«مرثیه خون بر شمشیر »
از داغ مرگ اکبر،شمشیر گریه می کرد
بر غربت اسیران ،زنجیر گریه می کرد
بر ماتم و غم و درد ،بر تشنگان غربت
دیدم که در مقاتل،تقدیر گریه می کرد
یک کودک سه ساله ،در جستجوی بابا
گفتند در خرابه ،تکفیر گریه می کرد
واویلتا واویلا ،واویلتا واویلا(۲)
تیرسه شعبه یک جا،نو غنچه را فدا کرد
عبدالله الحسن را،در سینه جابه جا کرد
درروز خون و شمشیر،خورشید روی نیزه
دیدم تن شه دین ، مجروح از جفا کرد
از ظلم و کید کوفی ،قرآن به نیزه ها بود
اجساد پاک و طاهر، در کربلا رها کرد
واویلتا واویلا ،واویلتا واویلا(۲)
بی سر فتاده برخاک،جسم شهید عطشان
در بین تیر و شمشیر! بشکسته نور ایمان
آمد میان گودال ، یک شیر زن خمیده
بوسید رگِ برادر ، باریده همچون باران
گوید کفن نداری ، تو پیرهن نداری
رأس ات به روی نیزه،تنت به خاک سوزان
واویلتا واویلا ،واویلتا واویلا(۲)
رسول چهارمحالی (ساقی عطشان)