«کوه غیرت »
باد و طوفان بود عمری در کمین
کوه را من خاک کردم در زمین
او نماد از اقتداری پر شکوه
سجده کردم من به خاکش نازنین
دستهایش پینه بسته، خسته بود
خنده بر لب ، بود ! اما او حزین
دست او بر شانه مثل کوه بود
جان من با جان او می شد قرین
دُرّ رحمت ، کوه غیرت ای پدر
بعد تو من بی پناهم دل غمین
خاطراتت بر تنم !جان می دهد
با غم و اندوه، گشتم همنشین
یاد باد آن کوه پر مهر و وفا
روی خاکش می گذارم من جبین
بارالها این پدر مهمان اوست
خادم درگاه مولایم امیرالمومنین
رسول چهارمحالی ( ساقی عطشان)