حاج محمود کریمی

۸ مهر ۱۳۹۶ 16588 0 نظر

روضه

خطری می کنم از فتنه ی شیطان احساس

خطر خار جحیمی به روان گل یاس

در دل آل پیمبر همه افتاده هراس

شمر آورده امان‌ نامه برای عباس

زین مصیبت حرم پاک علی می‌لرزد

گوییـا مـلک خـدای ازلــی می‌لرزد

کیست عباس؟ امید دل خیرالناس است

کیست عباس؟ شرف عشق، ادب احساس است

شیشه را قصد شکار جگر الماس است

پاسدار حرم‌ الله اگر عباس است

به نگاهیش عدو در سقر آواره شود

جگر شمـر و امان ‌نامـه ی او پاره شود

باز دنیا به سوی حیدر کرار آمد

به سراغ قمر از راه، شب تار آمد

دل شب سوی حرم، شمر ستمکار آمد

به شکار دل عباس علمدار آمد

گفت: عباس! ببین! بخت، تو را همراه است

کـه امـان‌ نامه ی تــو خـط عبیــد الله است

چشم عباس که بر شمر ستمکار افتاد

پای‌ تا فرق چو آهی که برآید ز نهاد

گفت: ای کار تو بر آل پیمبر بیداد

به تو و خطّ و امان‌ نامه ی تو نفرین باد

دور شو! این همه افسانه مخوان در گوشم

بـه دو عـالم پسـر فاطمــه را نفــروشم

گفت ای لعل لبت تشنه، دلت دریایی

تا به کی پای تو در سلسله ی تنهایی؟

به تو زیبنده بود سروری و آقایی

حیف از قدر و جلالت که کنی سقایی!

تو امیری ز چه رو عبد برادر باشی؟

نزد مـا آی که فرمانده ی لشکر باشی

گفت روزی که اذان بر در گوشم خواندند

همگی بر رخم از اشک، گلاب افشاندند

مات و مبهوت به دیدار جمالم ماندند

همه دور پسر فاطمه‌ ام گرداندند

تا فـدای پسـر فاطمـه گردد هستم

پدرم اشک‌فشان بوسه زده بر دستم

گفت ما بوسه گذاریم به خاک پایت

تو یل ام‌ بنینی و قمر، سیمایت

چه نیازی به حسین و به بنی ‌الزهرایت؟

حیف باشد که ز هم قطع شود اعضایت!

عوض آنکه حسین، اشک برایت ریزد

باش با ما که زر سـرخ به پایت ریزد

گفت: خاموش که این بندگی ‌ام، آقایی ‌ست

مشک بر دوش گرفتم، شرفم سقایی‌ ست

باخبر باش که عباس، بنی‌ الزهرایی‌ ست

جگرم سوخته و چشم و دلم دریایی‌ ست

باشد از اسب، زمین خوردن من پروازم

هرچـه هستم به حسین ‌بن ‌علی سربازم

من جدا لحظه‌ای از آل‌ پیمبر گردم؟

بهر حفظ سر و جان دور ز دلبر گردم؟

پسر شیرخدا نیستم ار بر گردم

عشقم این است که دور علی ‌اصغر گردم

نیست بازیچه ی ماننـد تویی احساسم

دور شو! دور! زنا زاده! که من عباسم

ای فدای شرف دین و مرامت عباس!

کوثر از جام نبی باد به کامت عباس!

از ولادت به تو بالیده امامت عباس!

تا قیامت ز رُسل باد سلامت عباس!

تو به شهر دل یک خلق، امامت کردی

سربلند است قیامت کـه قیامت کردی

نه ز شمشیر نه از تیر، تو را واهمه بود

از ازل مرغ دلت شیفته ی علقمه بود

زائر پیکر صد پاره ی تو فاطمه بود

آب را با تو به دور حرمت زمزمه بود

کای شرار عطشت در جگر آب، عباس!

آب از شـرم لـب تشنه ی تو آب عباس!

آب ها تشنه ی داغ لب عطشان تواند

نخل‌ها سوخته و سر به ‌گریبان تواند

اشک‌ها وقف تو و زخم فراوان تواند

دست‌ها تا ابدالدّهر به دامان تواند

چه شـود تـا ز گنـه، نامـه ی او پاک کنند

«میثم» دلشده را در حرمت خاک کنند

 

یا علی! پهلوان رفته

ماه از آسمان رفته

جان نداریم جان ما رفته

رفته تا با شتاب برگردد

آب با مشک آب برگردد

قوم و فامیل زحمتش دادند

نیمه شب برگ دعوتش دادند

آشناهاش غربتش دادند

پیش زینب خجالتش دادند

یک امان نامه شرم سارش کرد

تا خود صبح بی قرارش کرد

 

با هر عذاب و جان کردنی شده

...............................................

روضه

عباسم باهر عذاب وزحمت وجان کندنی شده 

باید تو را از علقمه برم تاخیمه ها برم

یک یا علی بگو و به همراه من بیا

میبردمت به خیمه اگر بود اکبرم

داداش تو سر نهاده ای به روی پای فاطمه

من را بگو که روبه زمین میشود سرم

داداش تو سر نهاده ای دم آخر به سینه ات

من را بگو که شمر نهد پا بر سینه ام 

العطش کودکان هل هله دشمنان

بر تن من وقت جسارت شده

موقع غارت شده

خواهرت آماده ی بند اسارت شده

میر وعلمدار من یوسف بازار من 

ماه سپاه حسین یوسف یار وفادار من 

..............................................................

پیش زمینه

پیغام کربلا به نجف برد جبرئیل یا مرتضی علی پسری داشتی چه شد

پیغام علقمه به نجف برد جبرئیل یا مرتضی علی قمری داشتی چه شد

ام الائمه گفت نوحو علی الحسین نور ازل حسین و سلام علی الحسین

............................................................

زمینه

دشت دشت خون است

پنجه در خون خصمه دون است

سینه خون است خیمه خون است

پیکر پاک علمدار غرق خون است

آمده خیمه حسینم

قد خیمیده قد خیمیده یا ابالفضل

آه بر لب هست در چشم رنگ رخسارش پریده یاابالفضل

بعد عباس رشیدش از دو دنیا دل بریده

روح سقا در خروش و جسم سقا آرمیده

دشت دشت خون است

پنجه در خون خصمه دون است

سینه خون است خیمه خون است

پیکر پاک علمدار غرق خون است

جان تو جان حرم بود ای که حالا نیمه جانی یا ابالفضل

بود امیدم تو امشب پیش این طفلان بمانی یاابالفضل

شعله بر دریا کشیدی تا خودت جان بمانی

 تا کنار مشک پاره در دل میدان بمانی

ماه نیمه جان است پیش او شاه قد کمان است

قد کمان است از نوحه خوان  است فکر چشم بی قراره کودکان است

دشت دشت خون است

پنجه در خون خصمه دون است

سینه خون است خیمه خون است

پیکر پاک علمدار غرق خون است

ای برادر رفتی و من بی پناه بی پناهم یا ابالفضل

آه دشمنم من را ز هر سو دوره کرده بسته راهم یا ابالفضل

رفتی و تا ساعتی بعد من میان قتله گاهم

بی تو زیر  دست و پای این سپاه رو سیاهم

آه از جدایی از نجف آید صدایی تو یل خون خدایی

حیدر شاه غریب کربلایی

دشت دشت خون است

پنجه در خون خصمه دون است

سینه خون است خیمه خون است

پیکر پاک علمدار غرق خون است

..........................................................

شور

ای دخترکان محو سر دوشت آغوشت گهواره اصغر

اهل آسمان واله و مدهوشت می نوشت مه پاره ی اکبر

در اوج یقینی قطع الیمینی نقش زمینی برادر

ای پناه خیمه گاهم ای علمدار سپاهم

ممنون تو هستم ای سرو شکستم ای زاده ی حیدر

از جلوه ی ذات ازلی مستی

تو مظهر اسماءخدا هستی بی دستی ملجا غریبا

 تندیس وفایی عشق خدایی غرق بلایی برادر 

قالت ام البنین اشهد ان لا اله الا الله

محمدا رسول الله علیا ولی الله

اولادی و من تحت الخضرا کلهم فدا لابی عبدالله

یا عباس ماکو مثلک القمر

السلام علی الحسین 

وعلی علی ابن الحسین 

وعلی اولاد الحسین 

وعلی اصحاب الحسین

سیدی ماکو مثلک الغریب

......................................................

واحد

بود وامیدم برادر جان مرا یاری کنی

سال ها در لشکرم بهرم علمداری کنی

ای دریغا از فراقت شد امیدم ناامید

بی برادرم گشتمو پشتم خمید

ابالفضل ای پناه لشگرم ای امید خواهرم ابالفضل

ساقی لب تشنگان ابالفضل ای علمدار حرم ابالفضل

هم پناه خیمه وساقی طفلان منی

تو علمدار سپاه من و هم جان منی

تو دو دستت قلمو و تیر عدو چشم تو بست

کمرم  علقمه داغ تو شکست

ابالفضل ای پناه لشکرم ای امید خواهرم ابالفضل

ساقی لب تشنگان ابالفضل ای علمدار حرم ابالفضل

دست من قطع شد و پای مرا قطع کنید

میکشم منت اگر تیر به چشمم بزنی 

حاضرم بند ز بندم بنمایید جدا 

ولی از بحر خدا تیر به مشکم نزنید

شیعیان غرق به خون گشته علمدار حسین

بهترین یار حسین 

بهترین یار و مددکار وسپه حسین

تن خونین جوانان حسین روی زمین

چشم زینب شده خون بار حسین

ای حسین 

...............................................

تک

روزه ازل نوشته ام با اشک هر دو دیده ام 

که با شراره دلم عشق تو را خریده ام

حسین عشق منی حسین عشق منی

ای حسین عشق منی

ناله بود به یاد تو شکر شراره های دل

گریه و بود برای تو خمس و زکات دیده ام

حسین عشق منی حسین عشق منی

دل خوشی ام بود غمم بی خبر از دو عالمم

تا به تو سر سپرده ام از همه دل بریده ام

در دل ودیده موج خون به شکر نعمت جنون

پنجه به رخ کشیده ام جامه به تن دریده ام

غم تو گشته ثروتم نگاه کن به صورتم

که با سرشکه دیده ام عکس تو را کشیده ام

حسین ای آقا

مظلوم

....................................

دو دمه

امشب نگاه کودکان به ما هست

عباس پاسدار خیمه گاه است

گرم نماز است سبط پیامبر

الله اکبر الله اکبر

 

حسین سرباز ره دین بود

عاقبت حق طلبی این بود

از سر نی سبط پیامبر

الله اکبر الله اکبر

 

امشبی را شه دین در حرمش مهمان است

مکن ای صبح طلوع مکن ای صبح طلوع

 

عصر فردا بدنش زیر سم اسبان است

مکن ای صبح طلوع مکن ای صبح طلوع

.............................................

شور

می زنم دم ز علمدار رشيد حرم عشق

شه با كرم عشق

‌مه محترم عشق

صفاي قدم عشق

چكد از لب او بر لب پيمانه نم عشق

همان شاه كه باشد سر دوشش علم عشق

نگار دل زارم صفا بخش مزارم

‌بجز عشق جمالش به دل خويش ندارم

‌قرارم، ‌بهارم،‌ شعارم همه دار و ندارم

كه باشد شب اول قبرم به كنارم

دلم عاشق رويش شدم بنده كويش

دلم بسته به مويش ، ‌قدح نوش سبويش

شتابان دل زارم همه شب جانب كويش

‌چنان برگ خزاني است روان در دل جويش

‌ندارم به خدا جز هوس ديدن رويش

‌مرا كشته به والله علي واري خويش

‌اباالفضل اميرم، امير بي نظيرم صفا بخش ضمیرم

كه جز عشق رخش در دل خسته نپذيرم

چه خوش باشد اگر باز زنده با دو سه تيرم

كه صيدش شوم و و زير قدمهايش بميرم

ز غيرش همه سيرم

‌دل از مهر خدايي اباالفضل نگيرم

‌علمدار اباالفضل، سپه دار 

(اباالفضل)

‌جهانگير و جهاندار

‌بود دلبر و دلدار

مرا يار و مددكار

‌طپش هاي دل حيدر كرار

‌شده در حرم فاطمه پرگار

زنم جار،‌بود عشق شرر بار

‌بگويد سر ديوانه سردار

سرم پر ز هوايش

‌دلم جاي ولايش

غلامم به سرايش

همه هستي و دينم به فدايش

ربوده ز سر ‌روح الامين عقل صدايش

‌بود محور عرش ازلي دست جدايش

‌حسين بن علي سوره توحيد 

بخواند ز برايش

كسي نيست به پايش

به قربان نوايش

به قربان قبایش

به قربان دعايش

دلم گشته خريدار بلايش

‌به قربان گره بند قبايش

لقب باب الحوائج

نسب باب الحوائج

‌خداوند نجابت و ادب باب الحوائج

‌دلم غرق كمالش، پريشان وصالش

دو ابروي هلالش ، نگاه پر جلالش

که حق داده معالش

رخ خود خورشیدی اما بی زوالش

چنین داده مدالش

بود زينب كبري همه جا محو جمالش

شدم بنده نامش ، گرفتار مرامش

كه افتاده به دامش

همه ی دهر اگر حاتم طایی

بشود جمله غلامش

‌حسين است سلامش 

حیسن است کلامش

به زهراست سلامش

قيامت متجلي شود از وقت قيامش

‌تمامي بهشت است بنامش

علمدار سپه دار جهانگیر وجهان دار ابالفضل

بود دلبر ودلدار ابالفضل

لقب باب الحوائج

نسب باب الحوائج

‌خداوند نجابت و ادب باب الحوائج

علی العباس واویلا 

حسین تنهاست واویلا

 

 

گزارش 8
برای ارسال نظر وارد شوید و یا ثبت نام کنید.

comments نظرات

هنوز نظری ارسال نشده است.
جدیدترین محبوب ترین داغ ترین
تمام حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به حاج محمود کریمی می باشد.