به نام نامی ارباب و به نام اولین علمدار؛ بسم الله الرحمن الرحیم
هیئت محبین آل یاسین (شهرستان بروجرد)
به ساعت مچی ام نگاهی انداختم. حدود 40 دقیقه تأخیر داشتم. با تلفن همراهم شماره اش را گرفتم و گفتم تا چند دقیقه دیگر جلوی درب منزل تان هستم.
بالاخره جلوی درب خانه رسیدم. ساعت یک ربع مانده به 10 شب را نشان می داد. دست بر قضا امیر هم رسید. پس از زدن درب منزل و عذر خواهی بابت تأخیر، ما را به اتاقش راهنمایی کرد.
چشمان من و امیر به دهان آقا علی دوخته شده بود. فردی که شب خواستگاری اش، هیئت رفتنش را با همسر آینده اش شرط کرده بود و حالا از همان خانم صاحب حسنین یا همان حسن و حسین است.
کم کم بحثمان گل می اندازد و پس از لَختی شوخی می رود سَرِ اصل مطلب و عشق نامه محبین آل یاسین را بازگو می کند.
(( ... و بیرق بالا رفت ))
_ « مادرم روحیه ی لطیف و قشنگی داشت. زنی که با کوتاه ترین روضه اهل بیت نیز بسیار اشک می ریزد. من نیز از هفت سالگی به هیئت می رفتم. یادش بخیر تکیه ای در محل مان وجود داشت که آنقدر تشنه ی بازشدنش بودم که همیشه خیلی مانده به محرم می رفتم پیش جوانان و پیر غلامان آن هیئت و زمان آغاز به کار تکیه را می پرسیدم.
اندک اندک بزرگتر شدم. در سنین نوجوانی در مسجد قبا علی آباد جلسه قرآن کوچکی تشکیل دادیم که بعد ها همین جلسه کوچک شاکله محبین آل یاسین شد. اسم جلسه دارالمهدی بود. آن موقع بیشتر فعالیت های مسجد زیر نظر پایگاه بسیج مسجد بود که البته با توجه به چارچوب هایی که داشت به ما اجازه فعالیت های هیئتی را نمی دادند.
در پانزده سالگی با عزیزی آشنا شدم که به نحوی زندگی ام متحول کرد. اسمش اقنلو بود. از من دوسال بزرگتر بود و تازه مب خواست که به حوزه برود. نکته ای که راجع به حاج آقا اقنلو بسیار جالب و شنیدنی است این می باشد که ایشان در همان سالها توانست در کنکور، دانشگاه صنعت شریف قبول شود ولی با توجه به دغدغه فرهنگی اش حوزه علمیه را انتخاب کرد.
بالاخره در فروردین ماه سال 1379 مصادف با محرم الحرام سال 1421 هجری قمری هیئت ما به طور غیر رسمی شروع به کار کرد. آن موقع ما دست و پا شکسته کار خویش را آغاز نمودیم و در نهایت هیئت ما با هدایت حاج آقا اقنلو که البته الآن بیشتر بچه های هیئت و اطرافیان، ایشان را با نام فاطمی نیا می شناسند؛ به طور رسمی آغاز به کار کرد.
(( ... و بیرق بالا ماند ))
در آن سال ها محور هیئت و جلسات مردمی بود و مکان جلسات به طور چرخشی بین بچه های هیئت تقسیم می شد که به دلیل هم محل بودن بیشتر عزیزان مشکلی نداشتیم کما اینکه الآن نیز همین گونه است.
با توجه به تیز هوشی و فهم و درایت حاج آقا فاطمی نیا معتقد بودیم که هر کاری باید پشتش فکر باشد و این تنها یک شعار نبود و پس از تشکیل هیئت و برپایی بیرق شروع به ترویج گفتمان رهبری و شهید مطهری نمودیم و الآن نیز نماینده ی اندیش پژوهان مطهر در شهرستان هستیم و جلساتمان تقریباً هر هفته در حال برگزاری است. همچنین رهبری نیز تأکیدات اکیدی به جذب جوانان داشتند و با توجه به جنگ نرم و نظریه های فوکویاما، ما نیز حرکتمان را در راه خویش مستحکم تر می نمودیم.»
نگاهی به من می کند و می گوید: کافی است؟ سوالی نداری؟
سکوت نگاهم را می شکنم و از تاریخ جدا می شوم و به خودم می آیم و می گویم: چرا محبین آل یاسین؟ مگه این نام چه چیز خاصی داره؟
_ محبین که مشخصه و نیازی به توضیح نداره و همون دوستداران میشه و امّا مهمترین نکته آل یاسین به خاطر حب و علاقه شدید اعضای هیئت و مجموعه نسبت به امام حسین و یارگیری برای آن شهید بی کفن است تا به تبع آن بتوانیم در زمینه سازی ظهور نیز مؤثر باشیم و (( السابقون السابقون اولئک المقربون)) شویم. البته نکته ی مهم و تاریخی این وجه تسمیه نیز در این است که ما در مراسماتمان که در جمعه ها برگزار می شود زیارت آل یاسین را می خوانیم.
_ تا به حال از چه مسیری گذشته اید؟
_ « ببین یک هیئت دارای سه رکن اساسی است. اول، رکن عقلانی که همان سخنرانی یا به بیان دیگر شعور می شود و از سال 80 به این طرف علاوه بر توجه به این موضوع، به تربیت سخنران نیز پرداخته ایم.
دومین رکن از این ارکان، عاطفی است که ما آن را روضه می نامیم. اگر نگاهی به بچه های ثابت آل یاسین بیندازید این عشق بازی را به سهولت در آنان می بینید. و امّا رکن سوم، رکنِ حماسی است که از آن با نام شور یاد می شود و از نظر ما شور باید علاوه بر یادآوری حب و بغض برای اهل بیت، ما را انقلابی تربیت کند. برای مثال؛ همین سینه زنی شاید در میان ما ایرانیان، قدمت زیادی نداشته باشد امّا زیبا ترین نماد شور و عشق است. به زبانی ساده تر یک ورزش نوین برای نشان دادن آمادگی ما در راه قیام قائم است.
همچنین از همان ابتدا معیار ما شهدا بودند چرا که ما معتقد بودیم هیئت باید انسان ساز باشد و بهترین انسان سازهای تاریخ معاصر شهدا هستند. در مسیری که داشتیم رسیدن به شعار یا لثارات الحسین برایمان خیلی مهم بود.
حالا بعد از گذشت قریب دو دهه از عمر محبین آل یاسین امروز در حال فعالیت در زمینه های اجتماعی، مبارزه با فقر، کار آفرینی و ترویج ازدواج می باشیم و گوش به فرمان رهبر، منتظر امر ایشانیم.»
به ساعتم نگاهی می کنم. ساعت از 11 شب نیز گذشته است. به امیر نگاهی می اندازم و به او می فهمانم که باید زحمتمان را از علی آقا کم کنیم. با لبخند رضایتی بر لب به آقاعلی نگاهی می کنم و از توضیحات مفصّلش پیرامون چگونگی تشکیل هیئت و ادامه دادن راه هیئت تشکر می کنم.
با امیر از آقا علی خداحافظی می کنیم و سوار ماشین می شویم. از امیر می پرسم نظرت چه بود؟
_ شنیدم که علی آقا گفته بوده من نیروی عملیاتی و سخت افزاری ام، و نرم افزاری و تفکراتی نیستم. به نظرم نه تنها یک نیروی ایده پردازه، بلکه بسیار روشنفکر و باهوشه.
_ آره و حقیقتاً جای تأسفه که چنین هیئتی هنوز یک حسینیه ی ثابت برای برگزاری مراسماتش نداره.
_ درسته ولی خداوکیل خیلی نیروهای خوبی دارند.
حالا یاد آن شعری می افتم که در حین خدا حافظی علی آقا از صابر خراسانی برایمان خواند:
بنویسید که پروانه شدم پر بدهم نوبت من شده تا پای دلم سر بدهم
باید این بار عَلَم جای قلم بردارم من هم اندازه یک شیعه قدم بردارم
و بیرق بالا رفت و بیرق بالا ماند و بیرق بالا خواهد ماند... ان شاء الله.
تقدیم به مادر شهیده ام حضرت فاطمه زهرا (س)؛ به امید گوشه چشمی
نویسنده: احسان باباپور
شماره تماس: 09169030866
قالب داستان: کوتاه
از طرف هیئت محبین آل یاسین
توضیحات: داستانی که مطالعه فرمودید تنها قسمتی از حقیقت و تاریخی است که بر یک هیئت گذشته است که علی رغم فعالیت های مثبتش در سطح شهرستان هنوز با مشکلات فراوانی دست و پنجه نرم می کند؛ امّا با این حال به شکست خوردن فکر نمی کند و ایمان ندارد.