روزی جناب نوح نبی (علیه السلام) زیر آفتاب نشسته بود، ملک الموت نزد او آمد و سلام کرد و به او خبر داد که برای قبض روح ایشان آمده است!
حضرت نوح از جناب عزرائیل خواست تا فرصتی به او بدهد تا از آفتاب به زیر سایه برود و او نیز اجازه داد.
جناب نوح بعد از اینکه زیر سایه نشست، به ملک الموت گفت:
"آنچه بر من در این دنیا گذشت، در این عمر بلندم به اندازه جابهجایی من از آفتاب، به این سایه بود و سپس به اذن خداوند قبض روح شد.
ای عزیز سایههای عمر ما به سرعت در حال جمع شدن است؛ بیاییم در این زمان کوتاه به دنبال تعمیر دلهای شکسته در وادی محبت الهی باشیم!