» اين نکته را به اثبات مي رساند که مهم ترين هدف اميرالمومنين(ع) از پذيرش حکومت، استقرار عدل و داد و مبارزه با ظلم و انحراف در جامعه اسلامي بود. امام(ع) فرمود: اگر من خلافت را پذيرفتم و شما با من بيعت کرديد آنگاه ديگر من تابع هوي و هوس کسي نخواهم بود. علي مجري قانون است و نه مجري هواهاي نفساني افراد. (انديشه هاي اميرالمومنين(ع) در خطبه 92 نهج البلاغه)
    و در مورد بيعت مي فرمايد: «مرا واگذاريد و ديگري را به دست آريد، زيرا ما به استقبال حوادث و اموري مي رويم که رنگارنگ و فتنه آميز است و چهره هاي گوناگون دارد و دل ها بر اين بيعت ثابت و عقل ها بر اين پيمان استوار نمي ماند، چهره افق حقيقت را (در دوران خلفاي گذشته) ابرهاي تيره فساد گرفت و راه مستقيم حق ناشناخته ماند. آگاه باشيد اگر دعوت شما را بپذيرم، بر اساس آنچه که مي دانم با شما رفتار مي کنم و به گفتار اين و آن و سرزنش کنندگان گوش فرا نمي دهم.»
    شکي نيست که امام علي(ع) از طرف خدا به وسيله پيامبر اکرم(ص) در غدير خم به امامت منصوب شد و يکصد و بيست هزار نفر حاجي از سراسر بلاد اسلامي در غدير خم به امر خدا و ابلاغ پيامبر اسلام(ص) با امام بيعت کردند.
    اما پس از بيست و پنج سال انحراف سياسي مردم در خلافت و تغيير ارزش ها، امام در اين سخنراني اتمام حجت مي کند و مي فرمايد: «مرا واگذاريد!» يعني شما تحمل حکومت عدل را نداريد. امام(ع) طلحه و زبير را در پيشاپيش جمعيت مي ديد که فرياد بيعت سر مي دهند و مي دانست که آنان از نخستين گروه هاي آشوب طلبي هستند که پس از چند ماه جنگ جمل را بر آن حضرت تحميل خواهند کرد. (نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتي، پاورقي خطبه 92، ص 123).
    در سال 36 هجري به هنگام عزيمت به شهر بصره، جهت جنگ با ناکثين در سرزمين ذيقار (ميان کوفه و واسط)، ابن عباس گفت که وارد بر آن حضرت شدم و آن حضرت کفش کهنه خود را وصله مي زد، حضرت به او فرمود: اين کفش من چند مي ارزد؟! ابن عباس گفت: قيمت ندارد! حضرت قسم ياد کرد: به خدا اين کفش بي قيمت، نزد من از حکومت بر شما محبوب تر است؛ مگر آنکه بتوانم در حکومت خود اقامه حقي کنم يا باطلي را دفع نمايم. (نهج البلاغه، فيض الاسلام، ص 102).
    نمونه ديگر از عدالت و آزادي حضرت علي(ع) در نهج البلاغه آمده است که يک زن مسلمان و غيرمسلمان که مورد ظلم و تعرض واقع شده بودند، علي(ع) در اين مورد مي فرمايد: «اينک مرد غامدي (سفيان بن عوف غامدي) از سرداران معاويه و اهل يمن و از قبيله غامد است با لشکرش وارد شهر انبار شده و فرماندار من «حسان بن حسان بکري» را کشته و سربازان شما را از مواضع مرزي بيرون رانده است. به من خبر رسيده که مردي از لشکر شام به خانه زني مسلمان و زني غيرمسلمان (يهوديه) که در پناه حکومت اسلام بوده وارد شده و خلخال و دستبند و گردنبند و گوشواره هاي آنان را به غارت برده اند، در حالي که هيچ وسيله اي آنان براي دفاع جز گريه و التماس کردن نداشته اند. لشکريان شام با غنيمت فراوان رفتند، بدون آنکه حتي يک نفر از آنان زخمي بردارد يا قطره خوني از او ريخته شود، اگر براي اين حادثه تلخ، مسلماني از روي تاسف بميرد، ملامت نخواهد شد و از نظر من سزاوار است. شگفتا، شگفتا! به خدا سوگند اين واقعيت، قلب انسان را مي ميراند و دچار غم و اندوه مي کند. (نهج البلاغه، محمد دشتي، قسمتي از خطبه 27، ص 51).
    اين همه ناله و اظهار درد که اميرمومنان(ع) در اين خطبه مي کند براي آن است که يک زن مورد ظلم و ستم واقع شده و حتي آن حضرت به خاطر يک زن يهوديه و مظلوميت او رقت نمود و قلب بشردوست علي(ع) را به ناله کردن وادار کرده است.
    به خدا سوگند! اگر به علي(ع) مجال داده بودند و جنايتکاران آن حضرت را خانه نشين نمي کردند و سرانجام به شهادت نمي رساندند و حکومت به دست آن حضرت بود، جهان را پر از عدل و داد کرده بود و نقطه اي از جهان نبود مگر آنکه عدل اميرالمومنين(ع) آن را فرا گرفته بود.
    علي بن ابيطالب در برابر سخت ترين آلام و مصائب زندگي، بردبار و صابر بود ولي تجاوز ستمگران و ناله مظلومان، علي(ع) را ناراحت و متاثر مي کرد. علي(ع) داراي صفاتي متضاد بوده که امکان ندارد آن صفات در يک انسان جمع گردد زيرا نوابغ جهان هريک از جهتي داراي نبوغ بودند. بوعلي سينا در اين باره مي گويد: «هرگز نديدم فيلسوفي را که در عين برخورداري از «علم» بهره مند از «شجاعت» هم باشد مگر علي بن ابي طالب(ع)» زيرا حساب فلسفه و شجاعت بسيار تفاوت دارد و جمع بين شجاعت و فلسفه کاري بسيار دشوار است و اين موضوع در وجود مقدس علي بن ابيطالب(ع) به حد کمال وجود داشت. يا اينکه خطابه يک خطيب ديني بواقع با يک خطيب سياسي فرق مي کند. اما اين هر دو در وجود علي(ع) به حد اکمل جمع شده است؛ چنانچه در خطبه همام که از اصحاب و عاشقان اميرمومنان علي(ع) بود و اين خطبه نيز مانند ديگر خطبه هاي آن حضرت از شاهکارهاي فن ادب به شمار مي آيد و در حقيقت صفات متقين حقيقي را آن حضرت بيان مي کند. خلاصه اينکه در باب منحصر به فرد بودن حضرت علي(ع) مي توان گفت:
    صبر بسيار ببايد پدر پير فلک را
    تا دگر مادر گيتي چو تو فرزند بزايد
    درباره عدالت و مبارزه با ظلم بايد به آخرين وصيت آن حضرت که در شب بيست و يکم ماه رمضان سال چهلم از هجرت در حالي که در بستر قرار گرفته و فرزندان عزيزش با چشمي گريان دور او جمع شدند، پرداخت که آن حضرت بعد از آنکه آنان را سفارش به تقوا نمود؛ «اوصيکما بتقوي الله» سرانجام فرمود: شما را به تقواي الهي توصيه مي کنم و پيوسته يار مظلوم و دشمن ستمگر باشيد و براي روز بازپسين کار کنيد.
   

گزارش 0
برای ارسال نظر وارد شوید و یا ثبت نام کنید.

comments نظرات

هنوز نظری ارسال نشده است.
جدیدترین محبوب ترین داغ ترین
تمام حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به حجت الاسلام والمسلمين مصطفی قنبرپور ( واعظ) می باشد.