حاج سيد مجید بنی فاطمه

۱۲ بهمن ۱۳۹۵ 1924 0 نظر

مدح خوانی و روضه_میلاد حضرت زینب کبری سلام الله علیها

قلم به دست گرفتم که با خدا باشم

قلم به دست گرفتم که از شما باشم

قلم به دست گرفتم که از تو بنویسم

و با ثنای تو هم دوش ِ انبیا باشم

قلم به دست گرفتم در انزوای ِ خودم

که غرقتان شوم و از خودم جدا باشم

قلم به دست گرفتم که با دو بال غزل

در آسمان ِ تو پر وا کنم رها باشم

قلم به دست گرفتم در ابتدا اما

نشد مسافرتان تا به انتها باشم

قلم ز دست من افتاد و دم زدم از عشق

کبوتری شدم و پر زدم به شهر دمشق

 

برای آمدنت لحظه بی قراری کرد

زمین دوباره خروشید و چشمه ساری کرد

فرشته روی زمین را به مقدمت می شست

ملک زمینه ي شب را ستاره کاری کرد

مدینه آمدنت را در انتظار نشست

و بهر دیدن تو ثانیه شماری کرد

طلوع اشک فشانت به مادر و پدرت

هوای خانه شان را کمی بهاری کرد

شروع ابری و بارانی تو و چشمت

مسیر آمدنت را بنفشه كاری کرد

ولی تمام بهانست خوب می دانم

من از نگاه تو شوق ِ حسین می خوانم

 

 

تو زینب آمدی و خواهر حسین شدی

تو زینت ِ پدر و مادر حسین شدی

تو آمدی و من از خنده هات فهمیدم

که ناز کرده ای و دلبر ِ حسین شدی

تو در کتاب خدا نه که بین مصحف عشق

نزول کرده ای و کوثر حسین شدی

رسیده ای و خداوند کرده مبعوثت

که بعد واقعه پیغمبر ِ حسین شدی 

تمام کوفه به  هم ریخت تا لبت وا شد

چو خطبه خوان شدی و حیدر حسین شدی

اگرچه بانویی اما علی ِ کراری 

فقط به دست خودت ذوالفقار کم داری

 

کدام واژه رسد بر مقام تقدیرت

کدام شعر و غزل می کنند تصویرت

به فهم و درک مقامت عقول کل بشر

هنوز هم که هنوزست مانده درگیرت 

مفسران همه انگشت بر دهان هستند

ز آیه ای که شنیدی و طرز تفسیرت

حدیث چشم تو دیده به دیده می چرخد

و اشک ها همه مأمور ِ امر تکثیرت

بدان که بعد علمدار تو علمداری

فدای دست تو و شانه علمگیرت

تو در اسارتی اما جلیله ای زینب

به حق ِ حق که تو الحق عقیله ای زینب

 

 تویی انیس ِ غم و غم مُجانبت بانو

که اشک و غصه شده قوت غالبت بانو

چه با شکوه به صحرا رسیدی اما بعد

کسی نماند که باشد مراقبت بانو

از آن طرف که بلا پشت هر بلا دیدی

ولی به عرش رسیده مراتبت بانو 

به دستْ خطّ خودت حک شده به دفتر غم

تمام آن چه که دیدی، مصائبت بانو

ز دست می دهد ایوب عنان ِ صبرش را

فقط ز خواندن قدری مطالبت بانو

اگر چه قد رشیدت خمید بی بی جان

کسی شکست ِ شما را ندید بی بی جان

 

 

 

*مادر لالايي مي خونه برا زينب، گريه اش بند نيومد،بابا لالايي مي خونه،گريه اش بند نيومد، داداش حسن بغلش گرفت،گريه اش بند نيومد،بگم؟ حالا نوبت، نوبت ِ حسين ِ، برا اولين بار مي خواد خواهر رو بغل بگيره، تا دستش رو جلو آورد قنداقه رو دادن بغلش،فقط يه جمله گفت: اُخَيَّ  ... عني خواهركم. 

گريه ها بند اومد ديگه تا وقتي بزرگ هم شد عاشقانه صداش زد،هي مي گفت:اُخَيَّ ،یعني خواهركم، اينجا اولين بار بود گفت:اُخَيَّ گريه هاش تموم شد چشم رو باز كرد،اما اين آخرين اُخَيَّ گفتن نبوده، هر چي گشت حسين رو پيدا نكرد،همچين كه برگشت سمت ِ خيمه ها؛يه وقت شنيد يه صدا ميآد؛ برگشت ديد اين صدا از يه حلقوم ِ بريده است، هي ميگه: اُخَيَّ 


صوت : مدح خوانی و روضه_میلاد حضرت زینب کبری سلام الله علیها

گزارش 0
برای ارسال نظر وارد شوید و یا ثبت نام کنید.

comments نظرات

هنوز نظری ارسال نشده است.
جدیدترین محبوب ترین داغ ترین
تمام حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به حاج سيد مجید بنی فاطمه می باشد.