عاشق فقط به دیدهی گریان دلش خوش است
هجران زده به حال پریشان دلش خوش است
عشق است هرچه را بپسندی برای من
دلداده ات به غربت و هجران دلش خوش است
"گفتی بسوز در غم من…اِی به روی چشم"
دلسوخته به لذت درمان دلش خوش است
با فقر محض آمدنم عیب و نقص نیست
وقتی که مور هم به سلیمان دلش خوش است
محتاج یک نگاه کریمانهی توأم
قحطی زده به قطرهی باران دلش خوش است
در پشت در نشستن من بیدلیل نیست
سائل فقط به لطف کریمان دلش خوش است
با دست مهربان خودت لقمهای بگیر
خیلی گدا به لقمهای از نان دلش خوش است
اینجا بساط شاه و گدا فرق می کند
اینجا خود کریم به مهمان دلش خوش است
گیرم که خشک هم بشود چشم نوکرت
بر ابر رحمت تو کماکان دلش خوش است
میگفت عاشقی که زیارت نرفته بود
تنها به لطف شاه خراسان دلش خوش است
وقتی دلت گرفت فقط "فَابْکِ لِلحسین"
نوکر به روضهی شه عطشان دلش خوش است
ای شهریار نیزهنشین آیهای بخوان
دردانهات به آیهی قرآن دلش خوش است
*شاعر: علی سپهری
صوت : 15 اردیبهشت 98 - هیئت فدائیان - مناجات - عاشق فقط به دیده گریان دلش خوش است
--------------------------------------
من ندیدم که شبی پلک بهم بگذاری
هرشب از شدت درد کمرت بیداری
استراحت کن عزیزم ، بخدا میدانم
خستهای، بیرمقی، سوختهای، بیماری
جان من سعی نکن با کمر تا شدهات
محض آرامش من بستر خود برداری
سرفههایت بهخدا قاتل جانم شده است
بس که خونابه در این سینهی زخمی داری
سعی کن خوب شوی ، ای همه دارایی من
زینبت را به چه کس بعد خودت بسپاری
مونس خستگیِ حیدر خیبر شکنی
تو نباشی چه کسی میدهدم دلداری
*شاعر: پوریا باقری
قصهی سوسو زدنت ، یه گوشه زانو زدنت
خونه رو بیتاب میکنه ، صدای جارو زدنت
فدای این زار زدنت ، بدجوری انگار زدنت
چهل نفر چهل دفعه ، به در و دیوار زدنت
دست به پهلو شدنت ، بی هیاهو شدنت
توی قنوت معطلِ ، حرکت بازو شدنت
کشته منو قیام تو ، از پشتِ در سلام تو
خیر نبینن اونایی که ٫ نداشتن احترامتو
"بمون حبیبه ، علی غریبه"
فاطمهی صبور من ، فاضلهی غیور من
چقدر میارزید واسهشون ، شکستن غرور من
خونه که شد محاصره ٫ مضطر شدی بخاطرِ
حسین یه وقت یه چکمهپوش ٫ نکنه رو سینهش بره
وَالشِّمرُ جالسٌ علیٰ ٫ صَدرِالحسین بِکربلا
واسهش بمیرم که تنش ٫ میمونه زیر دست و پا
برات بمیره حیدرت ، میخی که رفت تو جگرت
نیزه میشه میره یه روز ، زیر گلوی پسرت
"حسین مظلوم ، حسین مظلوم"
صوت : 15 اردیبهشت 98 - هیئت فدائیان - روضه - من ندیدم که شبی پلک به هم بگذاری