«زیتون سرخ »
باران خون از چشم زیتون ریخت
گلهای پرپر رودی از خون ریخت
یک دشت پُر ! از لاله و نسرین
یک غزه پر از نای مجنون ریخت
یک غُده ی چرکین و دشتِ گل
ظلم وستم ازدستِ صهیون ریخت
بر نعشِ مادر کودکی می خواند
این سوز دل ازطفل محزون ریخت
طوفانِ قدس و روضه بر پا شد
جسمی شناور بین هامون ریخت
حرفِ حقوقِ یک بشر حرف است
اشغالگر با نام قانون ریخت
باید مقاوم بود و پا بر جا
خون شهید از قلب زیتون ریخت
رسول چهارمحالی (ساقی عطشان)