قامت خمیده بود ولی سرفراز بود
زهرا میان آتش و خون در نماز بود
در را شکست آنکه نفهمیده بود که
حتی به روی او در این خانه باز بود
از فضه تا خذینی او (بیشتر ...)
قلبم به موج غصه و مرگ است ساحلم
تنها شود به دست اجل چاره مشکلم
دستم ز کار ماند به حدی که بسته شد
دست گره گشای علی در مقابلم
این راز زیر مقنعه ی (بیشتر ...)