روضه
روایت است که روزی به مسجد کوفه
نشسته بود حضور پدر علی اکبر
یکی چو باغ گل و دیگری چو شاخۀ گل
یکی چو شمس فروزنده و یکی چو قمر
پدر نگاه به ماه رخ پسر می کرد
پسر به روی پدر داشتی هماره نظر
درآن میانه علی کرد خواهش انگور
ز سیدالشهدا آن امام جن و بشر
نبود موسم انگور تا ولی خدا
دهد ز مهر و وفا خوشه ای به دست پسر
در آن میانه خلایق نظاره می کردند
چگونه می شود آرام، آن نکو منظر
کنار مسجد کوفه درخت خشکی بود
که از گذشت زمانش نه برگ بود و نه بر
امام دست مبارک بر آن درخت نهاد
که شد ز معجز دستش دوباره سبز شجر
عیان به شاخه او گشت خوشۀ انگور
چه خوشه ای که همه حبه های آن گوهر
به دست خویش ورا چید و دانه دانه نمود
نهاد در دهن پاک آن فروغ بصر
نخواست تا که عزیز دلش شود غمگین
برای خوشۀ ی انگور حجت داور
فتاد بازم دلم یاد روز عاشورا
ز لحظه ای علی آب خواست ز آن سرور
ندانم آنکه به فرزند فاطمه چه گذشت
فتاد چون نگهش بر لبان خشک پسر
دو دیده تا رود و لب خشک و تن همه مجروح
صدای العطشش زد به قلب باب شرر
نبود قطرۀ آبی که تر کند لب او
کشید خجلت و آهش به آسمان زد سر
سرشک بود که از دیدۀ پدر می ریخت
گرفت نور دل خویش را چو جان در بر
دهان گشود و بگفتا زبان بیار علی
زبان نهاد علی در دهان خشک پدر
پدر مکید زبانی که بود چوبه خشک
پسر گرفت لبی کز سرشک بودی تر
نگاه زینب کبری به اشک چشم حسین
نگاه حضرت عباس بر علی اکبر
چو جان ز خویش علی را جدا نمود امام
تو گویی آنکه زدی مرغ روحش از تن پر
بگفت ای پسرم باز شو سوی میدان
که آب بر تو نگه داشته است پیغمبر
برو که منتظرت ایستاده اند سپاه
که پاره پاره شود جسمت از دم خنجر
برو که خواسته از من خدای حی و دود
تو پیش دیده من مثل گل شوی پرپر
هزار حیف از آن مصحف شریف که شد
ورق ورق همه از تیر و نیزه و خنجر
کسی نبود که زخمی بر آن بدن نزند
دلی نبود که سوزد بر او در آن لشگر
هزار زخم به یک تن چگونه شرح دهم
هزار قاتل و یک کشته چون کنم باور
شنیده ام که سر نعش او کشید حسین
صدای یا ولدی هفت مرتبه ز جگر
......................................................
روضه
تو صبح امیدی علی اکبری
سرفرازی رشیدی
خدا خواست اما خودت را به دست خودت آفریدی
چو دید خودت را خودت دست های خودت را بریدی
کلید است قاسم تو باب الحوائج تری شاه کلیدی
مراد است زینب تو در مکتب عمه جانت مریدی
شبیه ابالفضل تو در رزم ماضی خیلی بعیدی
علی به هنگام پیکار از اسم علی رونوشت جدیدی
دو تا ابرویت را اگر کج کنی سر ز دشمن بریدی
عجب جایگاهی که بین بنی هاشم اول شهیدی
چنان پا کشیدی که اندازه کربلا قد کشیدی
شکسته نشسته پدر پیش نعش تو خسته
گسستی تو هم از این جهان دل گسسته نشسته
و تا دسته تیغ است که در جسم تو دسته دسته
سنان ایستاده زنی روی تل چشم بسته نشسته
چه کردی که بابات به سمتت میاید نشسته
خمیده بریده پدر تا به جسمت رسیده بریده
ندیده ز جانش تو را هر کسی هم ندیده بریده
نفس های بابات به دنبالت از بس دویده بریده
شدی خوشه ای که تو را دشمن از سر نچیده
چنین بود صحنه تو را تیغ دیده پریده بریده
و مقراض بعدش رسیده کشیده بریده
شدی اربا اربا بریده بریده بریده
این بیابان جای خواب ناز نیست
ایمن از صیاد تیر انداز نیست
خیز بابا تا از این صحرا رویم
اینک به سوی خیمه ی لیلا رویم
پسرم علی جگرم علی
صوت : شب هشتم محرم96-روضه-روايت است كه روزى به
..........................................................
زمینه
حسین آقا جان حسین آقا جان
حی علی الصلاه محرابم رویت
ای رونهاده ماه بر خاک کویت
هوهوی باد وشور گیسویت
سیلاب دلها پرتاب مویت
شور شیرینت نور ایمانم
آرام جانم بی تو صحرایم
با تو بارانم ای جانم حسین
آقا جان حسین آقاجان
دنبالم آمدی پیدایم کردی
تا نوکرت شدم آقایم کردی
دل بردی از من شیدایم کردی
ای قطره بودم دریایم کردی
می خوانمت با اشک چشمانم
با تو طوفان آزاده آزاد از هز زندانم
مظلوم آقاجان مظلوم آقا جان
گشته محرم ای بال پروازم در پای پرچم سر می اندازم
تا سر بر پیکر دارم سربازت جانم در این بازی می بازم
با هرچه دارم پای پیمانم با تو میمانم ای رویای من روح و ریحانم
ای جانم حسین آقا جان
صوت : شب هشتم محرم96-زمينه-حى على الصلاة محرابم
.................................................................
زمینه
تنت روی خاک های صحرا علی جان
سرت روی دامان بابا علی جان
ببین عمه زینب کنارت نشسته
پاشو تا نیوفتادم از پا علی جان
من زار و حیرون ما بین میدون
زلفت پر از خون علی جان
تو رفتی و منم دارم می میرم برای تو
بمیرم که خاک و خون گرفته لب هاتو
چشم هاتو کمی وا کن ببینم نگاتو
بگو بابا بگو بابا، بگردم صدات رو
علی جانم علی جان
خدایا نفس های بچم گرفته
خدا هیچ بابایی به این روز نیوفته
خدایا کمک کن سرش رو ببندم
رو دستم دوباره تو از حال نرفتم
میدون سرابه حالم خرابه
قلبم کبابه علی جان
پاشو که داره دشمن به حالم می خنده
پاشو که داره دشمن به حال بابات می خنده
بریم عمه زخماتو با معجر ببنده
عدو اربا اربا کرد تو رو زنده زنده
منم راضی به هرچی که خدا می پسنده
علی جانم علی جان
به بابا رسیدی رو دستای نیزه
چقدر جای شمشیر چقدر جای نیزه
شده مثل زهرا شده مثل حیدر
تنت با هزاران سرت با یه نیزه
الله اکبر از داغ اکبر
ای پاره پیکر علی جان
حالا که مثل جدت سرت غرق خونه
تموم قد و بالات شبیه خزونه
میترسم که چیزی از تنت جا بمونه
داره داغت مثل اتیش منو میسوزونه
علی جانم علی جان
صوت : شب هشتم محرم96-زمینه-تنت روى خاكاى صحرا
.................................................................
واحد
پیغام کربلا به نجف برد جبرئیل
یا مرتضی علی پسری داشتی چه شد
پیغام علقمه به نجف برد جبرئیل
یا مرتضی علی قمری داشتی چه شد
السلام علیک ایهاالمظلوم
السلام علیک ایهاالشهید
سیدی ماکو مثلک الغریب
............
واحد
شد نمایان تمثال احمد
رو به میدان آمد محمد
کربلا شد چون کعبه و
آمد پیمبر شد تلاوت آیات سرمد
با اذانت دل بردی از آقای داوود
گیسو قامت چون سایه بانی بر حرم بود
حیف است مهر دستای تو
حیف است چشم زیبای تو
حیف است قد و بالای تو
حیف است صوت دلخواه تو
حیف است صورت ماه تو
حیف است قد و بالات
حیدر یا که پیغمبر آمده میدان یا علی اکبر
ای سرو قطعه قطعه در خون کشیده ام
ای دیده بسته از نگه نور دیده ام
داغت نشست تا به دلم ای همای جان
اتش گرفت لانه مرغ پریده ام
ای اهل کوفه هلهله از چیست اینهمه
ساکت شوید من پدری داغ دیده ام
خلوت کنید معرکه ی جمگ را که من
گریم بلند بر گل در خون تپیده است
صوت : شب هشتم محرم96-واحد-شد نمايان تمثال احمد
.................................................
دو دمه
بر سر ماذنه چسبیده به او الله است
بندگان را شاه است
این که بر پشت عقاب است رسول الله است
بندگان را شاه است
علی خود ذوالفقار است
بهر حرم مایه افتخار است
شاه جوانان شیر دلاور
الله اکبر الله اکبر
حسین سرباز ره دین بود
عاقبت حق طلبی این بود
بر سر نی گفت سبط پیامبر
الله اکبر الله اکبر
درس محرم همه عزت بود
سازش با ظلم حقارت
ذلت تسلیم ز مگر بدتر
الله اکبر الله اکبر
صوت : شب هشتم محرم96-دودمه-على اكبر خود ذولفقار
.......................................................
تک
امیرالمومنین صحرای محشر را تماشاکن
به دشت کربلا تکرار حیدر را تماشا کن
ولی الله دیگر را تماشا کن
دوباره خاطرات جنگ خیبر را تماشا کن
پیمبر را تماشا کن
بگو الله اکبر جنگ اکبر را تماشا کن
فی امان لله علی اکبرم
به تن پوشیده با دست حسین بن علی جوشن
زده بر یاری فرزند به زهرا بر کمر دامن
خدا گوید تعالی الله
پیمبر گویدش احسنت
خوراک ذوالفقارش جرعه جرعه خون اهریمن
کند تحسین به دست و پا سویش هم دوست وهم دشمن
بیا ای شیر داور شیر داور را تماشا کن
فی امان الله علی اکبرم
سپر گردیده پیش نیزه و شمشیر پا تا سر
رخش قران تنش فرقان دلش یاسین لبش کوثر
نبی خلق و نبی خلق و نبی منظر
نبی سیرت نبی خلق و نبی خلق و نبی منظر
زمین کربلا صحرای بدر و او چو پیغمبر
درامواج خطر از بیم شمشیر علی اکبر
فرار و ترس یک دریای لشکر را تماشا کن
فی امان الله علی اکبرم
برو بابا که اکنون چشم در راهند قاتل ها
برو بابا که دریا گردد از خون تو ساحل ها
برو بابا که زخمت گل کند تا حشر در دلها
برو تا شعله داغ تو گردد شمع محفل ها
برو پرپر بزن در خون خود مانند بسمل ها
جمال بی مثال حی داور را تماشا کن
فی امان الله علی اکبرم
صوت : شب هشتم محرم96-تك-اميرالمومنين صحراى
............................................................
شور
خبر به لیلا بده باد خزون
بیا کنار پسرت روضه بخون
الهی هیچ کس نبینه داغ جوون
جوونم از حرم رفت عقاب لشکرم رفت
ستون خیمه گاهم علی اکبرم رفت
فی امان الله علی اکبرم
صوت : شب هشتم محرم96-شور-خبر به ليلا بده اى باد خزون