اگر حضرت مهدى عليه السلام از سنۀ ٢۵۵ تا به حال در قيد حيات باشد قهراً عمرى بيش از هزار سال خواهند داشت، آيا اين طول عمر را مىتوان قبول كرد؟ و آن را با قوانين و قواعد طبيعى منطبق ساخت؟ و آيا مدارك و ادّلۀ اسلامى آنرا تأييد مىنمايد؟
بعضى از اهل سنت مىگويند: مهدى موعود در نزديكى ظهور، بهدنيا مىآيد و در آن عصر و زمان متولد مىگردد. و گاهى مشاهده مىشود كه بعضى از اين آقايان بدون تأمل و دقّت در اين مسئله حملهاى شديد به شيعه كرده و آنها را به جهل و نادانى نسبت دادهاند و گفتهاند: چگونه مىتوان به يك چنين مسئلۀ عجيب و غريب يعنى طول عمر معتقد شد؟ منتهى فقط به استبعاد و استعجاب اكتفاء نموده و هرگز براى مدّعاى خود دليلى اقامه ننمودهاند.
اوّلاً: عجيب بودن چيزى نمىتواند دليل بر امتناع و محال بودن آن چيز شود، بسيارى از امور است كه بهمراتب عجيبتر از طول عمر است ولى به آن معتقد هستيم مثلاً خلقت انسان از خاك و نطفه و القاء روح به آن. منكرين معاد، بازگشت انسان را عجيب دانستند و گفتند: «إِذٰا مِتْنٰا وَ كُنّٰا تُرٰاباً وَ عِظٰاماً أَ إِنّٰا لَمَبْعُوثُونَ» واقعه: ۴٧ هنگامى كه ما مرديم و خاك و استخوان شديم آيا برانگيخته خواهيم شد؟ ! و يا احياناً استخوان پوسيده را در قبرستان پيدا مىكردند و بهدست مىگرفتند و با استعجاب زيادى مىگفتند: «مَنْ يُحْيِ اَلْعِظٰامَ وَ هِيَ رَمِيمٌ» يس: ٧٨ چه كسى اين استخوانها را زنده مىكند در حالىكه پوسيده است؟ !
قرآن در جواب اين افراد مىگويد: «يٰا أَيُّهَا اَلنّٰاسُ إِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِنَ اَلْبَعْثِ فَإِنّٰا خَلَقْنٰاكُمْ مِنْ تُرٰابٍ. . .»حج: ۵ .اى مردم اگر در رستاخيز شك داريد ما شما را از خاك آفريديم در واقع مىگويد استعجاب، دليل بر انكار قيامت نخواهد شد زيرا از وقوع قيامت و بازگشت انسانها در عالم آخرت عجيبتر خلقت انسانها از خاك و از عدم است، روزى كه خاك بوديم خداوند قادر متعال به ما لباس وجود پوشاند و به ما چشم و گوش و زبان داد و نيروى فكر و شعور و عقل مرحمت كرد حال كه به اين مرحله رسيديم براى بار دوّم نمىتواند ما را براى روز بازپسين برگرداند؟ !
اصولاً اسرار و راز و رمز خلقت براى بشر معلوم نشده نيروى الكتريسته كه از آن فوايد فراوان برده مىشود در متن اين خلقت بوده است امّا پس از قرنها مردم به وجود آن پىبردند و اگر به آنها گفته مىشد كه نيرويى در آينده كشف مىشود كه هم آب را مبدّل به يخ مىكند و هم آنرا بهجوش مىآورد و هم روشنايى مىدهد و هم نيروى محرّكه مىشود و. . . انكار مىكردند. امروزه بعضى گمان مىكنند كه بشر به بام علم و صنعت قرار گرفته و از يك سو دل اتم را شكافته و از سوى ديگر كهكشانها را مشاهده مىكند و فاصلۀ بين اجرام سماوى را اندازهگيرى مىكند. امّا اهل بينش و دانش اعتراف مىكنند كه ما آگاهى و علم ناچيزى نسبت به خلقت داريم و به تمام اَسرار و شگفتىهاى جهان خلقت آگاه نيستيم. دانشمند محقّقى كه ساليان دراز پيرامون اسرار خلقت بدن و جسم انسان مطالعه مىكند و عمر خود را در اين راه بهكار مىگيرد كتابى تحت عنوان (انسان موجود ناشناخته) مىنويسد بنابر اين چگونه مىتوان به مجرّد اينكه چيزى در نظر ما عجيب آمد آنرا انكار كنيم؟ قرآن به تمامى انسانها، نوابغ و صاحبان فكر و انديشه خطاب مىكند و مىفرمايد:
«وَ مٰا أُوتِيتُمْ مِنَ اَلْعِلْمِ إِلاّٰ قَلِيلاً» اسراء: ٨۵
جز اندكى از دانش به شما داده نشده است.
اين جمله را آنگاه مىفرمايد كه از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله از حقيقت روح سؤال مىشود در جواب گفته مىشود روح از عالم اَمر و فرمان الهى است و شما از دانش اندكى بهرهمند گرديدهايد. يعنى انسان از حقيقت خود و روح و نفس خود كه شبانه روز با آن عجين است بى خبر است چه رسد به اسرار مخلوقات و جهان خلقت. و با وجود آگاهى اندكِ انسان از راز و رمز جهان خلقت چطور مىتواند چيزى را كه باعث تعجب او گرديده، انكار كند و آنرا نفى نمايد ؟ امروز اَبدانى را در قبر مشاهده كردهاند كه صاحبان آن هزار سال است از دنيا رفتهاند و بدن آنها تازه و سالم مانده مثل قبر جابر بن عبد اللّٰه انصارى و شيخ صدوق و حر بن يزيد رياحى و. . . ، آيا علم مىتواند به علت آن واقف گردد؟ ! و آيا بقاء ابدان اين افراد با اينكه بدن در عرض چند روزى متلاشى مىشود و از استخوانهاى او هم باقى نمىماند امر عجيبى نيست؟ !
مسئلۀ طول عمر و حتى نگه داشتن انسان را در شرايط و نشاط جوانى از مدّتها پيش مورد توجّه اطبّا و صاحبان فكر و انديشه قرار گرفته و پيرامون آن آزمايشها، و مقالات فراوانى از خود بهجاى گذاردند، و تا كنون كسى طول عمر و طولانى نمودن آن را محال و غير ممكن ندانسته است.
دكتر فورد نوف يكى از مشاهير پزشكان كه راجع به امكان طولانى كردن عمر و تازه كردن جوانى در روى حيوانات آزمايشهاى فراوانى نموده مىگويد: ششصد آزمايش موفقيّتآميز انجام دادهام و اطمينان مىدهم كه در آيندۀ نزديك تجديد قواى پيران و برطرف ساختن گرد و غبار سالخوردگى و خميدگى قامت آنها عملى خواهد شد، چنانچه ديررس ساختن پيرى و طولانى كردن عمر با حفظ صحّت قلب و مزاج تا آخر عمر بلكه تغيير صفات و شخصيّات و عادات ممكن خواهد شد. (1)
زيست شناس معروف فرانسوى (بلوفر) در ضمن مطالعات مداوم خود پيرامون زنبور عسل متوجۀ مسئلۀ حيرت انگيزى شد و آن طولانى بودن عمر ملكۀ زنبوران (يعنى عمر ملكه چهار صد برابر عمر ديگر زنبوران است) آن هم توأم با نيرومندى و جوانى. وى در ضمن مطالعه دريافت كه ملكۀ زنبوران از خوراك مخصوصى كه توسط كارگران فراهم مىآيد در تمام عمر تغذيه مىنمايد در صورتى كه ديگر زنبوران فقط در سه روز نخستين زندگى خود از اين مائدۀ اسرارآميز برخوردارند. آقاى بلوفر اين زيست شناس فرانسوى با مطالعات شبانه روزى خود براى رسيدن به رمز طول عمر ملكه و بالاخره با تجارب ١۴ سالۀ خود ثابت كرد كه علّت طول عمر ملكۀ زنبوران همان شهد شاهانه است كه از موّاد مخصوص (مثل كربن، هيدروژن، ازت، و ويتامين ب و. . .) تركيب شده و حتى از اين تركيبات، مادّهاى بنام (آپى سرم) ساخت و با تجويز آن در اشخاص فرسوده و پيران به نتايج حيرت آورى دست پيدا كرد.
(بلوفر) با اتكاء بر صدها تجربه اعلام داشت كه تأثير شهد شاهانه در انسان گو اينكه از پيرى جلوگيرى نمىكند ولى دوران جوانى را طولانى و توأم با تندرستى و نيرومندى مىسازد.(2)
چطور حيوانى همچون زنبور عسل بتواند براى طولانى شدن عمر ملكۀ خود به غذائى دست بيابد كه عمر ملكه را به چهار صد برابر عمر عادى زنبوران افزايش دهد امّا نسبت به انسان كه اشرف مخلوقات است و آن هم حجت خدا كه داراى علوم خدادادى مىباشد؟ از استفادۀ غذائى كه عمر او را طولانى كند جايز ندانيم؟ ! بعضى از دانشمندان بر اساس آزمايشهائى كه روى مگسهاى ميوه انجام دادهاند عمر آنها را به نهصد برابر افزايش دادهاند.(3) اگر چنين آزمايشى با موفقيت بر روى انسان داده مىشود و عمر طبيعى انسان را هشتاد سال بگيريم به هفتاد و دو هزار سال خواهد رسيد.(4) پس امكان عادى طول عمر در جهان علم صد در صد مورد قبول و غير قابل انكار است.
نه فقط در انسان، افرادى ديده شده كه از عمر طولانى و غير عادى برخوردار شدند، در ساير موجودات زنده مانند نباتات و حيوانات نيز افرادى ديده شده كه از ساير انواع خود عمرهاى طولانىترى پيدا كردهاند. مثلاً در كالفرنيا درخت كاجى است به طول سيصد قدم كه محيط آن سى قدم مىباشد و عمرش شش هزار سال است و يا ماهىهائى در اقيانوس اطلس در شمال اروپا ديده شده كه عمر آنها را سه مليون سال برآورد كردهاند و مارهائى كه عمر چند هزار ساله دارند. (5)
وجود افراد استثنائى نشان مىدهد كه براى عمر افراد، حد و مرزى كه تخلّفناپذير باشد وجود ندارد، درست است كه اكثر انسانها قبل از صد سالگى مىميرند، ولى مأنوس بودن ما به اين مقدار از عمر دليل نمىشود كه تجاوز از صد سال امكان ندارد زيرا افراد زيادى ديده شده كه صد سال بيشتر زندگى كردهاند. وجود انسانهاى صد وپنجاه ساله و صد و هشتاد ساله و دويست ساله كه حتى در عصر خودمان گه و گاه يافت مىشوند دليل روشنى است بر اينكه عمر انسان حدّ و مرزى ندارد، زيرا فرق نمىكند كه انسان دويست سال زندگى كند يا دو هزار سال هر دو نامأنوس و غير متعارف است.
عمر طولانى از نظر تاريخ مورد تأييد است زيرا تاريخ افراد زيادى را نشان مىدهد كه از عمر طولانى برخوردار شدهاند يكى از كتابهائى كه در خصوص اشخاص معمّرين نوشته شده و از مآخذ و مصادر و كتب تراجم و رجالى به شمار مىآيد كتابى است كه ابو حاتم سجستانى متوفاى ٢۵٠ به نام (المعمّرون) تأليف كرده و نيز كتاب (الآثار الباقيه) تاليف ابو ريحان بيرونى و نيز مسعودى مورخ مشهور عدهاى از افراد را كه داراى طول عمر بودند در كتاب خود نام برده از جمله: آدم ٩٣٠ سال - شيث ٩١٢ سال - انوش ٩۶٠ سال - قينان ٩٢٠ سال - مهلائل ٧٠٠ سال - لوط ٧٣٢ سال - ادريس ٣٠٠ سال - متوشالح ٩۶٠ سال - نوح ٩۵٠ سال - ابراهيم ١٩۵ سال - كيومرث ١٠٠٠ سال - جمشيد ۶٠٠ يا ٩٠٠ سال - عمر بن عامر ٨٠٠ سال و عاد ١٢٠٠ سال.(6)
از تورات فعلى كه حجت است بر ملت يهود و نصارىٰ نام عدهاى از معمّرين از قبيل آدم ٩٣٠ سال - شيث ٩١٢ سال - انوش ٩٠۵ سال آمده است. و از همه مهمتر و يقين آورتر قرآن مجيد است كه با صراحت خبر از عمر طولانى برخى از انسانها و يا غير انسانها داده است مثلاً در رابطه با حضرت نوح مىفرمايد:
«وَ لَقَدْ أَرْسَلْنٰا نُوحاً إِلىٰ قَوْمِهِ فَلَبِثَ فِيهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلاّٰ خَمْسِينَ عٰاماً فَأَخَذَهُمُ اَلطُّوفٰانُ» عنكبوت: ١۴
.ما نوح را به سوى قومش فرستاديم و او در ميان آنان نهصد و پنجاه سال درنگ كرد و سرانجام طوفان آنان را فرا گرفت
و بنابر بعضى از احاديث، عمر حضرت نوح در زمان رسالت و اضافه نمودن عمر ايشان در قبل از رسالت و بعد از طوفان به ٢۵٠٠ سال مىرسد و ظاهر آيه هم اين است كه زمان رسالت نوح در بين قوم خود تا فرا رسيدن طوفان ٩۵٠ سال بوده است. و نيز در رابطه با حضرت عيسى مىفرمايد:
«. . . وَ مٰا قَتَلُوهُ يَقِيناً * بَلْ رَفَعَهُ اَللّٰهُ إِلَيْهِ وَ كٰانَ اَللّٰهُ عَزِيزاً حَكِيماً * وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ اَلْكِتٰابِ إِلاّٰ لَيُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ» نساء ١۵٧ و ١۵٨ و ١۵٩.
«قطعاً عيسى را نكشتند بلكه خدا او را به سوى خود بالا برد و خداوند توانا و حكيم است و هيچيك از اهل كتاب نيست مگر اينكه قبل از مرگش به او ايمان مىآورد.»
در ذيل اين آيه رواياتى از عامه و خاصه رسيده كه در زمان ظهور حضرت مهدى عليه السلام، حضرت عيسى از آسمان نزول مىكند و اهل كتاب بهطور عموم به حيات و زنده بودن او ايمان مىآورند.مفسر بزرگ علامۀ طباطبائى مىنويسد(7) روايات پيرامون نزول عيسى عليه السلام در زمان ظهور مهدى عليه السلام بهطور مستفيض از عامه و خاصه نقل شده است. احمد حنبل و بخارى و مسلم و بيهقى نقل مىكند كه قال رسول اللّٰه صلى الله عليه و آله: كَيْفَ أنْتُمْ اِذٰا نَزَلَ فيٖكُمْ اِبْنُ مَرْيَم وَاِمٰامُكُمْ مِنْكُم؟ چگونه است حال شما آن موقعى كه پسر مريم يعنى حضرت عيسى از آسمان نزول كند و در ركاب مهدى و نماز جماعت ايشان شركت كند و امام از شما باشد كه اشاره به اين است كه حضرت عيسى اقتدا به حضرت مهدى مىكند و ايشان را يارى مىنمايد. از اين آيۀ شريفه و نيز روايات آن كاملاً استفاده مىشود كه حضرت عيسى زنده است و تا كنون بيش از دو هزار سال از عمر شريفش مىگذرد.
و نيز در رابطه با حضرت يونس مىگويد: «فَلَوْ لاٰ أَنَّهُ كٰانَ مِنَ اَلْمُسَبِّحِينَ * لَلَبِثَ فِي بَطْنِهِ إِلىٰ يَوْمِ يُبْعَثُونَ» صافّات ١۴۴. اگر يونس در شكم ماهى تسبيح ما را نمىكرد هر آينه در همان شكم ماهى تا قيامت باقى مىماند گرچه از آيه بهطور صراحت استفاده نمىشود كه آيا زنده باقى مىماند و يا همانجا مىمرد اما در بعضى از تفاسير آمده كه او زنده مىماند.
و در رابطه با ابليس بعد از تمرد او از سجده نمودن بر آدم و رانده شدن از درگاه ايزد متعال از پروردگار تقاضاى عمر طولانى آن هم تا قيامت نمود با اينكه عمر آنها قطعاً اين مقدار تداوم نداشته و الاّٰ از خداوند درخواست نمىكرد و خداوند متعال به او مهلت داد و فرمود: «إِنَّكَ مِنَ اَلْمُنْظَرِينَ» تو از مهلت داده شدهگانى منتهى تا وقت معلوم و معيّنى.
اگر بنا شود قرآن دربارۀ يك عنصر خبيث و اغواگر، طول عمر چند هزار سال را تأييد كند و از آن بهعنوان يك واقعهاى كه محقّق شده خبر دهد، چطور دربارۀ انسانى مانند ولىّ خدا و بندۀ شايستۀ إلهى غير ممكن است؟
سيد بن طاووس با بعضى از اهل سنت در رابطه با طول عمر امام زمان عليه السلام بحث مىكردند و آنها استعجاب مىكردند. به آنها فرمود اگر كسى بيايد و بگويد اى مردم من روى دجلۀ بغداد بدون وسيلۀ خاصى، راه مىروم، مردم تعجب مىكنند و قهراً جمع كثيرى براى تماشا كنار دجله مىروند و اگر مشاهده كردند كه راست مىگويد و روى آب بدون وسيله حركت مىكند و چنانچه شخص ديگرى همان ادعا را تكررا نمايد اين بار تعجب مردم كمتر مىشود و از اجتماع آنها در كنار دجله كاسته مىشود و اگر شخص ثالث و رابعى بيايد و همين ادعا را بكند تعجّب مردم منتفى مىگردد و كسى براى تماشا به كنار دجله نخواهد رفت. سپس سيد بن طاووس مىفرمايد: مسئلۀ طول عمر امام زمان از همين قبيل است چون شما اهل سنت در احاديث خود نقل مىكنيد ادريس زنده است و در آسمان است و خضر از زمان موسى و بلكه قبل از آن زنده است تا حال حاضر و عيسى بن مريم زنده است و در آسمان است آيا بعد از اين سه نمونه ديگر جاى تعجب است اگر بر اساس ادلّۀ گذشته معتقد شويم به طول عمر يكى از فرزندان و اوصياء پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله كه آن فرزند پيامبر مىآيد و شرق و غرب عالم را پر از عدل و داد مىكند و اگر بنا شود كه تعجب كنيم بايد از گسترش عدل و داد به دست حضرت مهدى عليه السلام آن هم بعد از پر شدن جهان از ظلم و جور تعجب كرد نه از طول عمر حضرت.(8)
و لذا بعضى از مشاهير و بزرگان اهل سنت بر اساس وجود افرادى از معمّرين كه نام آنها در قرآن و يا احاديث اسلامى آمده تصريح مىكنند كه طول عمر حضرت مهدى امرى است كاملاً قابل قبول مثلاً حافظ گنجى شافعى(9) براى اثبات طول عمر حضرت مهدى عليه السلام استدلال نموده به بقاء عيسى و خضر و إلياس و بقاء دجّال (10)و إبليس (11) كه به زودى كلام ايشان و ديگر علماء اهل سنت را در اين رابطه نقل خواهيم كرد.
فرد مسلمان و معتقد به قرآن مىداند كه آيات فراوانى در قرآن آمده كه مىگويد خداوند هر چه اراده كند انجام مىدهد و ملت يهود را سخت مذمت مىكند كه مىگويند دست خدا بسته شد (13) و مكرر گوشزد مىكند كه خداوند بر هر چيزى قادر است(14) و گاهى به مواردى اشاره مىكند كه خداوند بقاء و حفظ فردى را اراده كرده است. حال آنكه تمامى علل و اسباب ظاهرى در جهت نابودى او بودهاند، مثل حفظ يوسف در چاه و موسى در آب و ابراهيم در آتش و اسماعيل در وادى غير ذى زرع و برگرداندن پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله را به وطن خويش يعنى مكه مكرمه و پيروزى ايشان بر تمامى مشركان سرزمين حجاز.
در ميان اهل سنت افراد معدودى از قبيل ابن حجر و محب الدين خطيب هستند كه اصولاً سعى مىكنند فاصلۀ بين شيعه و سنى را زياد كنند و گاهى ديده مىشود كه اعتقاد به طول عمر حضرت را نسبت مىدهند به افرادى كه جاهلترين انسانها است(15) ؟ ! با اينكه عدّهاى از مشاهير و بزرگان اهل سنت اعتراف كردهاند كه مهدى موعود فرزند امام حسن عسكرى عليه السلام است.
برخى ديگر از آنها گفتهاند حضرت مهدى به دنيا نيامده و با شيعه موافقت ندارند امّا حملهاى به شيعه و اعتقاد آنها نكرده و اعتقاد به طول عمر را يك مسئلۀ غير ممكنى ندانستهاند. امروزه دشمنان اسلام سعى در فاصله انداختن بين شيعه و سنى دارند و برخى نيز آگاهانه يا نا آگاهانه به دنبال تحقق بخشيدن به آرمانهاى آنها قلم بهدست مىگيرند و به ايجاد فاصله و بغض بين شيعه و سنى مىافزايند. اگر اين افراد بر اساس مزدورى و عناد اينگونه مطالب را مىنويسند و دنبال مىكنند كه نمىتوان با آنها بحث و گفتگو نمود، و امّا اگر در جستجوى حقيقت هستند به آنها مىگوييم: شما مسلمانيد و معتقد به قرآن و خداوند را فَعّٰال مٰا يَشٰاء مىدانيد و ارادۀ او را حاكم بر همۀ عوامل طبيعى مىدانيد چطور جرأت نموده و اينگونه جسارت به گروهى از مسلمانان مىكنيد كه چيزى را مىگويند كه گذشته از اينكه از طريق قوانين طبى و تاريخى مورد تأئيد است از ديدگاه قرآن و روايات نيز مورد تصديق است و نمونه هائى كه در متن قرآن آمده و شما به آن معتقد هستيد و گاهى همان آيات را در نماز و غير نماز قرائت مىكنيد آيا بين اين اعتقاد شما و بين آن جسارتهاى شما منافاتى نيست؟ «فَاعْتَبِرُوا يٰا أُولِي اَلْأَبْصٰارِ» .
در بحث اثبات وجود مقدس حضرت مهدى عليه السلام گذشته از ادلّۀ عقلى و نقلى كه در مباحث قبل ملاحظه نموديد، دانستيم كه گروه فراوانى از اخيار و نيكان و احياناً از علماء ربّانى به خدمت حضرت رسيدند و با ايشان سخن گفتند و از اين طريق، مشكلات علمى و اجتماعى خود را حل نمودند كه حكايات آنان در كتب آمده و هر يك به تنهائى كافى است كه ما ايمان بياوريم به وجود آن حضرت تا چه رسد كه تعداد اينها از حدّ تواتر گذشته و تماماً خبر از ملاقات و ديدار حضرت مهدى عليه السلام دادهاند با وجود اينهمه افراد صالح و شايستهاى كه در طول تاريخ غيبت به محضر امام شرفياب شده، و يا به مقصد و مقصود خود نائل گرديدهاند ديگر چه جائى براى استعجاب نمودن از طول عمر حضرت مهدى عليه السلام باقى خواهد ماند.
گروه كثيرى از علما و بزرگان اهل سنت در اين عقيده با شيعه وحدت نظر دارند و مىگويند كه حضرت مهدى عليه السلام فرزند امام حسن عسكرى عليه السلام است و در سال ٢۵۵ هجرى به دنيا آمده است. عالم بزرگوار آية اللّٰه صافى در كتاب خود منتخب الأثر، نام ۶۵ نفر از علماء اهل سنّت را به همراه كتابشان ذكر كرده است. و چنانچه مشاهده مىشود بعضى طول عمر حضرت را امر عجيب و غريبى دانستهاند و معتقدين به آن را به جهل و نادانى نسبت دادهاند، بايد بدانيم كه اين كلام جسورانه، كلام و سخن افراد معدودى است و همانگونه كه قبلاً گفته شد، احتمال غرض ورزى و ايجاد شكاف و اختلاف افكندن بين شيعه و سنى در كلام آنها داده مىشود و الاّٰ بايد اين افراد، عدّۀ كثيرى از دانشمندان و فرزانههاى خود را به جهل و نادانى نسبت دهند.(16) و اينك مىپردازيم به نقل چند نفر از علماء عامه بر اساس نقل منتخب الأثر كه مهدى موعود را فرزند امام عسكرى عليه السلام دانستهاند و مىگويند: ولادت ايشان در گذشته واقع شده است.
١ - ابن صباغ مالكى در كتاب فصول المهمّة مىنويسد: ابوالقاسم محمّد، حجة بن الحسن در شهر سرّمن راى در نيمۀ شعبان سال ٢۵۵ هجرى به دنيا آمد از كنيزى به نام نرجس.
٢ - ابن خلكان در كتاب وفيات الاعيان مىنويسد، ولادت حضرت مهدى عليه السلام روز جمعه، نيمۀ شعبان سال ٢۵۵ هجرى بوده، و چون پدرش از دنيا رفت، ايشان پنج سالش بوده و نام مادرش خمط و يا نرجس بوده است.
٣ - ابن حجر هيثمى كه شافعى مذهب است در كتاب صواعق خود بعد از ذكر بعضى از حالات امام عسكرى عليه السلام مىنويسد أبى محمد فرزندى را غير از ابى القاسم محمد از خود باقى نگذاشت.
۴ - شيخ شمس الدين صاحب كتاب تاريخ كبير (17) و تذكرة الخواص راجع به مهدى موعود عليه السلام مىنويسد: (هو محمد بن الحسن بن على بن محمد بنعلى بن موسى الرضا بن جعفر بن محمد بن على بن الحسين بن على بن ابيطالب عليهم السلام) و بعد از اينكه نسب حضرت مهدى عليه السلام را به جدش على بن ابيطالب مىرساند مىگويد: كنيۀ ايشان ابو عبداللّٰه و ابو القاسم است و او حجّت و صاحب زمان و قائم و منتظر مىباشد و سپس به روايتى از رسول خدا صلى الله عليه و آله اشاره مىكند كه حضرت فرموده: اگر از دنيا باقى نماند مگر يك روز، فردى از اهل بيت من خواهد آمد و دنيا را پر از عدل و داد نمايد.
۵ - نورالدين دشتى كه حنفى مذهب است و صاحب كتاب شرح كافية و شواهد النبوّة است، ايشان گذشته از اينكه به ولادت ايشان از امام عسكرى اعتراف مىكند و مىگويد: ايشان حجة بن الحسن الامام الثانى عشر است مىپردازد به نقل حوادث عجيب و غريبى كه در هنگام ولادت ايشان رخ داده از قبيل جستن روى كندههاى پا و دستها را به سوى آسمان بلند كردن و چون عطسه مىكند، مىفرمايد: الحمد للّٰه رب العالمين و نقل كسيكه از امام عسكرى درخواست كرد امام بعد از شما كيست و ايشان به داخل اطاقى رفت و چون بيرون آمد يك پسر بچۀ سه ساله مثل ماه شب چهارده نورانى را در بغل گرفته و به آن شخص سائل نشان داد و فرمود: اگر نبود جايگاه خوبى كه نزد خدا دارى اين فرزند را به تو نشان نمىدادم. . .
۶ - شيخ حافظ ابو عبد اللّٰه گنجى صاحب كتاب البيان فى اخبار صاحب الزمان و كتاب كفاية الطالب فى مناقب امير المؤمنين على بن ابيطالب، بعد از اينكه تصريح مىكند به اينكه: حضرت مهدى فرزند امام عسكرى است مىنويسد: دليل بر بقاء و طول عمر حضرت مهدى، بقاء و طول عمر حضرت عيسى و الياس و خضر است كه از اولياء خدا هستند و نيز بقاء دجّال و ابليس است كه از دشمنان خدا هستند. . .
٧ - شيخ محى الدين اندلسى در فتوحات خود مىنويسد: خروج و قيام مهدى حتمى است بعد از آنكه زمين پر از جور و ظلم شود. و اشاره مىكند به روايت مشهور و معروف از رسول خدا صلى الله عليه و آله (لو لم يبق من الدنيا الاّٰ يوم واحد. . .) كه بالاخره مهدى عليه السلام مىآيد و جهان را پر از عدل و داد مىنمايد.
وى در ادامه مىگويد: مهدى از فرزندان فاطمه و نوادۀ حسين بن على است و فرزند حسن عسكرى است. . .
٨ - شيخ عبد الرحمان صاحب كتاب مرآة الاسرار و يكى از مشايخ صوفيّه در كتاب خود كه به زبان فارسى است مىنويسد: آن آفتاب دين و دولت، آن هادى جميع ملّت و دولت، آن قائم مقام پاك احمدى، امام بر حقّ ابو القاسم محمد بن الحسن المهدى قدس سره، وى امام دوازدهم است از ائمّۀ اهل بيت، مادرش امّ ولد بود، نرجس نام داشت ولادتش شب جمعه پانزدهم شعبان سنۀ خمس و خمسين و مأتين. .
٩ - شيخ محمد بن ابراهيم جوينى، شافعى مذهب بوده، در كتاب فرائد السمطين روايت دعبل خزاعى را از حضرت على بن موسى الرضا نقل مىكند. و سپس نقل مىكند كه امام رضا عليه السلام فرمود: امام بعد از من، فرزندم جواد تقى است و بعد فرزندش على الهادى النقى است و بعد فرزندش حسن عسكرى و بعد فرزندش (حُجة الْمَهدىٖ الْمُنتظر فيٖ غَيبَتِهِ، الْمُطٰاعُ فيٖ ظُهورِهِ) حجت حق مهدى است كه بايد در زمان غيبت او به انتظارش بود و در زمان ظهورش از او اطاعت و فرمانبردارى نمود.
١٠ - بهلول بهجت افندى قاضى و محقّق، صاحب كتاب (المحاكمة فى تاريخ آلمحمد) كه به زبان تركى نوشته و به فارسى ترجمه شده، در اين كتاب بعد از امامت اثنى عشر و بيان فضائل آنان مىنويسد: دوازدهمين امام در پانزدهم شعبانِ سالِ ٢۵۵ متولّد گرديد، و اسم مادرش نرجس است و او داراى دو غيبت مىباشد، غيبت صغرىٰ و غيبت كبرىٰ، و تصريح مىكند كه او زنده است تا خداوند به او اذن بدهد و ظاهر گردد و زمين را پر از عدل و داد كند، و ظهور ايشان مطلبى است كه تمامى مسلمانان بر آن اتفاق دارند و احتياجى به آوردن دليل نيست.
١١ - شيخ جلال الدين سيوطى در كتاب خود به نام (احياء الميّت بفضائل اهل البيت) مىنويسد يكى از ذرارى امام حسين، مهدى است كه در آخر الزمان مبعوث خواهد شد، سپس مىنويسد: امام اول على بن ابيطالب عليه السلام و نام يك يك ائمه را مىبرد تا مىرسد به امام يازدهم حضرت عسكرى، مىگويد: امام دوازدهم فرزند عسكرى است كه (محمد القائم المهدى) مىباشد و در رابطه با امام دوازدهم از پيامبر صلى الله عليه و آله و على عليه السلام و نيز از بقيه پدران ايشان كه همه از بزرگان بودهاند روايات داريم، و امام دوازدهم هم صاحب شمشير است و او قائم منتظر است.
١٢ - شيخ احمد جامى در اشعار خود مىگويد:
من ز مهر حيدرم هر لحظه اندر دل صفا عابدين تاج سر و باقر دو چشم روشنم
اين بود نمونهاى از كلمات علماء و بزرگان اهل سنت پيرامون ولادت حضرت مهدى عليه السلام و اعتراف آنان دربارۀ طول عمر حضرت مهدى عليه السلام و اينكه با داشتن نمونههائى در قرآن، جاى هيچگونه استعجاب و شكّ و ترديدى باقى نمىماند.
امام سجاد عليه السلام مىفرمايد: فيٖ الْقٰائِم سُنَةٌ مِنْ نوحٍ وَهِىَ طُولُ الْعُمْرِ ١قائم ما اهل بيت (يعنى حضرت مهدى موعود عليه السلام) يك خصلت و شباهت به حضرت نوح دارد و آن طول عمر آن حضرت است.
پی نوشت:
١) نويد امن و امان به نقل از مجلۀ كلّ شىء، و تفسير طنطاوى: ج ١٧، ص ٢٢۴.
2) نويد امن و امان به نقل از اطلاعات شماره ٨٩٣٠.
منبع: دوازده گفتار درباره دوازدهمین حجت خدا حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف , حسین اوسطی، ص157