روضه جانسوز_حضرت رقیه سلام الله علیها_شب سوم محرم 94_حاج حیدر خمسه_حاج عبدالرضا هلالی
دو سه ساعت گشت ، یه جا دید یه بوته میلرزه ،دید یه خانوم دستشو گرفته ... نزنیا ....
آوردش بالا ....
بخدا مقتله ... امام حسن میگه مادرمو داشت باهاش حرف میزد یهو زد"دختر داشت حرف میزد،بابامو ندیدی ؟!
یهو بی هوا .... کاش خانوم میفتاد ... اما نیفتاد ... عقده هاشو خالی کرد،یه وقت دید بچه زبونش گرفت ...
صدا زد عمو عمو عمو یتیم گیر آورده ...
حسین ........
(منو هول نکن ، منو هول نده
چه بلاییه ، سرم اومده
یه کمی بذار ، نفسم بیاد
بخدا منو ، میزدی زیاد) 2
میبینی دریای زخمم ، نمکم میزنی
میبینی بابا ندارم ، کتکم میزنی
تو همش میخوای ، بِبُره صدام
ولی باز میگم ، بابامو میخوام
من که حرف بد ، نزدم نزن
جلو عمه هام ، لگدم نزن
نمیخوام زینب ببینه که پرم زخمیه
سرم از چندجا شکسته کمرم زخمیه
میبینی اما حالا ...
دیگه دارم میفتم از پا
تمومه کار من ای بابا
ببین شدم شبیه زهرا
سنی ندارم اما ...
ببین سپیده گیسوی من
کبوده دست و بازوی من
لگد زدن به پهلوی من
توی خرابه امشب ...
هلال غم دمیده بابا
سرتو کی بریده بابا
موهاتو کی کشیده بابا
کرب و بلا تا اینجا ...
باید هزاردفعه میمردم
بابا تا اسمتو میگفتم
از این و اون کتک میخوردم
وای من از شهر شام ...
لباس پارمو میدیدن
به حال و روز من خندیدن
عروسک منو دزدیدن
*بخدا برا منم خیلی سخته، لرزه توی صدا و وجودمه از دیشب،شب حضرت رقیه شب کمی نیست،من دارم مراعات تورو میکنم*
خواب میبینم هر شب من ...
تو مجلس یزیدم بابا
چه حرفایی شنیدم بابا
دیگه نگم چی دیدم بابا
حرفا زیاده اما ...
یکیشو من بگم شرمنده
اونی که دستمو میبنده
منو میزد برای خنده
اون شبی که زجر اومد ...
تو گوش من هنوز حرفاشه
رو صورتم جای دستاشه
به چادرم جای پاهاشه
اومدی اما حالا
دیگه دارم میفتم از پا
تمومه کاره من ای بابا
ببین شدم شبیه زهرا
سنی ندارم اما ...
ببین سپیده گیسوی من
کبوده دست و بازوی من
لگد زدن به پهلوی من
حسین